بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 156
کمال ایمان در حدیث رسول خدا
رُوِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ:لا یَکْمُلُ الْمُؤْمِنُ إِیمَانُهُ حَتَّى یَحْتَوِیَ عَلَى مِائَهٍ وَ ثَلَاثِ خِصَالٍ فِعْلٍ وَ عَمَلٍ وَ نِیهٍ وَ ظَاهِرٍ وَ بَاطِنٍ
فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع):یا رَسُولَ اللَّهِ مَا یکُونُ الْمِائَهُ وَ ثَلَاثُ خِصَالٍ فَقَالَ یا عَلِی مِنْ صِفَاتِ الْمُؤْمِنِ أَنْ یکُونَ.
از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمودند ایمان مومن کامل نمی شود تا اینکه دارای 103 خصلت در فعل و عمل و نیت و باطن و ظاهر گردد آنگاه امیرالمومنین( ع) فرمودند یا رسول الله آن 103 خصلت کدامند؟ فرمودند یا علی از جمله صفات مومن اینست که:
جَوَّالَ الْفِکْرِ- جَوْهَرِی الذِّکْرِ- کَثِیراً عِلْمُهُ – عَظِیماً حِلْمُهُ –
اندیشه اش بسیار متحرک وپویاست – ذاتا متذکر وبه یاد خداست –علم و دانشش فراوان – بردباریش بزرگ
جَمِیلَ الْمُنَازَعَهِ- کَرِیمَ الْمُرَاجَعَهِ- أَوْسَعَ النَّاسِ صَدْراً- وَ أَذَلَّهُمْ نَفْساً
خوش برخورد در کشمکش – بزرگوار در بازگشت و پذیرش – سعه صدرش از همه بیشتر – و نفسش از همه خاکسار تر است
ضِحْکُهُ تَبَسُّماً- وَ اجتماعه تَعَلُّماً- مُذَکِّرَ الْغَافِلِ- مُعَلِّمَ الْجَاهِلِ
خنده اش تبسم –گرد هماییش برای تعلم ویادگیری – تذکردهنده به غافل- و آموزنده جاهل است
لَا یؤْذِی مَنْ یؤْذِیهِ _ وَ لَا یخُوضُ فِیمَا لَا یعْنِیهِ_ وَ لَا یشْمَتُ بِمُصِیبَهٍ
به کسی که آزارش می کند آزاری نمی رساند – و در آنچه به دردش نمی خورد وارد نشود و هیچ کس را به مصیبتی سرزنش و شماتت نمی کند
وَ لَا یذْکُرُ أَحَداً بِغِیبَهٍ- بَرِیئاً مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ- وَاقِفاً عِنْدَ الشُّبُهَاتِ
و هیچ کس را با غیبت یاد نمی کند – از کارهای حرام بیزار است – و در موارد شبهه قدم بر نمی دارد
کَثِیرَ الْعَطَاءِ- قَلِیلَ الْأَذَى- عَوْناً لِلْغَرِیبِ -وَ أَباً لِلْیتِیمِ
بخششش فراوان – آزارش بسیار کم – برای غریب و ناآشنا یاور – و برای یتیم پدر است
بُشْرُهُ فِی وَجْهِهِ- وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ- مُسْتَبْشِراً بِفَقْرِهِ
شادابی وخرمی اش درچهره – وحزن واندوهش دردل– وبه نیازخود(به خدا)خرسند است
أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ- وَ أَصْلَدَ مِنَ الصَّلْدِ- لَا یکْشِفُ سِرّاً- وَ لَا یهْتِکُ سِتْراً
شیرین تر از عسل- وسخت تر از سنگ است – و هیچ رازی را فاش نسازد –و هیچ پرده ای را ندرد
لَطِیفَ الْحَرَکَاتِ- حُلْوَ الْمُشَاهَدَهِ -کَثِیرَ الْعِبَادَهِ- حَسَنَ الْوَقَارِ
حرکاتش لطیف- دیدارش شیرین- عبادتش بسیار – وقارش نیکو
لَینَ الْجَانِبِ- طَوِیلَ الصَّمْتِ- حَلِیماً إِذَا جُهِلَ عَلَیهِ
برخوردش نرم – سکوتش طولانی است – اگر درباره او به نادانی رفتار شود حلیم و بردبار است
صَبُوراً عَلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَیهِ – یجِلُّ الْکَبِیرَ وَ یرْحَمُ الصَّغِیر
برکسی که به او بدی کرده است شکیبا است – بزرگتر راگرامی داشته و به کوچکتر رحم می کند
أَمِیناً عَلَى الْأَمَانَاتِ- بَعِیداً مِنَ الْخِیانَاتِ- إِلْفُهُ التُّقَى وَ حِلْفُهُ الْحَیاءُ
برامانت هاامین- وازخیانت ها به دور است – همدم او تقوا و هم پیمان او شرم و حیاست
کَثِیرَ الْحَذْرِ- قَلِیلَ الزَّلَلِ- حَرَکَاتُهُ أَدَبٌ -وَ کَلَامُهُ عَجِیبٌ
پرهیزش بسیار – و لغزشش کم،حرکاتش مودبانه – وگفتارش مایه شگفتی است
مُقِیلَ الْعَثْرَهِ- وَ لَا یتَّبِعُ الْعَوْرَهَ- وَقُوراً صَبُوراً- رَضِیاً- شَکُوراً
از خطا و لغزش در می گذرد – و در پی عیوب دیگران نمی رود – با وقار – صبور – خشنود و راضی – سپاسگذار
قَلِیلَ الْکَلَامِ- صَدُوقَ اللِّسَانِ- بَرّاً – مَصُوناً – حَلِیماً-
کم حرف –راست گفتار – نیکوکار- مصون و محفوظ-بردبار-
رَفِیقاً- عَفِیفاً –شَرِیفاً- لَا لَعَّانٌ وَ لَا کَذَّابٌ
رفیق و سازگار- پاکدامن– با شرافت است لعن کننده ودروغگو نیست
وَ لَا مُغْتَابٌ- وَ لَا سَبَّابٌ- وَ لَا حَسُودٌ- وَ لَا بَخِیلٌ- هَشَّاشاً بَشَّاشاً
غیبت کننده نیست –دشنام نمی دهد نه حسود است و نه بخیل –گشاده رو و شاداب است
لَا حَسَّاسٌ وَ لَا جَسَّاسٌ -یطْلُبُ مِنَ الْأُمُورِ أَعْلَاهَا- وَ مِنَ الْأَخْلَاقِ أَسْنَاهَا
نه ظریف و حساس است و نه کنجکاو و جاسوس – از کار ها عالی ترین را طلب می کند – و از اخلاق برجسته ترین را
مَشْمُولًا بِحِفْظِ اللَّهِ -مُؤَیداً بِتَوْفِیقِ اللَّهِ- ذَا قُوَّهٍ فِی لِین
حفظ خداشامل حال اوست– به توفیق الهی یاری شده است – ودرعین نرمش قوی است
وَ عَزْمَهٍ فِی یقِینٍ -لَا یحِیفُ عَلَى مَنْ یبْغِضُ- وَ لَا یأْثَمُ فِی مَنْ یحِبُّ
وتصمیمش همراه با یقین – باکسی که دشمن باشد ستم نمی کند– و درباره کسی که دوستش دارد به گناه نمی افتد
صَبُورٌ فِی الشَّدَائِدِ- لَا یجُورُ وَ لَا یعْتَدِی- وَ لَا یأْتِی بِمَا یشْتَهِی
در سختی ها بسیار شکیباست – نه ستم می کند و نه تجاوز – و هر چه دلش خواست انجام ندهد
الْفَقْرُ شِعَارُهُ- وَ الصَّبْرُ دِثَارُهُ – قَلِیلَ الْمَئُونَهِ – کَثِیرَ الْمَعُونَهِ
جامه زیرینش نیاز (به خدا)- و جامه زبرینش صبر ومقاومت – هزینه و زحمتش اندک –کمک و یاریش بسیار
کَثِیرَ الصِّیامِ – طَوِیلَ الْقِیامِ- قَلِیلَ الْمَنَامِ- قَلْبُهُ تَقِی- وَ عِلْمُهُ زَکِی
روزه داری او بسیار – قیام و عبادتش طولانی – خوابش کم – قلبش پرهیزگار و علم و دانشش پاکیزه است
إِذَا قَدَرَ عَفَا -وَ إِذَا وَعَدَ وَفَى- یصُومُ رَغْباً -وَ یصَلِّی رَهْباً
هنگامی که قدرت یابد عفو نماید – و هنگامی که وعده دهد وفانماید – بامیل ورغبت روزه می گیرد– وباترس وخوف نمازمی خواند
وَ یحْسِنُ فِی عَمَلِهِ کَأَنَّهُ نَاظِرٌ إِلَیهِ -غَضَّ الطَّرْفِ- سَخِی الْکَفِّ
چنان نیکو عمل می کندکه گویااورامی بینند–دیده اش (از ناروا ) فرو بسته – دستش باسخاوت است
لَا یرُدُّ سَائِلًا – وَ لَا یبْخَلُ بِنَائِلٍ- مُتَوَاصِلًا إِلَى الْإِخْوَانِ- مُتَرَادِفاً إِلَى الْإِحْسَانِ
در خواست کننده ای را رد نکند –ونسبت به دستاورد دیگران بخل نورزد – بابرادران ارتباط و پیوستگی دارد – در نیکوکاری پیاپی اقدام کند
یزِنُ کَلَامَهُ وَ یخْرِسُ لِسَانَهُ- لَا یغْرَقُ فِی بُغْضِهِ- وَ لَا یهْلِکُ فِی حُبِّهِ
سنجیده سخن می گوید و زبانش را می بندد-در خشم و دشمنی غرق نشود – و در دوستیش هلاک نگردد
لَا یقْبَلُ الْبَاطِلَ مِنْ صَدِیقِهِ وَ لَا یرُدُّ الْحَقَّ مِنْ عَدُوِّهِ- وَ لَا یتَعَلَّمُ إِلَّا لِیعْلَمَ وَ لَا یعْلَمُ إِلَّالِیعْمَلَ
باطل را از دوستش نمی پذیرد و در مقابله با دشمن حق را پایمال نمی کند– دانش را نمی آموزد مگربرای دانستن وآگاهی ، و نمی آموزد مگر برای عمل
قَلِیلًا حِقْدُهُ- کَثِیراً شُکْرُهُ- یطْلُبُ النَّهَارَ مَعِیشَتَهُ- وَ یبْکِی اللَّیلَ عَلَى خَطِیئَتِهِ
کینه اش اندک –شکروسپاس بسیار –در روز به جستجوی معاش می پردازد ودر شب بر خطا وگناهش گریه می کند
إِنْ سَلَکَ مَعَ أَهْلِ الدُّنْیا کَانَ أَکْیسَهُمْ وَ إِنْ سَلَکَ مَعَ أَهْلِ الْآخِرَهِ کَانَ أَوْرَعَهُمْ
اگربااهل دنیاهمراه شودزیرکترین آنهاست واگربااهل آخرت همراه باشدپارساترین آنهاست
لَا یرْضَى فِی کَسْبِهِ بِشُبْهَهٍ- وَ لَا یعْمَلُ فِی دِینِهِ بِرُخْصَهٍ
درکسب خویش مواردشبهه رانمی پسندد–ودرعمل به دینش دنبال عذرورخصتی نمیرود
یعْطِفُ عَلَى أَخِیهِ بِزَلَّتِهِ- وَ یرْضَى مَا مَضَى مِنْ قَدِیمِ صُحْبَتِهِ
با خطا و لغزش برادر دینیش به عطوفت رفتار نماید –و حق دوستی دیرینه را مراعات می کند
منبع : بحار الانوار -جلد 67- ص210
خبرنامه آرمان مهدویت
متن کامل ترجیع بندمعروف محتشم کاشانی درباره امام حسین(ع)است.
باز این چه شورشاست که در خلق عالم است
باز این چه نــــوحه و چه عزا وچه ماتم است
باز این چـــه رستــخیز عظیم است کززمین
بــی نفخ صــور خــاسته تا عرش اعظماست
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کارجهان وخلق جهان جمله درهماست
گویا طلوع میکند از مغرب آفتـاب کـــاشوب در تمامی ذرات عالماست
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرماست
در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غماست
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند گــویا عــزای اشرف اولاد آدماست
خورشید آسمان وزمین نورمشرقین پـرورده ی کنــار رسول خداحسین
* * *
کشتی شکست خورده ی طوفانکربلا درخاک وخون طپیده به میدانکربلا
گر چشم روزگار براو زار میگریست خــون می گذشت از سر ایوانکربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستانکربلا
از آب هــم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حـــرمت مهمانکربلا
بودنددیووددهمه سیراب ومی مکید خــاتم ز قحـــط آب سلیمانکربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد فــریاد الـــعطش ،ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شـرم کــردند رو به خیمه ی سلطانکربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد
* * *
کاش آن زمان سرادق گردون نگونشدی وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تابه کوه سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهلبیت یک شعله ،برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمانکه این حرکت کردآسمان سیماب وارگوی زمین بی سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شددرون خاک جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبیشکست عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی بروزحشر با این عمل معامله ی دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلمبرآورند ارکان عرش را به تلاطم در آورند
* * *
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صـــلا به سلسله ی انبیازد
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید زان ضربتی که برسر شیرخدازدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوی خیرالنسازدند
بس آتشی ز اخگـــر الماس ریزه هـا افــروختند و در حسن مجتبیزدند
وانگه سرادقی که ملک مجرمش نبود کـندند از مدینه و در کربلازدند
وز تیشه ی ستیزه در آن دشت کوفیان بـس نخلها ز گلشن آل عبازدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید برحلق تشنه ی خلف مرتضیزدند
اهل حرم دریده گریبان ، گشوده مو فـــریاد بــر در حرم کبریازدند
روح الامین نهاده به زانو سر حجاب تاریک شدز دیدن آن چشمآفتاب
* * *
چون خون ز حلق تشنه او بر زمینرسید
جوش از زمین بذروه عــرش برین رسید
نزدیک شـد که خانه ی ایمان شودخراب
از بس شــکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمینزدند طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبـــــار چون به مزار نبیرساند
گرد از مدیـــــنه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامـــــه در خم گردون به نیلزد
چون این خبربه عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبتخروش از انبیا به حضرت روح الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط که ارکانغبار تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذاتذوالجلال
او در دلست و هیچ دلــی نیست بیملال
* * *
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند یک باره بر جریده ی رحمت قلمزنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر دارنــد شــرم کز گنه خلق دمزنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین چـون اهل بیت دست در اهل ستمزنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک آل عــلی چو شعله ی آتش عـلمزنند
فــریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصه ی محشرقدمزنند
جمعــی که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهمزنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز آن ناکسان که تیغ به صید حرمزنند
پس بـر سنان کنند سری را که جبرئیل
شویــد غبار گیسویش از آبسلسبیل
* * *
روزی که شد به نیزه سر آنبزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاستکوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلــزله شد خاکمطمئن گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آنزمان به لرزه درآمدکهچرخ پیر افتاددرگمان که قیامت شدآشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناببود شدسرنگون زبادمخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشتجبرئیل گشتند بیعماری محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امتنبی روحالامینز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شامکرد نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
* * *
بر حـــربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور و نشور واهمه را در گمانفتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گریه برملایک هفت آسمانفتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید هـرجا که بود طایری از آشیانفتاد
شد وحشتــی که شور قیامت بباد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگانفتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخمهای کاری تیغ و سنانفتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شـــریف امام زمانفتاد
بی اختیار نعره ی هذا حسینزود سرزدچنانکه آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آنبضعهالرسول رو در مدینه کرد که یاایها الرسول
* * *
این کشتــی فتاده به هامون حسینتــوست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخــل تر کز آتش جــان سوزتشنگی
دود از زمین رسانده به گردونحسینتوست
این ماهــــی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزونحسینتــوست
این غرقه محیطشـــــهادتکه روی دشت
از موج خـــون او شده گلگونحسینتوست
این خشـــک لب فتــــاده دور از لبفرات
کز خون او زمین شده جیحـونحسینتوست
این شــاه کــم سپاه که با خــیل اشگ و آه
خـــرگاه زین جهان زده بیرونحسینتوست
این قـــالب طپان که چنین مـــانده برزمین
شــاه شهید ناشـــده مدفونحسینتوست
چون روی در بقیع به زهـــــــرا خطاب کرد
وحــــش زمین و مرغ هــــوا را کبابکرد
* * *
کای مونس شکسته دلان حال ماببین ما را غریب و بیکس و بی آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعانمحشرند در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستینفشان واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی ورا چو ابر خروشان بهکربلا طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خوننگر
ســـرهای سروران همه بر نیزه ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبیمدام یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنارتو غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین
یا بضعهالرسول ز ابن زیادداد کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
* * *
خاموشمحتشمکه دل سنگ آبشد بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد
خاموشمحتشمکه ازین حرف سوزناک مرغ هوا و ماهی دریا کبابشد
خاموشمحتشمکه ازین شعر خونچکان
در دیده ی اشک مستمعان خون ناب شد
خاموشمحتشمکه ازین نظم گریه خیز روی زمین به اشک جگرگون کبابشد
خاموشمحتشمکه فلک بسکه خونگریست دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموشمحتشمکه بسوز تو آفـتاب
از آه ســرد ماتمــیان ماهتابشد
خاموشمحتشمکه ز ذکر غمحسین جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنیننکرد برهیچ آفـریده جفائی چنین نکرد
* * *
ای چـرخ غافـلی که چه بیداد کرده ای
وز کـین چه ها درین ستم آباد کردهای
برطعنت این بس است که باعترت رسول
بیــدادکرده خصــم وتوامـدادکرده ای
ای زاده زیاد نکــرداست هیچـگه نمرود این عمل که تو شداد کردهای
کام یزید داده ای از کشتن حسین بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست درباغ دین چه باگل وشمشادکرده ای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو با مصطفــی و حیدر و اولاد کردهای
حلقی که سوده لعل لب خودنبی برآن آزرده اش به خنجر بیداد کردهای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند از آتش تو دود به محشر درآورند
خبرنامه آرمان مهدویت
در پایان این قسمت به حدیثی از امام صادق (علیه السلام) اشاره میکنیم که در ارتباط با اقسام چندگانهی توبه است. ایشان فرمودهاند: «توبه ریسمان خدا و وسیله لطف و عنایت اوست و بنده باید نسبت به توبه در همه حالات مواظبت و مداومت داشته باشد. هر دسته از بندگان را توبه ای است مخصوص؛ توبهی پیامبران از اضطراب نفس و توبه اولیاء از اندیشهها و خیالاتی است که به خاطر ایشان خطور میکند. و توبه اصفیاء از فراموشی غم غفلت است و توبه خواص و علما از اشتغال به غیر خدا است، و توبه عوام از گناهان است.»[27]
شرط پذیرش توبه
الف) انجام گناه از روی نادانی:
یکی از شرائط پذیرش توبه آن است که انجام گناه از روی نادانی صورت گرفته باشد. خداوند در قرآن کریم مىفرماید: «إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولَئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً»[28]؛ (پذیرش توبه از سوی خدا تنها براى کسانی است که کار بد را از روى جهالت انجام مىدهند سپس زود توبه میکنند، خداوند توبه چنین اشخاصی را میپذرید و خدا دانا و حکیم است.)
در مورد معنای «جهالت و ناآگاهی» مورد اشارهی آیه، دیدگاههای متفاوتی مطرح شده است که به چند مورد از آنها اشاره میکنیم:
1- برخی از مفسّرین همچون جبائی، منظور جهالت در آیه را این میداند که شخص گناهکار از معصیت بودن کار خود ناآگاه است و لذا گناه را ندانسته مرتکب میشود. به همین جهت است که به پندار باطل خود، برای کردار و عمل گناه خود توجیهاتی به عمل میآورد و بافتههایی میبافند تا کارش را نیک جلوه دهد، یا از میزان زشتی آن بکاهد. این دیدگاه توسّط برخی دیگر از مفسرین همچون رمانی نقد شده است.[29]
2 – برخی دیگر از مفسرین انجام گناه از روی جهالت را به معنای جهل نسبت به عواقب آن دانسته و بیان کردهاند که فرد گناهکار به عمق و ماهیت کیفری که در ارتکاب گناه و معصیتشان است بخوبی پی نبرده است.
3- گروهی از مفسرّین بر این باورند که این شرط یعنی انجام از روی نادانی شرط عامی است که شامل همهی گناهان میشود؛ چراکه هر گناهی که از انسان سرمیزند، درحقیقت از روی نادانی است؛ چرا که این آفت جهل است که انسان را از حق دور نگه میدارد، گناه و زشتی را در نظرش میآراید و او را جهت ارتکاب آن وسوسه میکند. در روایتی از أبى عمرو زبیرى از امام صادق(علیه السلام) دربارهی معنای جهل در این آیه سؤال شد. حضرت در پاسخ فرمودند: «هر گناهی که انسان مرتکب می شود، اگرچه عالم باشد، هنگامی که خداوند را معصیت می کند، نادان است و دچار آفت و غفلت است» [30]
همچنین خداوند در مورد گناه برادران یوسف از زبان آن پیامبر بزرگوار الهی نقل میکند که « قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُون»[31]؛ (و گفت آیا دانستید آنگاه که نادان بودید با یوسف و برادرش چه کردید؟)[32]
4- برخی دیگر از مفسّرین «بجهاله» در این آیه را به معنای انجام گناهان در اثر طغیان غرایز و تسلط هوسهاى سرکش و چیره شدن آنها بر نیروى عقل و ایمان دانستهاند؛ چراکه در این حالت اگرچه علم و دانش انسان آلوده به گناه از بین نمىرود، اما تحت تأثیر آن غرائز سرکش قرار گرفته و عملاً بى اثر مىگردد، و هنگامى که علم اثر خود را از دست داد، عملاً با جهل و نادانى برابر خواهد بود. پس هر کس از روی هواى نفس و در نتیجهی شهوت و غضب مرتکب این گناهان و اعمال زشت شود، در حقیقت، واقعیت امر بر او پوشیده مانده و از این جهت در جهل به سر میبرد. ولى اگر گناه بر اثر چنین جهالتى نباشد، بلکه از روى انکار حکم پروردگار و عناد و دشمنى انجام گیرد، چنین گناهى حکایت از کفر مىکند و به همین جهت توبه آن شخص قبول نیست مگر این که از این حالت بازگردد و دست از عناد و انکار بشوید.[33]
در تأیید این دیدگاه میتوان به کلام امام سجاد(علیه السلام) اشاره کرده که خطاب به پروردگار فرموده است: «اِلهى لم اَعْصِکَ حِینَ عَصَیتُکَ و اَنَا بِرُبُوبِیَّتِکَ جاحٍدٌ و لا بأمرک مُسْتَخِفٌ و لا لِعُقُوبَتِکَ مُتعَرِّضٌ و لا لِوَعِیدِکَ مُتهاوِنٌ لَکِنْ خَطِیئهٌ عَرَضَتْ و سَوَّلَتْ لى نفسى و غَلَبَنِى هَوَاىَ»[34]؛ (خداى من! هنگامى که به معصیت تو پرداختم، نه از روی انکار ربوبیت تو به گناه اقدام کردم و نه به خاطر خفیف شمردن امر تو و نه از آن جهت که مجازات تو را کم اهمیت گرفتم و نسبت به آن بى اعتنا بودم و نه وعده کیفرت را سبک شمردم، بلکه خطایى بود که در برابر من قرار گرفت و نفس اماره، حق را بر من مشتبه کرد و هوى و هوس بر من چیره شد.)
ب) نزدیک بودن زمان توبه
یکى دیگر از اموری که راه پذیرش توبه را هموار میسازد، زمان مناسب برای توبه است. خداوند در ادامهی آیهایکه که در بالا به آن اشاره شد میفرماید: «ثم یتوبون من قریب»؛ یعنی اشخاص گناهکاریکه پس از انجام گناه سریعاً توبه میکنند.
درباره معناى قریب (زمان نزدیک)، در میان مفسران دیدگاههای متفاوتی مطرح شده است که میتوان آنها را در دو دسته جای داد:
1) بعضی از مفسرّین زمان قریب را پیش از مرگ میدانند و معتقدند توبه پیش از مرگ باید باشد.[35]
در تأیید این دیدگاه میتوان به آیه اشاره کرد. خداوند در سورهی نساء میفرماید: «وَلَیْسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ»[36]؛ (توبه برای کسانی نیست که کار بدی را انجام میدهند [وتوبه نمیکنند] تا اینکه وقتی مرگ یکی از آنها فرارسید میگوید الآن توبه کردم)
طبرسی نیز در مجمع البیان مینویسد: جملهی «ثم یتوبون من قریب» نشانگر آن است که گناهکار باید پیش از مرگ توبه کند؛ چراکه از دیدگاه قرآن، مرگ همیشه به انسان نزدیک است. لذا زمان انجام توبه در حال صحت و سلامت و پیش از بیماری و مرگ است.[37] مرحوم علامه طباطبایی نیز با پذیرش این قول، زمان مرگ را به ظهور نشانههای آن دانسته است و «یتوبون من قریب» را به معناى توبه کردن قبل از آشکارشدن نشانههاى مرگ مىگیرند و آیهی بعد یعنی «ولیست التوبه للذین … قال انّى تبت الان» را بعنوان شاهد این مطلب میدانند.[38]
همچنین از پیامبر گرامی اسلام روایت شده است که آن حضرت فرمودند: کسی که یک سال پیش از مرگ توبه کند، خداوند او را می آمرزد، آنگاه فرمود: یک سال زیاد است کسی که یک ماه پیش از فرارسیدن مرگ توبه کند، خدا او را می آمرزد. سپس فرمود: یک ماه هم زیاد است، اگر کسی یک روز پیش از مرگ توبه کند، خدا توبه اش را می پذیرد. و او در پی آن فرمود: یک روز نیز زیاد است، اگر کسی یک ساعت پیش از مرگ توبه کند، توبهاش پذیرفته میشود و سرانجام فرمود: آن هم زیاد است، اگر کسی در آخرین نفس، خالصانه روی توبه به بارگاه خدا آورد و با همه وجود و اخلاص آمرزش بخواهد، خدای مهربان او را می بخشد.[39]
در روایتی دیگر از وجود مقدّس آنحضرت نقل شد است که وقتی شیطان از آسمان رانده شد، گفت: پروردگارا به شکوه و شکست ناپذیریات سوگند که تا روح در بدن فرزندان آدم است، از آنان دست برنخواهم داشت. در برابر این سخن شیطان ندا آمد: به اقتدار و شکوه و بزرگی ام سوگند که در توبه را به روی آنان نمیبندم و تا دم مرگ توبه آنان را می پذیرم.[40]
2) بعضى دیگر از مفسرّین «یتوبون من قریب» را به معناى زمان نزدیک به گناه گرفتهاند، یعنى شخص گنهکار باید به زودى از کار خود پشیمان شده و به سوى خدا بازگردد، زیرا توبهی کامل آن است که آثار و رسوبات گناه را به طور کلى از روح و جان انسان بشوید و کمترین اثرى از آن در دل باقى نماند و این در صورتى ممکن است که در فاصله نزدیکى قبل از آنکه گناه در وجود انسان ریشه دار شود و به شکل طبیعت ثانوى در آید از آن پشیمان شود، در غیر این صورت غالبا اثرات گناه در زوایاى قلب و جان انسان باقى خواهد ماند، پس توبه کامل توبهاى است که به زودى انجام پذیرد و کلمه (قریب ) از نظر لغت و فهم عرف ، نیز با این معنى مناسبتر است.[41]
برخی علمای اخلاق نیز توصیه میکنند که بهتر است وقت توبه نزدیک زمان خطا باشد، به طوری که پس از انجام گناه سریعاً پیشمان شود و سعی در محور آثار آن کند، پیش از آنکه زنگار گناه بردل بنشیند و انباشته گردد و دیگر محوپذیر نباشد.[42]
شراتط کمال توبه
آنچه در قسمت قبل گذشت، در مجموع شرائط قبولی توبه بود که بدون آنها توبه قبول نیست. امّا برای توبه شرائط کمالی نیز وجود دارد که باعث از بین رفتن تمامی آثار گناه میشود.
روایت شده شخصی در خدمت حضرت امیر مؤمنان(علیه السلام) گفت: «استغفرالله» آن حضرت فرمودند: «مادرت بر تو بگرید. آیا میدانی حقیقت استغفار چیست؟ به درستی که استغفار درجه علّیین است و بر مجموع شش معنا واقع شده است:
اول: پشیمانی از گذشته؛ دوم: عزم بر ترک گناه در طول عمر؛ سوم: ادا کردن حقوق مردم؛ چهارم: قضا کردن هر واجبی که فوت شده؛ پنجم: گداختن هر گوشتی که از حرام روییده به حزن و الم، تا پوست به استخوان چسبیده و گوشت تازه بروید؛ ششم: الم و زحمت طاعت و عبادت به بدن چشانیدن به ازای آنچه از شیرینی معصیت چشیده. چون کسی این شش امر را به جا آورد بگوید: «استغفرالله».
مشخّص است که مراد حضرت از استغفار، استغفار کامل است. و مراد این نیست که استغفار کردن بدون مجموع این شش امر، لغو و بی فایده است؛ زیرا شکی نیست که تلفظ کلمه «استغفرالله» از روی اخلاص، با فهمیدن معناى آن نیز موجب تحفیف عذاب است؛ بلکه گفتن آن از روی ثواب اگرچه معنای آن ر انیز نفهمد، خالی از ثواب نیست.[43]
همچنین از جمله شرائط کمال توبه آن است که سعی نماید آثار کدورت و ظلمت را که از گناهان بر دل او تجمع کرده، به نور طاعت محو کند، زیرا هر گناه و معصیتی که از انسان صادر میشود از آن ظلمت و تیرگی بر دل مینشیند و برای محو آنها باید به طاعت و عبادات روی آورد. کما اینکه اگر شخصی عادت کرده در مجامع لهو و لعب شرکت کرده و آهنگ غنا بشنود، باید کفاره آن را از طریق شنیدن قرآن و مواعظ و احادیث و نشستن در مساجد و امثال آن بپردازد.[44]
اقسام گناه و کیفیت توبه از آنها
گناه بر چهار قسم است و توبه این چهار قسم هم متفاوت است که عبارت است[45]:
الف) تضییع حق الله که شامل محرمّات الهی از قبیل دروغگفتن یا شرابخواری میشود. توبهی این گناهان آن است که از انجام آنها دست کشیده و نسبت به گذشته پشیمان بوده و در جهت اصلاح خود کوشا باشد.
ب) دستهی دیگر از گناهانی که باز به حقّ الله بر میگردد و به انجام ندادن عبادت شرعی برمیگردد و لذا لازم است شخص هنگام توبه قضای آنها را به جا آورد. همانند نماز و روزه. کسی که نماز نمیخواند، مسلمان حقیقی نیست و در روز قیامت در صف کفار و یهود و نصارى قرار میگیرد. حتى انسانی که نسبت به نماز خود بیمبالات است نیز این حق الهی را ضایع کرده است؛ همچنانکه خداوند نسبت به این افراد میفرماید: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»[46] ( وای بر نمازگزارانی که در نماز خود سهلانگاری میکنند)
ج) دستهی سوّم گناهانی است که به حقالناس مربوط میشود و جبرانپذیر نیست؛ مثل غیبت و تهمت که گناهان بزرگی است. در روایت است که در روز قیامت غیبت کننده و تهمت زننده را پنجاه هزار سال روی تلّ چرک و خون نگاه می دارند تا مردم از حساب فارغ بشوند؛ بعد او را به جهنم می برند. با این حال اگر این اشخاص از این کار خود توبه کنند، به این شکل که دیگر غیبت نکنند و از این کار زشتش شرمنده شوند، خدا آنها را میآمرزد و اگر بتوانند آن تهمتی را که زدهاند رفع کرده و آبروی طرف مقابل را بازگردانند و یا رضایت شخصی که غیبت او را کردهاند، جلب کنند کارها خوب است ولی عمده جبران آنها همان پشیمانی است.
د) دسته چهارم حق الناسی که باید جبران شود؛ مثل خوردن مال مردم ولو یک ذره. یا ندادن خمس و زکات و یا خوردن مال یتیم که گناهان بزرگی است و اگر اهل دل نگاه کند میبیند آتش از دهانش بیرون می آید مثل بیرون آمدن آتش از تنور. اما با این حال خداوند راه توبه برای این گناهان نیز قرار داده است به این نحو که از گذشته شرمنده شود و به حقوق و مال دیگران تجاوز نکن و در ضمن باید مال مردم را رد کند و اگر ندارد باید تصمیم داشته باشد هر وقت دارد رد کند و در مورد اموال شرعی مثل خمس و زکات، نیز حساب الآن و گذشته را پرداخت کند و در این صورت است که توبه او قبول میشود.[47]
ثمرات توبه نصوح
در آخر به برخی آثار و ثمرات توبه نصوح که در آیهی 8 سورهی تحریم به آن اشاره شده، میپردازیم.
1- بخشودگى سیئات و گناهان. خداوند فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّـهِ تَوْبَهً نَّصُوحًا عَسَى? رَبُّکُمْ أَن یُکَفِّرَ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ»[48] (امید است با این کار پروردگار شما گناهانتان را ببخشد و بپوشاند.)
2- ورود به بهشتِ پر از نعمتهای الهى: «وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»؛ (و شما را در باغهائى از بهشت وارد کند که نهرها از زیر درختانش جارى است).
3- عدم رسوائى در آن روز که پردهها کنار مىرود، و حقایق آشکار مىگردد، و دروغگویان تبهکار خوار و رسوا مى شوند، آرى در آن روز پیامبر(صلى الله علیه و آله) و مؤمنان آبرومند خواهند بود، چرا که آنچه گفتند به واقعیت مى پیوندد. خداوند می فرماید: «یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّـهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ»؛(این کار در روزى خواهد بود که خداوند پیامبر و کسانى را که با او ایمان آوردند خوار و موهون نمى کند).
4- از دیگر ثمرات توبهی نصوح آن است که نور ایمان و عمل انسانهای توبهکار از پیشاپیش و سمت راست آنها حرکت مىکند و مسیر آنها را به سوى بهشت روشن مى سازد چراکه در قرآن کریم آمده است: «نُورُهُمْ یَسْعَى? بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ»؛ (نور آنها (ایمان و عمل صالح آنها) از پیشاپیش و از سوى راستشان در حرکت است) و عرصهی محشر را روشن مىسازد، و راه آنها را به سوى بهشت مىگشاید).
5- انسانی که توبهی نصوح انجام داده است، توجهش به خدا بیشتر مىگردد، لذا رو به سوى درگاه خدا مىآورد و از او تکمیل نور و آمرزش کامل گناه خویش تقاضا مىکند. خداوند در قرآن از لسان انسانهای توبهکار فرموده است: «یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَى? کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر»؛(آنها رو به درگاه خداوند آورده، مى گویند: پروردگارا! نور ما را کامل کن ، و ما را ببخش که بر هر کار قادرى).[49]
نتیجه
خداوند در قرآن کریم شرط قبولی توبه را آن دانسته که «نصوح» باشد. از مجموع کلمات مفسّرین میتوان استفاده کرده که توبهی نصوح توبهایست که اوّلاً معصیت از روی جهل و نه از روی عناد انجام شده باشد؛ ثانیاً شخص گنهکار سریعاً پس از انجام گناه توبه کند هرچند تا رسیدن نشانه مرگ امکان توبه وجود دارد؛ ثالثاً شخص معصیتکار در نهایت با حالت ایمان از دنیا برود؛ رابعاً پشیمانی و تصمیم بر ترک گناه در آینده وجود داشته باشد و خامساً شخصی گنهکار باید خود را اصلاح کند و گناهان گذشته را جبران نماید.
فهرست منابع
1- قرآن کریم
2- ابن فارس، معجم القائیس اللغه، مکتبه الأعلام الاسلامی، 1404ق .
3- ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارصادر، بیتا.
4- جلال الدین سیوطی، عبد الرحمان، بن ابو بکر، درالمنثور، ناشر: مکتبه آیه الله العظمى مرعشى نجفی، بیتا.
5- فراهیدی، خلیل بن احمد، ترتیب العین، ابراهیم سامرائی (محقق)، اسعد طیب (مصحح)، مهدی مخزومی (محقق)، قم: نشر اسوه، چاپ اول، 1414ق.
6- راغب اصفهانى، مفردات غریب القرآن، مترجم: حسین خداپرست.
7- شبر، سید عبد الله، اخلاق، مترجم: محمد رضا جباران، ناشر: مؤسسه انتشارات هجرت، قم، چاپ دوازدهم، سال 1386?
8- صدوق، ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه القمی، من لا یحضره الفقیه.
9- طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، مترجم: سید محمد موسوى همدانى، ناشر: بنیاد علمى و فکری علامه طباطبایى، 1363?
10- طبرسی، ابی علی الفضل بن الحسین، مجمع البیان، مترجم: على کرمى، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1380?
11- عباس قمى، مفاتیح الجنان.
12- عروسی حویزی، نور الثقلین، ناشر: مؤسسه تاریخ عربى- بیروت لبنان، چاپ اول، سال 1422?
13- عیاشی، محمد بن مسعود بن عیاش السلمی السمرقندی، تفسیر العیاشی، ناشر: المکتبه العلمیه، تهران سوق الشیرازی.
14- مظاهرى، حسین، اخلاق در خانه، ناشر: انتشارات اخلاق، قم ، چاپ پنجم، سال 1377?
15- مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ناشر: دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ سی و هشتم، 1379?
16- نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات (علم اخلاق اسلامى)، مترجم: سید دکتر جلال الدین مجتبوى، ناشر: دار المجتبى، قم، 1385?
17- نوری ، میرزاحسین، مستدرک الوسائل، ناشر: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، بیروت، 1408ق.
[1]- سوره نور / 31
[2]- سوره تحریم / 8
[3] – الخلیل بن احمد عمر، العین.
[4] -ابن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه.
[5] – «التَّوْبهُ الرُّجُوعُ من الذَّنْبِ وقال الأَخفش التَّوْبُ جمع تَوْبهٍ وتابَ إِلى اللّهِ یَتُوبُ تَوْباً وتَوْبهً ومَتاباً، أَنابَ ورَجَعَ عن المَعْصیهِ إِلى الطاعهِ» ابن منظور، لسان العرب.
[6]- النراقی، محمدمهدی، جامع السعادات(علم اخلاق اسلامی)، مترجم: دکتر سید جلال الدین مجتبوی، ج 2، ص 275 .
[7] – الخلیل بن احمد عمر، العین، ذیل واژه «نصح».
[8]- «التوبه النصوح: أن لا یعود إلى ما تاب عنه الخلیل بن احمد عمر»، العین.
[9]- ابن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه.
[10]- راغب اصفهانی، المفردات غریب القرآن، «ذیل واژه نصح».
[11]- جلال الدین سیوطی، عبد الرحمان بن ابو بکر، درالمنثور، ج 10، ص 60 .
[12]- همان.
[13]- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 24 ص 290 .
[14]- النراقی، محمد مهدی، جامع السعادات(علم اخلاق اسلامی )، ج 2 ، ص 290?
[15]- «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ»، بقره / 222 .
[16] – امام باقر فرمود: «ان الله تعالى أشد فرحا بتوبه عبده من رجل اضل راحلته و زاده فی لیله ظلماء فوجدها، فالله اشد فرحا بتوبه عبده من ذلک الرجل براحلته حین وجده»، کافی، ج2، ص435?
[17] – غافر/9-7
[18]- النراقی، محمد مهدی، جامع السعادات(علم اخلاق اسلامی)، ج2، ص 275?
[19]- راغب اصفهانی، المفردات الغریب القرآن، مترجم: حسین خدا پرست، ذیل واژه «توب»
[20]- شبّر، سیدعبد الله، اخلاق، مترجم: محمد رضا جباران، ص352 .
[21]- مظاهری، حسین، اخلاق در خانه، ج 2، ص 199 .
[22] سوره بقره/ 37 .
[23]- سوره انبیاء / 87?
[24]- مظاهری، حسین، اخلاق در خانه، ج2، ص 200?
[25]- مستدرک الوسائل، ج 5، ص220?
[26]- مظاهری، حسین، اخلاق در خانه، ج 2، ص 202 .
[27]- نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، ج 2، ص 277?
[28] – نساء/ 17?
[29]- طبرسی، مجمع البیان، مترجم: علی کرمی ، ج 2، ص761?
[30]- عیاشی، محمد بن مسعود بن عیاش السلمی السمرقندی، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 243 ، ح 62 .
[31] – یوسف/89?
[32]- طبرسی، مجمع البیان، مترجم: علی کرمی ، ج 2، ص761 .
[33]- طباطبائی، سید محمد حسین ، المیزان، مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی ج4، ص 382 / مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه ج 3، ص312 .
[34]- عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای ابو حمزه ثمالی.
- [35] جلال الدین سیوطی، عبد الرحمان بن ابو بکر، درالمنثور، ج 3، ص 59 .
[36] – نساء/18
[37]- طبرسی، مجمع البیان، مترجم: علی کرمی، ج 2، ص761?
[38]- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی ج4، ص383?
[39]- صدوق، ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه القمی، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص133، ح 351 + طبرسی، مجمع البیان، مترجم: علی کرمی، ج 2، ص 762+ عروسی حویزی، نور الثقلین، ح 1، ص 457، ح 130
[40]- «و عزتی و عظمتی و جلالی لا احجب التوبه عن عبدی حتى یغرغربها» طبرسی، مجمع البیان، مترجم: علی کرمی، ج 2، ص763?
[41]- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه ج3، ص312?
[42]- مولى مهدی نراقی، جامع السعادات، ج3 ، ص83 .
[43]- نراقی، احمد، معراج السعاده، ص560 .
[44] همان.
[45]- مظاهری، حسین، اخلاق در خانه، ج 2، ص 206?
[46]- سوره ماعون / 4و5 .
[47]- همان، ص 207?
[48] – تحریم/8
[49]- مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 24، ص 291?
منبع: http://intjz.net/maqalat/ak-Tobe%20Nasuh.html
خبرنامه آرمان مهدویت
توبه نصوح از دیدگاه مفسرین
در اینکه توبه نصوح چـیست؟ مفسّرین تفسیرهاى زیادى براى آن ذکر کردهاند که در تفسیر نمونه[13] به برخی از آنها اشاره شده است از جمله:
الف) «توبه نصوح» آن است که واجد چهار شرط باشد: پشیمانى قلبى، استغفار زبانى، ترک گناه و تصمیم بر ترک آن در آینده.
ب) «توبه نصوح» آن است که واجد سه شرط باشد: ترس از اینکه پذیرفته نشود، امید به اینکه پذیرفته شود، و ادامه اطاعت خدا.
ج) «توبه نصوح» آن است که شخص گناهکار گـناه خود را همواره در مقابل چشم خود ببیند و از آن شرمنده باشد.
د) «توبه نصوح» آن است که مظالم را به صاحبانش بازگرداند، و از مظلومین حلالیت بطلبد، و بر اطاعت خدا اصرار ورزد.
ه) «توبه نصوح» آن است که در آن سه شرط باشد: کم سخن گفتن کم خوردن و کم خوابیدن.
و) «توبه نصوح» آن است که تواءم با چشمى گریان و قلبى بیزار از گـناه باشد.
فضیلت توبه
مرحوم نراقی در جامع السعادات در مورد فضیلت توبه مینویسد: «بدان که توبه نخستین مقام از مقامات دین، و سرمایه سالکان راه و کلید استقامت خواستاران ایمان و سرآغاز تقرب به پروردگار عالمیان است. و فضیلت آن بسیار است»[14] و آنگاه به برخی آیات و روایات در این زمینه اشاره میکنند، که از آنها میتوان استفاده کرد که خداوند توبه کنندگان را دوست دارد؛ [15] توبه کننده مانند کسی است که اصلا گناه نکرده است، خداوند مشتاق توبهی بندگان خویش است[16]؛ فرشتگان حاملان عرش و فرشتگانی که در حول عرشند برای توبه کنندگان، طلب آمرزش می کنند.[17]
توبه و پشیمانی و اسباب آن
وقتی بندهای علم یقینی پیدا کرد که گناهانی که از او سر زده بین او و محبوبش حائل و مانع است، حزن و اندوهی در دل ایجاد میشود که باعث میگردد شخص مؤمن از گناهانی که کرده یا طاعتی که ترک کرده متأسف و اندوهگین گردد و این همان پشیمانی است که از جمله شروط توبهی حقیقی است.[18]بر همین اساس است که توبه در شرع مقدّس اسلام بر چهار اصل استوار است که عبارتند از:
1 – ترک کردن گناه بخاطر زشتی آن؛ 2 – پشیمانی از انجام آن؛ 3 – عزم و اراده بر عدم بازگشت به گناه؛ 4- تدارک نمودن زمینه ممکن برای جلوگیری از اعادهی آن؛[19]
راه روی آوردن به توبه
برای تشوق نفس به توبه راههایی توصیه شده است که از آن جمله روشهای زیر میباشند:
1- انسان به آیات و اخباری که به گناهکاران هشدار داده و ایشان را به عذاب شدید تهدید کرده نظر کرده و آنها را مورد مطالعه قرار دهد و عقوبت و کیفر اخروی تکتک گناهان مثل شرب خمر، زنا، قتل، غیبت، کبر و حسد را به خاطر داشته باشد و بداند که این عقوبتها آنقدر زیادند که در شمار نیایند.
2- حکایت گناهکارانى را که توبه کرده و مصیبتهایى را که به سبب گناهان خود کشیدهاند از نظر بگذارند.
3- به خاطر داشته باشد که ممکن است کیفر گناهان او به آخر موکول نشود و عقوبت گناهش در دنیا داده شود، و بداندکه تمام مصیبتهایى که در دنیا دامنگیر انسان مى شود، ثمره گناهانى است که از او صادر مى شوند.[20]
اقسام توبه
علماء و دانشمندان اسلام، توبه عبد را به سه قسم تقسیم کردند که عبارتند از:
الف) توبه عوام
توبه عوام، توبهای است که برای عموم مردم است و آن توبه این است که دل انسان از اینکه گناه کرده خاضع میشود و یاد مخالفتهای خود در محضر خدا می افتد؛ از گذشته پشیمان میشود. دیگر به دنبال آن نمیرود و خود را اصلاح میکند.[21]
ب) توبه خواص
دسته دوم توبه خواص است یعنی بعضی از بندگان خدا که معرفت بیشتری دارند. این افراد در مقابل مکروهات نیز سرافکنده میشوند و دلشان خاضع و خاشع میشود.
درباره حضرت آدم میخوانیم که وقتی از بهشت بیرون شد، پیوسته سربهزیر و خجالتزده بود، در حالی که گناه به معنای اصطلاحی و رایج آن نکرده بود. بلکه مخالفت امر ارشادی پروردگار را کرده بود ولی بخاطر این کار شرمزده بود تا اینکه جبرئیل نازل شد و فرمود:
ای آدم! خدا میفرماید: به اهلبیت پیامبر آخرالزمان توسّل بجو و سر خود را بالا بگیر چراکه ترا بخشیدم. «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»[22]
حضرت یونس(علیه السلام) نیز بخاطر ترک اولى ایکه انجام داد و بدون اجازهی خداوند دست از موعظه و ارشاد قوم خود کشید و از میان آنها بیرون رفت، وقتی در شکم ماهی قرار گرفت از این کردهی خود نادم و پشیمان شد و به درگاه الهی توبه کرد و با حالت تذلّل و ندامت خطاب به پروردگار فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ[23]»[24]
ج) توبه اخص الخواص
بالاترین درجه توبه، توبه اخص الخواص است که مربوط به مقرّبین درگاه الهی است؛ همچنانکه پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) فرمودند: « بخاطر توجه به غیر خدا دل مرا کدورت و زنگار فرا میگیرد وبرای پاکی دلم روزی هفتاد مرتبه استغفار میکنم». [25] رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) نیز گاهی به جهت اشتغال به امور دنیوی که لازمهی زندگی است، امّا خود مانعی بر سر توجّه تامّ به ذات باری تعالی است، به درگاه الهی توبه و استغفار میکردند و این امور را این جهت در حق خود، گناه تلقّی میکردند.[26]
توبهی نصوح در قرآن کریم و روایات معصومین(علیهمالسلام)
صلحه سعید
چکیده
از جمله شرائط مهم توبه آن است که توبهی نصوح باشد. «نصوح» در لغت به معنای خالص است و در اصطلاحِ، توبهی نصوح توبهایست که شخص گنهکار، مجدّداً به انجام گناه باز نگردد. این توبه باید قبل از فرارسیدن نشانههای مرگ صورت گیرد و شخص عاصی نباید گناه را از روی لجالت و عناد با ذات پروردگار انجام داده باشد. نوشتار حاضر نگاهی است به توبه و اقسام و شرائط توبه و شرائط توبهی نصوح از دیدگاه آیات و روایات و نیز کلمات مفسّرین.
مقدمه
خداوند در قرآن کریم مؤمنین را به انجام توبه و بازگشت به سمت پروردگار امر کرده است و این کار را مایهی سعادت و رستگاری آنها دانسته است: «وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»[1] با این حال در آیهی دیگر از قرآن کریم مؤمنین به انجام توبهی نصوح امر شدهاند و انجام این توبه است که در کلام الهی مایهی تکفیر گناهان و از بین رفتن گناهان و سیّئات است. خداوند میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحًا عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ »[2] اینکه توبهی نصوح چه توبه ایست و چه شرائطی دارد، موضوع بحث این نوشتار است. ضمن اینکه موضوعاتی پیرامون توبه از جمله اقسام توبه و درجات و ثمرات آن مورد بحث قرار گرفته است.
مفهومشناسی
1- توبه: «توبه» از مادهی تاب/یتوب میباشد و به معنای «حیاء کردن» است.[3] همچنین بعضی لغت شناسان این واژه را به معنای مراجعت و بازگشت دانستهاند.[4] لذا از اقوال لغویون به دست میآید که توبه بر دو معنى دلالت دارد، یکى حیاء و خجالت کشیدن و دیگری به رُجوع و برگشت. از حیث اصطلاح نیز توبه به معنای شرمندگی از انجام گناه و بازگشت به سمت پروردگار است. در حقیقت انسان قبل از هر چیزی پس از ارتکاب گناه باید خجالتزده شود و آنگاه از گناهش برگردد و لذا هر دو معنای «استحیاء» و «رجوع» در معنای اصطلاحی توبه اخذ شده است و اگر انسان حیاء نکند و خجالت نکشد، می توان گفت محال است برگردد و از گناهش توبه کند.[5]
به عبارت دیگر «توبه» پاک ساختن دل از گناه و بازگشت از دوری از درگاه الهی است، و ترک گناهان کنونی و عزم بر ترک آنها در آینده و تلافی و تدارک تقصیر گذشته است.[6]
ج) نصوح: «نصوح» در لغت از ماده «نُصح» بر وزن «صُلح» در اصل به معنى نصیحتکردن و خیرخواهى خالصانه است.[7] برای «نصوح» معنى دیگری هم ذکر کردند و آن عبارت است از سازگاری بین دو شیء و اصلاح کردن و محکم کردن آن و از آنجا که خیرخواهى واقعى باید تواءم با محکمکارى باشد، واژه«نصح» گاه به این معنى نیز آمده است، به همین جهت به نماى محکم «نِصاح» نیز گفته مىشود. با توجّه به این معنای لغوی «توبهی نصوح» توبه ایست که شخص به آنچه انجام داده و از آن توبه کرده مجدّداً بر نگردد.[8] بر این اساس هر دو معنى لغوی «نصح» یعنی «خالص بودن» و «محکم بودن»، در توبه نصوح به کار رفته است[9] و لذا توبه نصوح مىتواند عبارت باشد از توبهاى که صاحبش را از برگشتن به طرف گناه باز میدارد، و یا توبهاى که بنده را براى رجوع از گـناه خالص سازد، و در نتیجه ، دیگر به آن عملى که از آن توبه کرده بر نگردد.[10]
توبهی نصوح در روایات
از امام صادق(علیه السلام) در مورد آیه شریفه «یا ایها الذین امنوا توبوا الى اللّه توبه نصوحا» سؤال شد. حضرت فرمودند: به اینکه بندهی خدا از گناهى که مرتکب شده توبه کند، و دیگر آن گناه را مرتکب نشود
بیهقی در کتاب شعب الایمان از نعمانبنبشیر روایت کرده است که عمربن خطاب درباره توبه نصوح سؤال کرد و پیامبر(ص)فرمود: «مردی از عمل زشتی توبه میکند و سپس هرگز به آن برنمی گردد.»[11]
در روایت دیگر احمد و ابن مردویه وبیهقی از ابن مسعود از رسول خدا(ص) نقل میکنند که حضرت فرمودند: «التوبه من الذنب لا تعود إلیه أبدا».[12]
و در کافى به سند خود از ابىالصباح کنانى روایت کرده که گفت: از امام صادق(علیه السلام) پـرسیدم آیه شریفه «یا أیها الذین امنوا توبوا الى اللّه توبه نصوحاً» به چـه معنا است؟ ایشان فرمودند: اینکه بنده خدا از گناهى توبه کند و دیگر آن گناه را مرتکب نشود.
ای دشت کربلا سنه اهل بلا گلیــر
بیر دسته دردمند آلا سندن شفا گلیر
آزاد اولوبدی ظلمیدن آزادگان عشق
دیدار یاره یار اورگینده یارا گلیر
قولاردا یوخ طناب آچیلیب بال و پرلری
اما اورکلری دوتولوب برملا گلیر
گئتمیش گئدنده ظلمیله بوغملی کاروان
فکرائتمه ایندی غمدن اولوبدور رهاگلیــر
محمل لراوسته دائرائدوبلرحسینیه
زینب او هیئت ایچره دیور اوخشاما گلیـر
چون آیریلاندا قارداشینا آغلیانمیوب
ایندی دویونجا قارداشینا آغلیا گلیـر
قیزلارقوشوب سیزیلتسینی ناقه زنگینه
امارباب آغلاموری بیصدا گلـــــیر
بوشدی رقیه نون یئری بو کاروانیده
دردی ائدوب ربابی غمه مبتلا گلیر
یتمیش ایکی شهیده دوتا اربعین بوگون
زوار اولوب عیال شه لافتی گلیر
زینب گوزآلتی قیزلاری بیربیرسایور گورور
ییرمی ایکی یتیمیدن اون بیربالاگلیر
لیلادلینده وردایلیوب اکبرین آدین
هرسوزباشی دیور آنان اولسون بالاگلیر
دوربیرسولان جماله باخ ای مه جمال اوغول
رنگیم ائله سولوب نظره کهرباگلــــــــــــیر
باشین دالیجا کوه و بیابان دولا نمو شام
عشقین ائدوبدی لیلینی مجنون نماگلـیر
چیخ پیشوازه دوت الیمی ناقه دن اَنیـــم
گورسونله لیلینون الین اکبر دوتا گلــــــیر
قوی داغلی سینم اوستونه قانه باتان باشی
اشکیله لیلی یاروه مرهـــــــــــم قویا گلیر
بیر آیری محمل اوسته چیخور گویلره فغان
کیمدور بو آغلیان سسی چوخ آشـنا گلـیر
هر دم دونور فراته باخور گوز یاشی آخور
سسلور فرات ، عترت خیرالنسا گلـــــیر
کلثومدور بو آغلیان عباســــون عاشقی
دوتموش الینده قانه باتان بیر لوا گلــــیر
یار عطرینی آلاندا مشامه او با وفــــــــا
سسلندی به به عطر گل مصطفی گلیر
یوز نهر علقمه دوتوب عباسی سسلدی
کی با وفا، باجون سنه اولسون فدا گلیر
آچ قانلی گوزلرین باجوون حالینی سوروش
گور سندن آیریلوب گئدوب هاردان هارا گلیر
شامه گئدنده قویمادیلار یاس دوتام او گـون
ایندی باجون بو چولده سنه یاس دوتا گلیر
ای سروسن سناندان آزالموش گوزومده نور
قبرین اودور که گوزلریمه خیرداجا گلـــــــیر
پرچم چکلّله قبرینه سردارلشکرین
کلثوم اودور مزاریوه پرچم سالا گلــیر
القصه ناقه دن توکولوب آل بوتراب
افغان اوجالدی نالیه ارض و سما گلیر
……………………………
گوزون آچ ای قوری یرلرده وئرن جان یارالی
باجون اولسون یارالی قلبیووه قربان یارالی
******
آیریلیق تیری یانان قلبه دگوب دلدی حسین
باغریقان گئتدی باجون قدی کمان گلدی حسین
بو گوزل قبر منه کعبه دن افضلدی حسین
بو مزار ایچره یاتوب اوچ گل خندان یارالی
********
اربعینوندی سنون آغلاماقا گلدی باجون
یاس دوتوب آهیله دل داغلاماقا گلدی باجون
اوچ پر اوخ یاره سینی باغلاماقا گلدی باجون
ائدرم گوز یاشیمی یاروه درمان یارالی
********
ساغالوبدور باجیوون باشداکی محمل یاراسی
عیبی یوخ قمچیلرین چکسه ده بیر ایل یاراسی
قمچیلر، یوخ باجیوی،یوردی حسین،دل یاراسی
دل یاراسی ائلییوب قلبیمی شان شان یارالی
یارالی جان یارالی جان یارلی
(اثر شاعر مرندی: کربلایی کریم نصیری)
خبرنامه آرمان مهدویت
اگر چه عشق و وفا را به غایت آوردم
هجوم بی کسی ام را برایت آوردم
من از تظاهر نامحرمان عزا دارم
هزار غم ز هزاران حکایت آوردم
کسی که درد ندیده ز درد راوی نیست
به چشم آنچه که دیدم روایت آوردم
مرور تلخ ترین خاطرات من وقتی است
که آستین به سر بچه هایت آوردم
زافترای کنیزی تمام دلها ریخت
ومن پناه به آه و دعایت اوردم
گهی که بر لب تو چوب خیزران می خورد
به آیه شإن نزول ولایت آوردم
برای آنکه به نام تو لطمه ای نرسد
هماره اسم تو را با درایت آوردم
به گریه های غریبم اگر چه خندیدند
بهار گریه سوی کربلایت آوردم
فدای پیرهن پاره ات که با چه دلی
نشان ز خاطره آشنایت آوردم
دگر به شام کسی سب مرتضی نکند
شهیده دادم و داغش برایت آوردم
طنین صوت علی را به کوفه افکندم
رشام غافله را با صدایت آوردم
سر تو سایه به سایه چراغ محمل بود
قدی خمیده کنون پیش پایت آوردم
کنار قبر تو دلهای پر حرارت را
به یاد سوختن خیمه هایت آوردم
ببین که چادر من پرچم عزای تو شد
نوا و زمزمه در نینوایت آوردم
هر آنکه فاتح دلهاست چون تو پیروز است
ببین دل همه را مبتلایت آوردم
اشعار اربعین(مصیبت)
سفر کردم به دنبال سر تو اگر چه اشک گرمی ارمغان آورده ام مادر
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو
حسینم واحسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانة شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم
برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودمبرگشت کاروان کربلا
نسیم سردم و بوی خزان آورده ام مادر
نیاید کس به استقبال من زیرا که می سوزد
ز هرُم شعله ای کز سوز جان آورده ام مادر
به این بی دست و پایی بی پر و بالی نمی دانم
چه باعث شد که رو در آشیان آورده ام مادر
اگر من زنده برگشتم ز صحرای شهادت ها
ز صدها مرگ تدریجی نشان آورده ام مادر
رهانیدم ز طوفان ستم ها کاروانی را
که اینک بی برادر کاروان آورده ام مادر
حسینت را نیاوردم من و از داغ جانسوزش
دل خونین و چشم خون فشان آورده ام مادر
به جا از یوسفت ماندست یک پیراهن خونین
که با خون دل آن را ارمغان آورده ام مادر
کمک کن زینبت را تا کنار قبر پیغمبر
که مانند تو جسمی ناتوان آورده ام مادر
عذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم
گلاب اشک بهر لاله های پرپر آوردم
زجا برخیز ای صد پاره تر از گل! تماشا کن
که از جسم شهیدانت، دلی زخمی تر آوردم
تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم
چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم
مسافر از برای یار سوغات آورد اما
من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم
اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن
که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم
تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل!
که من برتو خبرهای فراوان از سر آوردم
چهل منزل سفر کردم به شهر شام و برگشتم
خبر ازچوب و از لعل لب و طشت زر آوردم
زاشک چشم و سوز سینه ی مجروح وخون دل
همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم
قد خم، موی آشفته، تن خسته، رخ نیلی
به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم
زسیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را
به آهم شعله ها از سینه ی میثم برآوردم
گلم پرپر شد و بوی گلاب آید ز خاک او بوی گل ها از فضا، می رسد با دود و خون
بگو ای باغ سرخ من، گل من کو گل من کو
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
نمی گویم چها دیدم که از من باخبر بودی
به هر کویی گذر کردم تو با من همسفر بودی
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
نمی دانم چسان بی تو، به سر عزم وطن دارم
ز هجده یوسفم با خود فقط یک پیرهن دارم
حسین جانم، حسین جانم «تکرار»
به غیر از اشک چشم خود نیاوردم گلابی را
که من هرگز ننوشیدم بدون گریه آبی را
حسین جانم، حسین جانم «تکرار» جستجوی کربلا
یاد روزی کین زمین، غرق آتش بود و خون
هر طرف نخلی ز پا افتاده بود
پا و دست و سر جدا افتاده بود
عمه جان زینب(2)
بر مشامم می رسد عمّه بوی کربلا
می کنم با خون دل، جستجوی کربلا
من به صحرا، اشک من بر رخ دوید
در تکاپوی عزیزان شهید
عمه جان زینب(2)
دست گلچین بشکند، کین جنایت آفرید
لاله ها را پر شکست، باغبان را سر برید
غنچه خونین من اصغر کجاست؟
لاله سرخم علی اکبر کجاست؟
عمه جان زینب(2)
ای ساربان! ای ساربان! محمل نگهدار
آمد به منزل کاروان، منزل نگهدار
محمل مران، محمل مران، شهر دل اینجاست
این کاروان خسته دل را منزل اینجاست
اینجا بهار بی خزانِ من خزان شد
از برگْ برگ لاله هایم خون روان شد
اینجا همه دار و ندارم را گرفتند
باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند
اینجا به خاک افتاده بود و هست عباس
هم مشک خالی، هم علم، هم دست عباس
اینجا ز هم پیشانی اکبر جدا شد
بابا تماشا کرد و فرزندش فدا شد
اینجا ز آل الله منع آب کردند
با تیر طفل شیر را سیراب کردند
اینجا صدای العطش بیداد می کرد
بر تشنه کامان آب هم فریاد می کرد
اینجا همه از آل پیغمبر بریدند
ریحانه ی خیر البشر را سر بریدند
اینجا ستم بر عترت و بر آل گردید
قرآن به زیر دست و پا پامال گردید
اینجا به خون غلطید یک گردون ستاره
اینجا کشید از گوش، دشمنْ گوشواره
اینجا زدند آل علی را ظالمانه
شد یاس ها نیلوفری از تازیانه
اینجا چو از خانه به دوشان خانه می سوخت
دامان طفلان چون پر پروانه می سوخت
اینجا به گردون رفت دود آه زینب
حَلقِ بریده شد زیارتگاه زینب
اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد
هر برگ گل را مُهری از غصب فدک زد
اینجا زگریه ناقه ها در گِل نشستند
دُردانه های وحی در محمل نشستند
ای کربلا! گل های سرخ یاس من کو؟
ای وادی خون! اکبر و عباس من کو؟
با غنچه ی نشکفته ی پرپر چه کردی؟
با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟
خون جگر از دیده ام بر چهره جاریست
پیراهن آوردم به همره، یوسفم نیست
تصویر درد و داغ در آیینه دارم
چون آفتابْ آتش درون سینه دارم
خاموش و در دل گفتگو با یار دارم
در سینه داغ هیجده دلدار دارم
بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم
ای کاش من با آن سه ساله مرده بودم
اشکم به رخ آهم به دل سوزم به سینه
بی تو چگونه من روم سوی مدینه
ای کاش چون تو پیکرم صدچاک می شد
ای کاش جسمم در کنارت خاک می شد
گیرم که زنده راه یثرب را بپویم
زهرا اگر پرسد حسینم کو چه گویم؟
بگذار تا سوز دلم مخفی بماند
این صفحه با سوز خود میثم بخواند
تا سایه سرت به سر محملم فتاد
برخاست آتش غم و بر حاصلم فتاد
یک اربعین بود که ندیدم جمال تو
وین است شعله ای که بر آب و گلم فتاد
ای کشتی نجات ز طوفان دوری ات
موج بلا و حادثه بر ساحلم فتاد
بودم هزار مشکل و از رنج هر اسیر
یک مشکل دگر به روی مشکلم فتاد
برخاست آتش از دل و اشکم به رُخ دوید
دل هر زمان به یاد ابوفاضلم فتاد
دارم من از خرابه بسی خاطرات تلخ
مُردم همین که بار در آن منزلم فتاد
شد گریه رقیه سبب تا ببینمت
هر چند باز داغ دگر بر دلم فتاد
شد باز بند دست من و باز کی شود
بند مصیبتی که به پای دلم فتاد
عمر سفر آمد به سر مدینه
داغ دلم شد تازه تر مدینه
فریاد زن اعلام کن خبر ده
برگشته زینب از سفر مدینه
از کربلا و شام و کوفه سوغات
آورده ام خون جگر مدینه
هم داده ام از دست شش برادر
هم دیده ام داغ پسر مدینه
از کاروان بی حسین و عباس
ام البنین را کن خبر مدینه
گردیده جسم یوسف پیمبر
از قلب زینب پاره تر مدینه
پیراهن او را بگیر از من
بر مادرم زهرا ببر مدینه
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
جان مرا لب تشنه سر بریدند
هجده عزیزم را به خون کشیدند
هم پیکرش را پاره پاره کردند
هم سینه اش را از سنان دریدند
گه دور خیمه گه به دور مقتل
با کعب نی دنبال ما دویدند
با کام خشک از هیجده عزیزم
بین دو نهر آب سر بریدند
از کربلا تا شام لحظه لحظه
رأس حسینم را به نیزه دیدند
اعضای او گردیده سوره سوره
آیات قرآن از لبش شنیدند
حالا که آمد این سفر به پایان
اکنون که از ره کاروان رسیدند
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
دادم ز کف گل های پرپرم را
عبدالله و عباس و اکبرم را
راهم مده راهم مده که با خود
نآورده ام گل های پرپرم را
دیدم به روی شانة ذبیحم
با کام عطشان ذبح اصغرم را
تا سر بریدند از تن حسینم
دیدم لب گودال مادرم را
وقتی سکینه تازیانه می خورد
کردم صدا جد مطهرم را
دردا که با پیشانی شکسته
دیدم به نی رأس برادرم را
تا بر حسین خود کنم تأسی
بر چوبة محمل زدم سرم را
یک روزه یک باغ گلم خزان شد
از دست دادم یار و یاورم را
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
عریانِ تن در خون شناورش بود
پیراهنش گیسوی دخترش بود
آبی که زخمش را به قتلگه شست
در آن یم خون اشک مادرش بود
وقتی که جسمش را به بر گرفتم
لب های من بر زخم حنجرش بود
یک سوی او نعش علی اکبر
یک سوی او دست برادرش بود
من زائر جسمش کنار گودال
زهرا به کوفه زائر سرش بود
پیشانی اش را جای سنگ دشمن
نقش سم اسبان به پیکرش بود
با من بنال از داغ آن شهیدی
کز نوک نی چشمش به خواهرش بود
از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر
بر زخم دیگر زخم دیگرش بود
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
سلام ای نازنین آلاله های سرخ زهرایی «چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام»
که بشکفتید روی نیزه ها در اوج زیبایی
سلام ای یوسف بی پیرهن! ای بحر لب تشنه!
سلام ای آفتاب منخسف! ای ماه صحرایی!
زجا بر خیز، ای اشکم نثار حنجر خشکت!
که از بهر تو آب آورده ام با چشم دریایی
اگر چه قامتم خم گشت از کوه فراق تو
خدا داند شکستم پشت دشمن را به تنهایی
سر تو قطعنامه خواند و من تکبیر می گفتم
که بر بیدادگر طشت طلا شد طشت رسوایی
اگر از شام می پرسی زننگ شامیان این بس
که با سنگ جفا کردند از مهمان پذیرایی
چنان داغ تو آبم کرده و از پا درافکنده
که ممکن نیست جز با چشم تو زینب را تماشایی
به لطف و رأفتت نازم که در ویران سرا یک شب
سر پاک تو شد بر ما چراغ گردهم آیی
خدا دادِ دل ما را ز اهل شام بستاند
که بهر کف زدن کردند دور ما صف آرایی
گرفتم پیکرت را چون به روی دست در مقتل
گریبان چاک زد ازاین شکیبایی، شکیبایی
قبول حضرتت افتد که هم چون ابر باران زا
به یاد حلق خشکت چشم میثم گشته دریاییسوغات شام
«خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام»
گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد
قامت خم گشته یی بهر جواب آورده ام
اشک، سرخ، چهره زرد و تن سیاه و موسفید
اینهمه سوغات از شام خراب آورده ام
اشک می بارم ز داغ چارساله دخترت
گر چه پرپر شد گلت با خود گلاب آورده ام
همرهم زین العباد این حجت دادار را
جان و تن مجروح از بزم شراب آورده ام
باز آوای جرس بر جگرم آتش زد ای کربلا به قافله کربلا ببین
اشک آتش شد و بر چشم ترم آتش زد
ناله آتش شد و بر برگ و برم آتش زد
سوز دل بیش تر از پیش ترم آتش زد
پاره های دلم از چشم تر آید بیرون
وز نیستان وجودم شرر آید بیرون
دوستان با من و دل ناله و فریاد کنید
آه را با نفس از حبس دل آزاد کنید
اربعین آمده تا از شهدا یاد کنید
گریه بر زخم تن حضرت سجاد کنید
مرغ دل زد به سوی شهر شهیدان پر و بال
پیش تا از حرم الله کنیم استقبال
جابر این جا حرم محترم خون خداست
هر طرف سیر کنی جلوة مصباح هداست
غسل از خون جگر کن که مزار شهداست
سر و دست است که از پیکر صد پاره جداست
پیرهن پاره کن و جامة احرام بپوش
اشک ریزان به طواف حرم الله بکوش
جابرا هم چو ملک پر بگشا بال بزن
ناله با سوز درون علی و آل بزن
بر سر و سینة خود در همه احوال بزن
خم شو و سجده کن و بوسه به گودال بزن
چهره بگذار به خاکی که دهد بوی حسین
ریخته بر روی آن خون ز سر و روی حسین
جابرا اشک فشان ناله بزن زمزمه کن
گریه با فاطمه از داغ بنی فاطمه کن
در حریم پسر فاطمه یاد از همه کن
روی از گوشة گودال سوی علقمه کن
اشک جاری به رخ از دیدة دریایی کن
دست سقا ز تن افتاده، تو سقایی کن
گوش کن بانگ جرس از دل صحرا آید
ناله ای سخت جگر سوز و غم افزا آید
پیشباز اسرا دختر زهرا آید
به گمانم ز سفر زینب کبرا آید
حرمی روی به بین الحرمین آوردند
از سفر نالة ای وای حسین آوردند
بلبلان آمده گل ها همه پرپر گشتند
حرم الله دوباره به حرم برگشتند
زائر پیکر صد پارة بی سر گشتند
همگی دور مزار علی اکبر گشتند
گودی قتلگه و علقمه را می دیدند
هر طرف اشک فشان فاطمه را می دیدند
آب بر سینة خود دید چو تصویر رباب
عرق شرم شد و سوخت از شرم شد آب
جگر بحر ز سوز جگرش گشت کباب
شیر در سینه مادر، علی اصغر در خواب
یاد شش ماهه و گهوارة او می افتاد
به دو دستش حرکت های خیالی می داد
نفس دخت علی شعلة ماتم می شد
قامت خم شده اش بار دگر خم می شد
تاب می داد ز کف طاقت او کم می شد
پیش چشمش تن صد پاره مجسم می شد
حنجر غرقه به خون در نظرش می آمد
یادش از بوسة جد و پدرش می آمد
باز هم داغ روی داغ مکرر می دید
باغ آتش زده و لالة پرپر می دید
لحظه لحظه تن صد چاک برادر می دید
فرق بشکستة عباس دلاور می دید
رژه می رفت مصائب همه پیش نظرش
داغ ها بود که شد تازه درون جگرش
گریه آزاد شده بغض گلو را بسته
کرده فریاد درون حنجره ها را خسته
داغداران همه فریاد زنند آهسته
ذکرشان یا ابتا یا ابتا پیوسته
اشک اطفال دل فاطمه را آتش زد
گریة زینب کبری همه را آتش زد
گفت ای همدمم از لحظة میلاد حسین
ای سلامم به جراحات تنت باد حسین
از همان روز که چشمم به تو افتاد حسین
آتش عشق تو زد بر جگرم باد حسین
من و تو در بغل فاطمه با هم بودیم
همدم و یار به هر شادی و هر غم بودیم
حال بر گو چه شد از خویش جدایم کردی
در بیابان بلا برده رهایم کردی
گاه در گوشة گودال دعایم کردی
گاه بر نوک سنان گریه برایم کردی
چشمم افتاد سر نیزه به اشک بصرت
جگرم پاره شد از خواندن قرآن سرت
کثرت داغ سراپا تب و تابم کرده
خون دل سرزده از دیده خضابم کرده
سخنی گوی که هجران تو آبم کرده
چهره بنمای که داغ تو کبابم کرده
بر سر خاک تو از اشک گلاب آوردم
گرچه خود آب شدم بهر تو آب آوردم
روزها هر چه زمان می گذرد روز تواند
ظالمان تا ابد الدهر سیه روز تواند
اهل بیت تو همه لشکر پیروز تواند
که پیام آور فریاد ستم سوز تواند
سرکشان یکسره گشتند حقیر تو حسین
شام شد پایگه طفل صغیر تو حسین
دشمنان از سر کویت به شتابم بردند
بعد کوفه به سوی شام خرابم بردند
به اسارت نه که با رنج و عذابم بردند
با سر پاک تو در بزم شرابم بردند
شام را سخت تر از کرببلا می دیدم
سر خونین تو در طشت طلا می دیدم
شامیان روز ورودم همگی خندیدند
سر هر کوچه به دور سر تو رقصیدند
عید بگرفته همه جامة نو پوشیدند
لیک با زلزلة خطبة من لرزیدند
گرچه باران بلا ریخت به جانم در شام
کار شمشیر علی کرد زبانم در شام
گرچه این بار به دوش همگان سنگین بود
آنچه گفتیم و شنیدیم برای دین بود
و آنچه پنداشت عدو تلخ به ما شیرین بود
ارث ما بود شهادت، شرف ما این بود
"میثم" ابیات تو چون شعلة ظالم سوزند
تا خدایی خدا حزب خدا پیروزندیاس کبود
حال مسافران به درد آشنا ببین
ما زائران خون خداییم کربلا
بر کاروان زائر خون خدا ببین
سوغات درد و خون جگر ارمغان ماست
احوال ما ز وضع پریشان ما ببین
من زینبم که درد چکد از نگاه من
در هر نگاه شعله چندین بلا ببین
رویم کبود و دست کبود و بدن کبود
یاس کبود گر که ندیدی مرا ببین
اطفال را به گردن و بازو و دست و پا
آثار تازیانه و بند جفا ببین
هر یک کنار قبر شهیدی کند فغان
هر بلبلی کنار گلی در نوا ببین
از سجده های نیمه شب و خطبه های روز
بشکسته ایم پشت ستم را بیا ببین
هر جا کنند فتح، گذارند یک سفیر
وین رسم تازه نیست، بود هر کجا ببین
ما نیز بر رقیه سپردیم کار شام
تا او کند سفارت عظما به پا ببین
خطبه مظلومانه امام عاشورا برای هدایت کوردلان
بررسی حوادث صبح عاشورا به لحاظ اسناد تاریخی دارای اهمیت زیادی است. اگر چه ممکن است برای برخی خوانندگان محترم، مضمون این مباحث تکراری باشد اما توجه به منابع اصلی در گزارش جزئیات حوادث مقطع مذکور ارزش خاص خودش را دارد.
دو درس عاشورایی
حضرت امام حسین علیه السلام پس از نماز صبح – با سی و دو اسب سوار و چهل نفر پیاده نظام که مجموعا هفتاد و دو نفر میشوند- پرچم لشکر را به دست برادر با کفایتشان حضرت عباس علیه السلام دادند و برای جناح راست جناب زهیر بن قین بجلی و برای جناح چپ حبیب بن مظاهر اسدی را به عنوان سر گروه و فرمانده انتخاب کردند.
هنگامی که امام صدای شیهه اسبان دشمن را شنید دعای کوتاهی خواند و به خدا شکایت کرد و به او پناه برد.[1] امام از هر فرصتی برای مناجات و توجه به خدا در حادثه کربلا استفاده کردند و این درس بزرگی برای همه ماست که در مشکلات زندگی سردرگم نباشیم و فراموش نکنیم که تمام خیر هر فرد در دست خداست: «بیدک الخیر»[2]
امام برای اینکه دشمن از پشت موفق به حمله به خیمهها نشود دستور دادند تا در خندق پشت خیام آتش روشن کنند در این هنگام شمر که از قبیله بنی کلاب بود به سمت خیام آمد و با صدای بلند فریاد زد که: "ای حسین! قبل از قیامت به سراغ آتش رفتهای؟!" امام حسین علیه السلام جوابش را دادند و او را به دخول در آتش اولی دانستند.
مسلم بن عوسجه از حضرت اجازه گرفت تا شمر را با تیری بزند و فاسقی از بزرگترین جباران است! امام فرمود: «او را نزن چرا که من بدم میاید که آغازگر جنگ با آنان باشم.»
این نکته مهمی در سیره جهادی رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمومنان علیه السلام است که تلاش داشتند تا جنگ توسط دشمن شروع شود تا نبرد آنها حالت دفاعی داشته باشد.
سالار شهیدان برای تمام کردن حجت بر دشمنان از همه راه های ممکن استفاده کردند و مخصوصا از آنجا که انتساب به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در میان اعراب دارای اهمیت و جایگاه والایی بوده است بر روی آن تاکید زیادی کردند
خطبه مظلومانه امام عاشورا
لشکریان دشمن به سمت اردوگاه امام نزدیک شدند. در این هنگام حضرت حسین علیه السلام در حالی که در بین برادرش عباس و فرزندش علی اکبر علیهماالسلام قرار گرفته بود سوار بر مرکب خویش شد و به سمت دشمنان حرکت کردند. آنگاه حضرت با صدای بلند خطبه خواند:
«ای مردم سخن مرا بشنوید و عجله نکنید تا شما را بدانچه حق شما بر من است موعظه کنم و آمدنم به اینجا را موجه سازم. اگر عذر مرا پذیرفتید و توجیهم را قبول کردید و انصاف را در موردم رعایت کردید با این کارتان خوشبخت خواهید شد و برای شما بر من راه تجاوز بسته خواهد شد و اگر عذرم را نپذیرفتید و انصافم ندادید:
«فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لاَ تُنْظِرُون: پس [در] کارتان با شریکان خود همداستان شوید، تا کارتان بر شما ملتبس ننماید سپس درباره من تصمیم بگیرید و مهلتم ندهید.»[3]
«إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِین: بىتردید، سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده، و همو دوستدار شایستگان است.»[4]
از آنجا که صدای حضرت بلند بود و بانوان اهل خیام آن را میشنیدند، صدای گریه آنان بلند شد در این هنگام امام به برادرشان عباس و فرزندش علی اکبر علیهماالسلام فرمودند تا بروند و خانم ها را آرام کنند. فرمودند: «آنها را ساکت کنید که به جانم سوگند گریه آنها بسیار خواهد بود.»
سپس خدا را ستایش کرد و ذکر او را کرد و بر پیامبر صلی الله علیه و آله و فرشتگان و پیامبران درود فرستاد و فرمود:
«نسَب مرا بیان کنید من کیستم؟! به خودتان رجوع کنید و خویشتن را توبیخ کنید آیا واقعا شما حق کشتن و بی احترامی کردن به مرا دارید؟! آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم؟! آیا من فرزند وصی پیامبر و پسر عمویش و اولین مومن به خدا و رسول نیستم؟! آیا عمویم حمزه سید الشهداء عموی پدرم نیست؟! آیا جعفر شهید دارای دو بال عموی من نیست؟[5] آیا گفتار مشهور پیامبر به شما نرسیده که حضرتش درباره من و برادرم فرمود: «این دو، آقای جوانان اهل بهشت هستند؟» اگر مرا در آنچه می گویم تصدیق کنید حتما کار حقی کردید چه به خدا سوگند از وقتی دانستم خدا اهل دروغ را مبغوض دارد هرگز دروغ نگفتم و اگر مرا تکذیب می کنید و حرفم را باور ندارید، پس در میان شما کسانی هستند که بتوانید از آنها سوال نمایید از «جابر بن عبدالله انصاری یا ابوسعید خدری یا سهل بن سعد ساعدی یا زید بن ارقم یا انس بن مالک» سوال کنید که آنها این جمله را از پیامبر خدا شنیدند. آیا این سخن مانع شما از ریختن خون من میگردد؟»
لازم به ذکر است که چهرههایی که امام از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله نام بردند در میان جمعیت دشمن حضور نداشتند و مقصود امام از این تعبیر حضور آنها در میان امت بوده است.
هنگامی که امام صدای شیهه اسبان دشمن را شنید دعای کوتاهی خواند و به خدا شکایت کرد و به او پناه برد. امام از هر فرصتی برای مناجات و توجه به خدا در حادثه کربلا استفاده کردند و این درس بزرگی برای همه ماست که در مشکلات زندگی سردرگم نباشیم و فراموش نکنیم که تمام خیر هر فرد در دست خداست:
«بیدک الخیر»
در اینجا شمر برای اینکه سخنان امام را قطع کند حرف های بیهودهای زد و وانمود کرد که سخنان حضرت را نمیفهمد. پاسخ حبیب بن مظاهر به او کوبنده بود که: "خدا دل تو را مُهر کرده است که این سخنان را نمی فهمی."
امام سخنان خود را ادامه داد:
«اگر در آنچه گفتم شک دارید آیا در اینکه من فرزند دختر پیامبر شما هستم نیز شک دارید؟ به خدا سوگند در شرق و غرب فرزند دختر پیامبری غیر من وجود ندارد. مرا خبر دهید آیا کسی از شما را کشتم و خونش را از من مطالبه می کنید؟ آیا مالی از شما تلف کردم؟ آیا قصاص مجروح کردن کسی را از من میخواهید؟»
حجتی که تمام شد
هیچ کس با حضرت سخنی نگفت. در اینجا امام حسین علیه السلام چند نفر از پیشتازان آنها را که در برابرش بودند و برای حضرت نامه دعوت نوشته بودند به نام صدا کرد: شبث بن ربعی یربوعی، حجار بن ابجر، قیس بن اشعث کندی و یزید بن حارث شیبانی. آنها موضوع را به کلی منکر شدند!!
در واقع آنچه از مطالعه این سخنان آشکار میشود اینست که حضرت برای تمام کردن حجت بر دشمنان از همه راه های ممکن استفاده کردند و مخصوصا از آنجا که انتساب به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در میان اعراب دارای اهمیت و جایگاه والایی بوده است بر روی آن تاکید زیادی کردند.
پی نوشت:
[1] - متن این دعای زیبا را هم شیخ مفید و هم طبری آورده است: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب و رجائی فی کل شدة..»
[2] - آل عمران26
[3] - یونس71 این آیه بخشی از سخن حضرت نوح علیه السلام با قومش می باشد.
[4] -اعراف196
[5] - اشاره امام به عمویشان حضرت جعفر طیار است که در میان شیعه و سنی محترم است.
سید محمد مهدی رفیع پور مدّرس حوزه و دانشگاه بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منابع:
تاریخ طبری.
الارشاد شیخ مفید.
موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
پیوندهای روزانه
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک