بازدید امروز : 76
بازدید دیروز : 47
از شور عاشورا تا پیامهای حسینی
پیامبر صلیالله علیه وآلهوسلم : «مکتوب عن یمین العرش انَّ الحسین مصباح الهدی و سفینةالنجاة»1
همره هر موج خونش، گوهری ممتاز دارد کربلا در سینهاش پنهان هزاران راز دارد
عبارت حماسه و شور حسینی، به طور مکرر در میان مردم ما به کار رفته است و تحقق آن، که مربوط به جنبه عاطفی و احساسی «عاشقان حسینی» است تأثیرات فراوان داشته و شاید از کمترین عامل مؤثر (شور و احساسات) بیشترین تأثیر (ایجاد و حفظ ایمان و افزایش آن) را داشتهایم.
مگر نه این است که دینِ انبوهی از مردم ما در ایّام محرّم و یا عاشورا زنده یا زندهتر میشود و باعث حفظ و افزایش ایمان آنها است.
آیا این واقعیت تاریخی که جرقّه و شروع انقلاب و اعلان برائت از حکومت ظلم و فساد شاهنشاهی از محرّم 41 شروع شد، قابل انکار است؟ و یا این که مؤثرترین و پیروزمندترین عملیاتهای نظامی در دوران جنگ هشت ساله با سینه زنیها و رمز یاحسین علیهالسلام و شروع شده است... و این که تأثیر گذاری فراوان و نهفته و قابل هدایت و جهت دهی (تأکید بر شعور حسینی) موجب شد که سیاست دشمنان دین برکم رنگ و بیمحتوا کردن و در برخی مواقع، برنابودی شور و حماسه و عزاداری سالار شهیدان دچار شکست شود.
حال از خود میپرسیم: وقتی این واقعیت (حماسه حسینی) که نه تمام دین و بلکه جزئی اندک از دین است، میتواند تأثیری چنین شگرف در زندگی فردی و اجتماعی بگذارد؛ «شعور حسینی» که مجموعهای از اعتقادات راستین و حقیقی و رفتارهای فردی و اجتماعی مناسب با آن افکار است، چه تأثیری بس شگرفتر و مؤثرتر در حوزه زندگی خواهد گذاشت؟ و چگونه خواهد توانست دوستان را هدایت و دشمنان را نا امید گرداند؟
شعور حسینی به عنوان مدینه فاضله دینی و شیعی، عبارت است از مجموعهای از افکار و اعتقادات و رفتارهای فردی و اجتماعی هماهنگ و برخاسته از منشأ «عصمت حسینی» که موجب بروز فرهنگ ناب محمدی و مهدوی و شیعی میشود. اگر شعور حسینی به معنای درک و فهم و الگوپذیری از زندگی فکری و رفتاری سیدالشهداء حسین بن علی علیهماالسلام به عنوان موجودی زنده و پیش برنده به جامعه رخ بنماید، هر روز «عاشورا» و هرجا «کربلاست» و بهشت در دنیا تحقق خواهد یافت؛ چرا که کربلا پارهای از بهشت است.
چراغ و نور هدایت و کشتی نجات حسینی، عینیت نمییابد مگر این که جامعه رنگ حسینی و الگوی فکری و رفتاری امام حسین علیهالسلام را به خود بگیرد.
به نظر نگارنده نوع حرکت امام حسین علیهالسلام و اهلبیت و اصحابش از مدینه تا کربلا به گونهای توأم با اعلام و آشکار کردن بوده و سخنان آن فرزند رسول خدا و فاطمه زهرا علیهاالسلام میخواسته الگویی راستین و حقیقی از معارف و اعمال صالح به جامعه ارائه دهد تا، از این رهگذر، مردم هدایت یابند و دین جدّش که اسلام ناب محمدی است، دوباره زنده گردد. از همین رو، بزرگان فرمودهاند:«انّ الاسلام محمدی الحدوث و حسینی البقاء»؛ اسلام از ناحیه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به وجود آمد و از ناحیه حسین علیهالسلام بقا یافت.
البته این سخن مشهور که از زبان بشر معمولی صادر شده برخاسته از سخن وحی نبوی یعنی «حسین منّی و انا منه (من حسین)»2 میباشد. مفهوم فقره نخست روایت، آشکار است و قسمت دوم که میفرمایند: من از حسینم، چیزی نیست مگر به این معنا که دین من از ناحیه سالار شهیدان اباعبداللّه الحسین علیهالسلام آبیاری و زنده خواهد شد. آری، «شعور حسینی» رمز بقای اسلام حقیقی و ناب محمدی است.
حال به جلوههایی از شعور فکری و سپس شعور رفتاری و اخلاقی امام حسین علیهالسلام و یارانش میپردازیم تا الگویی صحیح و کامل فرا روی زندگی ما باشد.
سیمای معصومان در زیارت «جامعه کبیره» به عنوان نه توحید الهی بلکه ارکان توحید خداوند، نه مصداق معرفت اللّه بلکه پایگاه و آبشخور (سرچشمه) معرفت اللّه، درهای ایمان، ذوب شوندگان در محبت الهی، پاکان در توحید ربوبی و... معرفی شدهاند.
معصوم سوم، امام حسین علیهالسلام مصداق بارز و کامل نفس مطمئنّه الهی است. وجودش سرشار از ایمان و اعتقاد به خداست. در قلب نازنین او عشق خدا میجوشد. او از ایمان کامل به خدا و جلوههای خدا در گفتار و کردار بهرهمند است.
معصومان بزرگترین نشانه و آیت خدا در اتّصال مردم به خدا، زمین به آسمان، سُفلی به عُلیا و مُلک به ملکوت میباشند. چرا که امیرالمؤمنان علی علیهالسلام میفرماید:
«ماللّه آیة هی اکبر منّی3؛ خداوند نشانهای بزرگتر از من ندارد.» و البته همه آن بزرگواران نور واحدند. حضور خداوند در زندگی امام حسین علیهالسلام دائم و آشکار است. خداشناسی در «دعای عرفه» که امواج عرفان حسین علیهالسلام است، به گونهای عمیق و حیرتآور موج میزند. اوج آن در این فقره دعا نمایانتر است که میفرماید:
معبود من! چون به آثار قدرتت توجّه کنم، راه وصول تو بر من دورگردد. چگونه به اشیایی که در هستی خویش محتاج تو اند، بر وجود تو استدلال کنم؟ آیا موجودی غیر از تو ظهوری دارد که از آنِ تو نباشد، تا او سبب ظهور و پیدایش تو گردد؟ تو کی از نظر پنهان گشتهای که راهنمایی من را به سوی تو رهنمون گردد و چه زمان از من دور بودهای تا آن که مخلوقات مرا به وصالت رسانند؟ کور باد چشمی که تو را نظاره گر خویش نبیند!
کی رفتهای ز دیده که پیدا کنم تو را کی رفتهای ز دل که تمنّا کنم تو را
حمد و سپاس او در حدّ اعلا و به گونهای اوج گرفته که با کوه ایمان پیامبران و ملائکه مقرّب الهی برابری میکند: «الحمد للّه حمداً یعادل حمد ملائکته المقربین و انبیاء المرسلین»
تمام افکار، رفتار و وجود او در حوزه توحید الهی گام مینهد. جمله زیبا و پرمعنای «لاحول و لاقوّة الاّ باللّه» در مکانها و موقعیتهای سخت و دشوار و فدا شدنها و فداکردنها، از کلامش به گوش میرسد. خود و دیگران را به خدا متصل کرده است؛ همه چیز و همه جا را از نیروی خدا میبیند.
وقتی از حرّ میپرسد: به یاری ما آمدهای یا به جنگ ما؟ گفت: برای مقابله و جلوگیری شما آمدهایم. امام علیهالسلام فرمودند: «لاحول و لاقوّة الاّ باللّه العلّی العظیم»4 و نیز چندباری که به پشت خیمهها آمد، این ذکر مقدّس را بر زبان داشت.
اخلاص برخاسته از ایمان و یقین حضرت، در تمام حرکات و سکنات او و اصحابش موج میزند و در این راه تنها رضایت خدا را مینگرد و میفرماید:
به خدا سوگند! از راهی جز این نخواهم رفت تا مشیّت الهی به وقوع پیوندد.5
به فرمایش امام معصوم علیهالسلام در وصیّت خود به محمد بن حنفیه، تنها به هدف و قصد اصلاح و نه مال و قدرت و ظلم و ستم از مدینه خارج شده است.6 و همه چیز ممکن و در دسترس و تمام موجودی خود، اعم از جان، فرزندان و دوستان و اصحاب، همه و همه را در راه خداوند متعال فدا میکند تا جایی که مصداق خارجی و واقعی «ذبح عظیم الهی» میشود!
تبلور اخلاص اصحاب در اعلام وفاداری و کشته شدن، نه یک بار بلکه 70 بار در راه ولایت و امامت آشکار شد. با توجه به گوشههایی از سخنان آنها همچون مسلم بن عوسجه و زهیربن قین و بریر، فضایی از توحید ناب و اعتقاد قلبی به امامت و ولایت و معاد قابل مشاهده است؛ سخنان آنها تن هرشنوندهای را میلرزاند.
گویی این اخلاص از سویی مرگ را در نظر اصحاب شیرینتر از عسل کرده بود و سختیها و دشواریها را برای آنان آسان کرده و از سوی دیگر مقام معنوی آنها را ارتقاء بخشیده و تا حدّ «عین الیقین»، پیش برده بود تا آنجا که در روز عاشورا شبه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، جناب علیاکبر علیهالسلام پیامبر را مشاهده میکند و فریاد بر میآورد:
«یا أَبَتا عَلَیکَ مِنّی السّلام هَذا جَدّی رسول اللّه قَدْسَقانی بِکأسِهِ الاَوفی»7
یعنی او از دست انسان کامل و اشرف مخلوقات، در همین دنیا و روز روشن شربت ملکوتی و بهشتی را نوشید.
اخلاص، شربت بهشتی به ارمغان میآورد و دنیا را به آخرت گره میزند و میتوان کمی از آن شربت ناب بهشتی را در همین دنیا نوشید. و چنین است که اخلاص سیدالشهدا در گودال قتلگاه در سیمای مبارکش آشکارتر میشود.
در سال «عزّت حسینی» مزیّن کردن خود به اخلاص و کار برای خدا، همچون حسین علیهالسلام و اصحاب او، بسیار ضروری است. این همه بده بستونها «کاسه به جایی رود که قدح باز آید» یک روز به درد ما میخورد، وجود روابط به جای ضوابط، تبار گراییها، قوم و خویش محوری، حزب گرایی و حزب بازیها (هوا و هوسهای گروهی) همه و همه برخلاف شعور و اندیشه حسینی است.
یکی دیگر از جلوههای فکری و اعتقادی اصحاب امام حسین علیهالسلام در قالب سلامتی در دین و برحق بودن آنها و حمایت بیدریغ از مقام ولایت معصوم، آشکار است.
حماسه و اشعار یاران امام، نشان از سلامت دین و حمایت از ولایت و امامت دارد؛ اشعار قمربنیهاشم علیهالسلام گویای این واقعیت است. در واقع «شور» در خدمت «شعور و اعتقاد» در آمده است، نه این که شور، حماسه، شعر و ادب خود بذاته هدف اصلی باشد.
جامعه امروز ما در سایه «شعور حسینی» میبایست نگران نابودی و ضعف و آسیب پذیری دین و ایمان خود باشد و حمایت از «ولایت فقه»، امروز چتر حمایتی و پاسداری از دین و جامعه است. و به تعبیر معصوم علیهالسلام : «ولایت، کلید دیگر واجبات است.»
سیاستگذاری دینی و اسلامی و ایمانی، تنها در قلمرو حکومت ولیّ فقیه جامع الشرایط فراهم میآید و رهبری، موجب تقویت ایمان افراد و فضاسازی ایمانی و اسلامی در سطح جامعه میشود.
1. مدینة المعاجز، ص 259.
2. طبقات ابن سعد، بخش امام حسین، ص 27.
3. اصول کافی، ج 1، ص 207.
4. مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 230.
5. اشاره به آیه «و فدیناه بذبحٍ عظیم» (صافّات / 107)
6. بحارالانوار، ج 44، ص 329.
7. اعیان الشیعه، ج 1، ص 607؛ مقتل الحسین، مقرّم، ص 312
شرحی بر زیارت اربعین
روز بیستم ماه صفر، روز اربعین و به قول شیخین - شیخ مفید و شیخ طوسی- بازگشت اهل حرم امام حسین علیه السلام از شام به مدینه، و روز ورود اولین زائر آن حضرت جابربن عبدالله انصاری به کربلا، جهت زیارت امام حسین علیه السلام است . زیارت آن حضرت در این روز مستحب است. که به فرموده امام حسن عسکری علیه السلام از نشانه های مؤمن است.
قال العسکری علیه السلام: "علامات المؤمنین خمس : صلاةُ الاحدی و الخمسین و زیارةُ الاربعین والتـَختم فی الیَمین و تـَعفیرُ الجـَبین و الجَهر ببسم الله الرحمن الرحیم."(1)
از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که فرمودند:
علامات مؤمن پنج چیز است:
1- اقامه پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه روز.
2- زیارت اربعین.
3- انگشتر به دست راست کردن.
4- جبین را در سجده بر خاک گذاشتن.
5- در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.
شیخ طوسی در تهذیب و مصباح ، زیارت مخصوصه روز اربعین را از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده است.
بررسی زیارت اربعین امام حسین علیه السلام
- السلامُ علی وَلیِّ الله و حبیبه؛ سلام بر ولی و حبیب - دوست- خدا.
- السلامُ عـَلی خلیلِ اللهِ وَ نجیبه؛ سلام و درود بر خلیل و گزیده خدا.
- السلامُ علی صَفیِّ اللهِ و ابن ِ صَفیّـه؛ درود بر برگزیده خدا و پسر انتخاب شده خدا.
- السلامُ علی الحُسین ِ المظلوم الشهید؛ درود بر حسین مظلوم شهید.
- السلامُ علی اسیرِ الکربات و قـَتیلِ العـَبرات؛ سلام بر کسی که اسیر و گرفتار بلایا و اندوه ها شد و کشته برای اشک ها.
در سلام های اولیه زیارت، امام صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزند رسول خدا که حبیب خداست، می باشد . برخی از انبیاء در درگاه الهی با نام خاصی توصیف و معروف شده اند. حضرت ابراهیم (علیه السلام) با عنوان خلیل الله ، حضرت موسی(علیه السلام) با عنوان کلیم الله ، حضرت عیسی(علیه السلام) با عنوان کلمة الله ، حضرت نوح (علیه السلام) با عنوان نبی الله - که البته ایشان اولین پیامبری بودند که مقام نبوت را به دوش کشیدند- حضرت آدم (علیه السلام) با عنوان صفوة الله و حضرت محمد (صلی الله علیه واله) با عنوان حبیب الله مطرح هستند.
برای سلام معانی مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام می بریم.
1- سلام، یکی از نام های خدای عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.
2- سلام به معنای تسلیم.
3- سلام به معنای سلامتی.
حال که معنای سلام مشخص شد که به معنای آسایش، امنیت و سلامتی است، به تفسیر سلام بر امام حسین علیه السلام می پردازیم. سلام بر امام به این صورت است که شخص زائر در حالی که حضور امام ایستاده یا از دور ایشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام می نماید و در دل می گذراند که هیچ آزاری و آسیبی از ناحیه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران جز هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمه توحید و شیوع طاعت خداوند در مردم نیست، لذا آنها از معصیت خدا و تخلف از اوامر و نواهی او، از اخلاق ناپسند مردم از قبیل خود بزرگ بینی، حرص، ریا، بخل، حّب قدرت، غیبت، آزار رساندن و ... اذیت خواهند شد.
زائر باید حال خود را به گونه ای قرار دهد که مورد رضایت امام باشد، نه مایه اذیت آن حضرت. آن وقت است که در گفتن کلام سلام، صادق است. لذا باید دل را با آب توبه شستشو داده، و اشک پشیمانی از دیده فرو ریزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.
زائر با عرض سلام، خود رابه آن حضرت نزدیک نموده و با تکرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزدیکی به ایشان از پستی ها و رذایل و آلودگی ها پاک می نماید و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا می نماید، تا سلامتی کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.
در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و یارانش چهره اجتماعی - سیاسی خود را نمایان ساخته و اعلان می دارد که نه تنها با بت درون مبارزه می کند، بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتیان، ظالمان، مستبدان و خائنین به مردم، مبارزه کرده و با شعار سلام، خود را در زمره یاران آن حضرت قرار می دهد.
- اللهم انی اَشهَدُ أنـَّهُ وَلیـُّکَ وَ ابنُ وَلیِّک؛ بار خدایا گواهی می دهم که ( امام حسین) ولی تو و فرزند ولی تو است .
- وَصَفیـُّکَ وَ ابنُ صَفیـِّک، الفائزُ بِکـَرامـَتـِک ؛ و نیز گواهی می دهم که او برگزیده ی تو و پسر برگزیده ی تو است که به کرم تو رستگار است.
- اَکرَمتـَهُ بالشَّهادة ؛ خدایا گواهی می دهم که او را به وسیله شهادت گرامی داشتی .
- و حَبوتـَهُ بالسـَّعادة ؛ و به او سعادت عطا فرمودی.
- و اجتـَبـیتـَه بطیبِ الولادة ؛ و او را از اصل و نسب ، پاکی ولادت بخشیدی.
- و جَعَلتـَه سیداً من السادة و قائِداً من القادة ؛ او را آقایی از آقایان و رهبری از رهبران قرار دادی.
- و ذائدً مِنَ الذادة و اَعطیتـَهُ مَواریثَ الانبیاء ؛ و او را مدافعی از مدافعان قرار داده و ارث تمام انبیاء را به ایشان عطا فرمودی.
- و جعلته حُجَة ًعلی خـَلقِک مِنَ الاوصِیاء ؛ و شهادت می دهم که او را حجت بر خلق خود از اوصیاء قرار دادی.
- فـَاَعذَرَ فی الدُعاءِ وَ مَنَحَ النُصح ؛ پس امام حسین علیه السلام نیز در دعوت ، عذری باقی نگذاشت و خیر خواهی نمود.
در این دنیا هر کس توسط چیزی و یا عملی به عزت می رسد. امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت، امام حسین علیه السلام را توصیف می نماید که خدایا او ولی تو و فرزند ولی توست، او برگزیده و پسر برگزیده توست. یعنی با تمام عزت و احترامی که برای ایشان قائل بودی ولی به وسیله شهادت به او عزت بخشیدی. تو خواستی که امام به وسیله شهادت، آن هم چنین شهادتی به عزت برسد. خدا به وسیله شهات، امام حسین(علیه السلام) را به سعادت رسانید. طوری که یزید و وزرایش به دنبال دنیا و کسب مقامات دنیوی بودند و به نوعی به دنبال کسب اعتبار بودند ولی امام حسین(علیه السلام) که هیچ چشم داشتی به دنیا نداشت و حکومت را هم صرفاً به عنوان ابزاری برای برافراشتن اسلام و اقامه عدالت می دانست.
امام حسین علیه السلام و اهل بیت ایشان در فجیع ترین وقایع و جنایت ها، قرار گرفته بودند. اگر چه مدت زمان جنگ کم بوده؛ اما در این مدت کم، انواع و اقسام جنایت ها و پستی ها دیده می شود که البته بزرگترین چهره این جنایات اینست که بر امام معصوم وارده شده است. شهید مطهری(ره) می فرماید: " یک وقت حساب کردم و ظاهراً در حدود بیست و یک نوع پستی و لئامت در این جنایت دیدم و خیال نمی کنم در دنیا چنین جنایتی پیدا بشود، که تا این اندازه تنوع داشته باشد.(2) و به امام با گذراندن چنین وضعیتی کرامت و شرافت داده شد.
- و بَذلَ مُهجَتـَهُ فیکَ لیَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَیرَةِ الضـَلالة َ؛ - خدایا- جانش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از نادانی، سرگردانی و گمراهی نجات دهد.
امام حسین علیه السلام قبل از خروج از مکه خطاب به برادرش محمد حنفیه وصیت نامه ای نوشتند که ضمن آن اهداف خود را از قیام اعلام می دارند. در آنجا می فرماید: من برای اصلاح دین جدّم رسول الله و امر به معروف و نهی از منکر قیام می نمایم.
با مطالعه تاریخ زمان امام حسین علیه السلام در می یابیم که در دین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تغییرات بسیاری ایجاد شده و بدعت های فراوانی نهاده شده بود. امام برای این که حقیقت دین رسول اکرم (صلی الله علیه واله) حفظ شود و دینی سالم به نسل های بعدی رسانده شود هیچ راهی نداشت جز این که قیام نماید و بدین وسیله اعلام کند که حقیقت دین اسلام به یغما برده شده و دین کنونی، دینی است تحریف شده که خلفا به واسطه آن راهی برای حکومت نامشروع خود یافته اند. پس امام قیام می کند تا پیام دین واقعی را به گوش افرادی که خواهان شنیدن حقیقت هستند برساند.
- وَ قـَد تـَوازَرَ عـَلـَیه مَن غـَرَّته الدُنیا؛ کسانی بر علیه او( امام) همدست شدند که دنیا آنها را فریب داد.
- و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدنی وشَری اخِرَتـَهُ بالثـَّمَنِ الاَوکـَس ِ؛ و بهره هستی خود را به بهای ناچیز و پستی فروختند و آخرت خود را به بهای کمی دادند.
- و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّی فی هواه؛ گردن فرازی کرده و خود را در پرتگاه هوس انداختند.
- و اَسخَطَکَ و اَسخَطَ نـَبیکَ ؛ و تو و پیغمبر تو را به خشم آوردند .
- و اَطاعَ مِن عِبادِکَ اهلَ الشـِّقاق ِ وَ النفاق؛ و آن( دنیا پرستان) پیروان بنده هایت شدند که خلاف انگیز و نفاق انگیز بودند.
- و حـَمـَلـَة َ الاوزارِ المـُستوجبینَ النار؛ و بار گناه به دوش کشیده و به آتش سزاوار شدند.
- فـَجاهدهُم فیکَ صابراً مُحتـَسـباً؛ پس ( امام) جهاد کرد با آنها درحالی که شکیبا بود.
- حتی سُفـِکَ فی طاعـَتِکَ دمه؛ تا این که در ( راه) طاعت تو خونش ریخته شد.
- وَ استـُبیحَ حَریمَهُ ؛ هتک حرمت به حرم امام مباح شد.
امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت به توصیف قاتلان می پردازد که ما در این اینجا به عرض از آنان را معرفی می نماییم.
عمربن سعد بن ابی وقاص یکی از افرادی از که در جریان حادثه کربلا نقش بسزایی را ایفا می نماید. سعد پدر عمر از مسلمانانی است که در سالهای نخست بعثت رسول اکرم صلوات الله علیه مسلمان شد و در راه دین، شکنجه و محرومیت دیده بود که فتح ایران و بنای کوفه به دست او انجام شد؛ ولی مانند بسیاری از یاران رسول خدا(صلی الله علیه واله) علاقه به دنیا بر او غالب گشته و در ماجرای خلافت حضرت علی علیه السلام با آن حضرت بیعت نکرد و در سال 55 یا 58 از دنیا برفت . عمربن سعد؛ اگرچه به خاطر شخصیت معروف پدرش نام درخشانی داشت؛ اما مرد دنیاپرست و بُزدلی بود که بر طبق روایات رسیده، رسول اکرم(صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین علیه السلام او را مذمت کردند، به همین جهت پدرش هم از او راضی نبود، به طوری که او را از ارث محروم نمود.(3)
نقش عمربن سعد در کربلا، بسیار اساسی بود؛ زیرا او فرمانده کل و جنگ در کربلا، از طرف ابن زیاد بود که پیش از ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا، مأموریت یافته بود که با چهار هزار نفر از مردم کوفه برای بازپس گرفتن یکی از شهرهای استان همدان برود و فرمان حکومت "ری" را نیز به نام او صادر کرده بود.
"شمربن ذی الجوشن" یکی دیگر از سران و فرماندهان در حادثه کربلا بود. وی در زمان حضرت علی علیه السلام جزو شیعیان و طرفداران حضرت به شمار می آمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعت زیادی از خود نشان داد.(4)
وی علی رغم این که در زمره یاران حضرت علی علیه السلام بود؛ ولی همانند بسیاری از دوستان حضرت، عاقبت به خیر نشد؛ چرا که بر اثر گرفتاری نفسانی، در ردیف دشمنان حضرت و وطرفداران بنی امیه قرار گرفت.
اینها نمونه هایی از قاتلان امام حسین علیه السلام بودند که به وسیله حبّ دنیا و مقام وسوسه شده و با فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جنگیدند و امام را به شهادت رساندند.
دلائلی نقلی و تاریخی متذکر این نکته است که عامل دنیاپرستی و منفعت طلبی در حادثه کربلا نقش اساسی داشته است. فرزدق شاعر می گوید: من در سال شصت هجری که با مادرم از کوفه عازم مکه و انجام مراسم حج بودم با امام حسین علیه السلام ملاقات نمودم، حضرت از من سؤال کرد: از کوفه چه خبر داری؟ گفتم: قلوب النّاس معک و سیوفهم مع بنی امیّه و ...؛ مردم دلهاشان با توست ، ولی شمشیرهاشان با بنی امیه است و ...(5) سپس حضرت امام حسین علیه السلام در طی بیان مطالبی فرمودند: "انّ النّاس عبید الدّنیا و الدّین لعقٌ علی السنتهم یحوطونه مادرّت معائشهم فاذا محصوا باالبلاء قلّ الدّیّانون؛ به راستی که مردم، بندگان دنیا هستند و دین و دینداری بر سر زبان و لقلقه آنهاست و دین را فقط زمانی می خواهند که وسیله ای برای تأمین دنیای آنان شود؛ اما وقتی که به گرفتاری و بلا مورد آزمایش قرار می گیرند ، دینداران حقیقی ، بسیار اندک هستند".(6)
همیشه در طول تاریخ انسان ، دنیا پرستی و قدرت خواهی ، عامل انحراف بشر بوده و هست. بعضی از قاتلین حسین علیه السلام نیز گرفتار دنیا و خواسته های آن شدند. آنچه را به طور قطع می توان گفت این است که عامل دنیاخواهی در رؤسا و فرماندهان لشکرها همانند عمر سعد و شمر و عاملان اصلی جنگ (یزید و ابن زیاد) نقش اساسی داشته است ؛ زیرا آنها به طور یقین به مقام حسین علیه السلام و حقانیت او آگاهی داشتند؛ ولیکن به خاطر منافع دنیوی و رسیدن به قدرت ، راضی به قتل آن حضرت شدند ، چنانکه عامربن مجمع بعیدی به امام گفت: "امّا رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائزهم ؛ اما رؤسای آنها که رشوه فراوان به آنان داده شده و خورجین هاشان پر شده است، لذا همه یکدست علیه تواند." علاوه بر رؤسا تعدادی دیگر در لشکر دشمن بودند ، علی رغم آگاهی به حقانیت و مظلومیت حسین علیه السلام ، به خاطر از دست ندادن دنیا و زن و بچه در قتل حسین شرکت نمودند؛ البته آنها کسانی بودند که واقعاً نماز می خواندند و شهادتین می گفتند ؛ ولیکن به خاطر شکم و ریاست یا ترس از دادن جان و دنیای خود ، برخلاف اعتقاد خود با حسین علیه السلام جنگیدند ، به همین جهت جنگ اصحاب ابن زیاد در راه عقیده و ایمان نبوده ؛ بلکه جنگ با عقیده و خود بوده است ؛ یعنی آنها کسانی بودند که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند ، به همین دلیل یعنی آنها کسانی بودن که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند ، به همین دلیل آنها از کفّاری که در راه عقیده خود می جنگیدند ، پست ترند ، عقاد در همین باره می گوید: "در پستی یاوران یزید همین بس که در کربلا به جهت اعتقادی به کرامت و حق آن حضرت داشتند از مقابله رو در رو با وی می هراسیدند؛ ولی پس از شهادت ، لباس او و اهل بیتش را در میان اموال غارت شده بیرون می آوردند و اینان اگر به دین او و رسالت جدّش هم کافر بودند این عمل آنها در مذهب مردانگی پست ترین کار بود".(7)
البته خیانت و فاجعه به این بزرگی را نمی توان با عامل دنیا طلبی فرموله کرد؛ زیرا غریزه منفعت خواهی، کم و بیش عامل انحراف بیشتر انسان ها می شود؛ ولیکن در بعضی از اعمال همانند قتل و کشتار باید خبث باطن و اسارت کامل دنیوی، غرق شدن در شهوات و از خود بیگانگی کامل را عامل داشت، چنانکه عقاد می گوید: "آنان مسخ شدگان زشت رویی بودند که سینه هایشان از کینه فرزندان آدم آکنده بود، به ویژه از کسانی که اخلاق استوار و آثار نیکو داشته اند و به همین دلیل تمامی کینه های خود را از روی دشمنی با وی بر سر آنان ریختند، هر چند که از این کار پاداش و غنیمتی نصیبشان نشد."(8)
پس در کربلا، دنیا چشم و دل یزید، ابن زیاد، شمر، عمر سعد و امثال آنها را کور کرده بود، به طوری که با فجیع ترین وضع ممکن، فرزند پیغمبر صلی الله علیه وآله و نور چشم فاطمه (س) را به شهادت رساندند که لعنت خداوند بر تمام آنها باد.
- اشهَدُ انـَّکَ اَمینُ الله وابنُ امینهِ؛ گواهی می دهم که تو امانت دار خدا و پسر امانت دار او هستی.
- عِشتَ سَعیداً وَ مَضَیتَ حَمیداً وَ متَّ فـَقیداً مـَظلوُماً شهیداً؛ گواهی می دهم که سعادتمند زندگی کردی و ستوده در گذشتی، و هنگامی که رحلت کردی از وطن خود دور بودی و در حالی که ستم دیده بودی، به شهادت رسیدی.
- و اشهـَدُ انَّ الله مـُنجـِزٌ ما وَعـَدَکَ ؛ و گواهم که خدا وفا کند بدان چه تو را وعده داد.
- و مُهلِکٌ مَن خـَذلـَکَ و مُعـَذبٌ مَن قتلکَ؛ و ( خدا) هلاک کند هر آن کس که تو را رها کرده و ترک گفته وعذاب کند کسی که تو را کشت.
- و اشهـَدُ انـَّکَ وَفیتَ بِعَهدِ الله؛ و گواهی می دهم که به عهد خدا وفا کردی .
- و جاهـَدتَ فی سـَبیلِهِ حتی اتیکَ الیـَقینُ ؛ و در راه (خدا) ، تا رسیدن لحظه مرگ جهاد کردی .
آن حضرت به دلیل موقعیت خاصّی که برایش پیش آمده، درس های زیادی به طور عملی به تمام انسان های تاریخ و جوامع بشری داده است که به اختصار بیان می کنیم:
الف - فضایل شخصی و فردی:
1- توحید و عرفان.
2- عبادت و بندگی.
3- ترک از خودبیگانگی در برابر دنیا و خواسته های آن.
4- تسلیم در برابر رضای خداوند.
5- آگاهی و شناخت به تمام ارزش های الهی و انسانی.
6- شجاعت و مروّت.
7- استقامت و پایداری در برابر ناملایمات و سختی ها.
8- عزّت نفس و مناعت طبع.
9- عفو و بخشش.
10- نترسیدن از مرگ و شهادت و استقبال نمودن از آن.
و دیگر ویژگی های فردی که در کتب دیگر مطرح است
ب - اجتماعی و سیاسی:
1- ایثار و از خودگذشتگی.
2- وفاداری.
3- برابری و نفی تبعیضات ناروا.
4- عزّت سیاسی.
5- امر به معروف و نهی از منکر.
6- نبودن پیروزی حقیقی در اکثریت.
7- قربانی کردن مصلحت در پای حقیقت؛ یعنی ترک سیاست های محافظه کارانه، برای اثبات حقیقت.
8- مبارزه با زور و استبداد، و بیعت نکردن با مستبدان و مستکبران.
9- جدا نبودن سیاست حقیقی از دیانت و یکی بودن حماسه و عرفان.
این درس ها و پیام ها ، قطره ای است از دریای بی کران از عالی ترین نمونه انسانیّت. حال چگونه می شود، کسی خود را هماهنگ آن امام کرده باشد، وجیه و آبرومند نزد خداوند نبوده و عاقبت به خیر نشده باشد. و چگونه ممکن است، انسانی در دنیا با آن حضرت، همگون و هم عقیده و هم جهت (فردی، اجتماعی، سیاسی) باشد و در آخرت از مقام قرب، رحمت و مغفرت به دور باشد، اصولاً تضمین آخرت و سعادت در آنجا بستگی، به سعادت در دنیا دارد، پس حال که دانستیم در همراهی با حسین علیه السلام چه ارزشی نهفته است، جای آن دارد که با تمام خضوع و خشوع از خدای متعال خواستار وجاهت و مقبولیت نزد خودش به واسطه همراهی با حسین علیه السلام باشیم.
- اللهم انّی اُشهـِدُکَ اَنّی وَلیٌ لِمَن والاهُ ؛ خدایا! من تو را گواه می گیرم که هر آن که حسین(علیه السلام) را دوست دارد، دوست می دارم .
- و عـَدُوٌ لـِمَن عاداهُ ؛ و دشمنم با هر کسی که دشمن اوست.
- بِابی انتَ وَ اُمّی یابنَ رَسولِ الله ؛ پدر و مادرم به فدایت ای فرزند پیغمبر اکرم.
این اذکار یعنی پیروی ما از آن بزرگواران در حدی است که در مقابل دوستان آنان، حقیقت "صلح" و در برابر دشمنان آنان حقیقت "جنگ و محاربه" هستیم و در حقیقت این مطلب است ، که در تمام شداید و سختی ها و گرفتاری ها و همچنین در تمام شادی ها و آرامش ها با شما ، بلکه عین شما هستیم.
مگر ممکن است پیرو حقیقی، در صلح و آرامش با اهل بیت بوده و در جنگ و محاربه، بی تفاوت و یا رو در روی آنها باشد و مگر ممکن است شیعه راستین، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخیزد، هرگز این چنین نیست؛ زیرا معنای حقیقی شیعه، پیروی در تمام چهره ها است و پیرو واقعی، روحش با امام خود، یکی می شود، لذا صلح امام صلح او، جنگ امام، جنگ او می شود ، چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله پس از آن که خامس آل عبا را تحت کساء جمع نمود ، فرمود: "اللّهم انّ هؤلاء اهل بیتی و خاصّتی و حامّتی ، لحمهم لحمی و دمهم دمی، یؤلمنی ما یؤلمهم و یُحرجنی ما یُحرجهم ، انا حربٌ لمن حاربهم و سلمٌ لمن سالمهم و عدوٌّ لمن عاداهم و محبٌّ لمن احبّهم، انّهم منی و انا منهم... ؛ پس آن زمانی که تمامی آنان (پنج تن) گرد آمدند و تعداد کامل شد، رسول خدا طرفین عبا را گرفتند و با دست راست خود به سوی آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اینان اهل بیت و خاصان و یاوران منند، گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است، آنچه که ایشان را بیازارد مرا آزرده است و آنچه که آنان را به زحمت افکند، مرا به زحمت افکنده، هر که با آن بجنگد، با من جنگیده و هر که با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلم و صلح است و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی ورزیده و هر که آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است. من از آنانم و آنان از من. پس پروردگارا صلوات و برکات و رحمت و آمرزش خود را بر من و آنان قرار بده و پلیدی را از آنان زدوده، و پاکشان گردان... ."(9)
یعنی نتیجه را بیان می داریم، که نزدیکی و اتصال من در حدی است که گویی حقیقت سازش شده ام با کسانی که با شما در صلحند و حقیقت جنگ و دشمنی شده ام با کسانی که با شما در جنگند.
بابی انت و امّی : پدر و مادر من فدای تو باد.
باء، در "بابی" برای تفدیه (فدا و قربانی شدن) است. و ابی، به معنای پدر من و امی، مادر من است.
این جمله "بابی انت و امی" در اصل برای دعای تفدیه آمده است، معنای آن چنین است: اگر بلایی یا آفتی بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فدیه و نگهدار تو کند و در حقیقت این دعا برای احترام به جلالت و بزرگی طرف مقابل است ، همانند الفاظی که در زمان ما برای احترام بیان می شود ، مثل فدای تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و ... در آن زمان نیز این لفظ را برای احترام و ادب به کار می بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.
از طرفی این لفظ در مورد مخاطب زنده استعمال می گردد، در حالی که ظاهرا "امام" از دنیا رفته است؛ ولی به نظر ما اولا امام حداقل زنده به حیات ابدی، همانند اموات است، ثانیاً، در بسیار از موارد فدا شوند مرده است، چنانکه گاهی ما در مورد فلان کس که از دنیا رفته می گوییم، فدایش گردم، پس استعمال این لفظ در این مقام اشکالی نداشته و معنای آن چنین است که: تو چنان هستی که اگر پدر و مادرم زنده بودند فدای تو می کردم.
از طرف دیگر، به کار بردن این لفظ در مورد امام می تواند ، معنای بالاتری داشته باشد و آن این که ما نهایت اتصال وحدت خود را با حضرت بیان می داریم تا حدّی که کشته شدن آن حضرت ، مردن ما و پدر و مادر ما است. یعنی وقتی آن بزرگوار کشته شد؛ من و پدر و مادرم و هر کس که با من است ، هزاران مرتبه کشته و زنده شدیم ، چنانکه خود ابی عبدالله فرمود: الیوم مات جدّی رسول الله ، امروز ، جدم رسول خدا کشته شده است و این در حالی است که در عالم ظاهر پیغمبر صلی الله علیه وآله مدتها قبل ، از دنیا رفته است؛ و لیکن همه معانی بیانگر این نکته است، که سلسله خداپرستان در رضا و غضب، مردن و زندگی، خوشحالی و ناراحتی، صلح و جنگ و ... یکی هستند.
- اشهَدُ انـَّکَ کـُنتَ نوراً فی الاَصلابِ الشـّامِخة والارحامِ المـَطهَّرة ؛ گواهی می دهم که تو نوری بودی در اصلاب پدران بزرگوارت و ارحام مادران پاک.
- لم تـُنَجـِّسک الجاهلیة ُ بانجاسِها؛ دوران جاهلیت تو را به پلیدی های خود، آلوده نکرد.
- و لم تـُلبـِسکَ المُدلَهمـّاتُ مِن ثیابـِها ؛ و( دوران جاهلیت) جامه های درهم و برهم خود را بر تن تو نکرد.
- و اشهـَدُ انـَّکَ مِن دَعائم ِ الدّین ِ وَ ارکان ِ المـُسلمین ومَعقــِلِ المـَؤمنین؛ و گواهم که تو از ستون های دین، ارکان مسلمین و دژ محکم مؤمنین هستی.
- و اشهـَدُ انـَّکَ الامامُ البـِرُّ التـَّقی ِ الرَّضی الزَّکی ِالهادی المهدی ؛ و شهادت می دهم که تو پیشوایی نیکو رفتار، پرهیزکار، پسندیده و پاک، هدایت گر و هدایت شده هستی.
- و اشهـَدُ انَّ الائِمَة َ مِن وُلدِکَ کـَلِمَة ُ التـَّقوی ؛ و گواهی می دهم که امامانی که از اولاد و ذریه تو می باشند، کلمه تقوا هستند.
- و اعلامُ الهُدی وَ العـُروَة ُ الوثـقی وَ الحُجَّة ُعلی اَهلِ الدُّنیا؛ و نشانه های هدایت و حلقه محکم تر و حجت، بر همه اهل دنیا هستند.
- و اشهـَدُ انّی بـِکُم مؤمِنٌ وَ بایابِکُم مُوقن بـِشرایع ِ دینی و خـَواتیم ِ عَمـََلی؛ شهادت می دهم که من به شما و رجعت شما یقین دارم و در انجام کارهایم بر طبق دستورات دین عمل می کنم .
- وَ قـَلبی لـِقـَلبـِکـُم سـِلم ؛ و قلبم با قلب شما آمیخته است .
- و اَمری لامرِکـُم مـُتـَّبـِع وَ نُصرَتی لـَکُم مُعدَّة ، حتی یاذنَ اللهُ لـَکـُم ؛ و در هر کارِ خود پیرو دستورات شما هستم و آماده یاری و نصرت شما می باشم، تا این که خدا به شما اجازه ظهور دهد.
- فمعکم لا مع عدوکم؛ و من با شما هستم نه با دشمنان شما.
- صلواتُ اللهِ علـَیکـُم و علی ارواحِکـُم وَ اجسادِکُم؛ صلوات خدا بر شما، بر ارواح مقدستان، بر پیکر پاک شما.
- وَ شاهـِدِکـُم و غائبـِکـُم وَ ظاهـِرِکـُم و باطنکم؛ و حاضر شما و غائب شما و آشکار شما و نهانتان .
- امینَ ربَّ العالمین؛ به اجابت رسان، ای پروردگار جهانیان .
1- مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص 730 .
2- حماسه حسینی، ج 3، ص 121.
3- سید هاشم محلاتی، زندگانی امام حسین(علیه السلام)، ص 378.
4- تاریخ طبری، ج 6، ص 16.
5- مقتل مقرم، ص 206.
6- کشف الغمه، ج 2، ص 308.
7- حماسه حسینی، ج 3، ص 145.
8- همان، ص 49.
9- فاطمه زهرا(س) سید محمدکاظم قزوینی، ص 92، به نقل از عوالم الکبیر.
چرایی توصیه اربعین فقط برای امام حسین(علیه السلام)
چرا فقط برای امام حسین (علیهالسلام) روز اربعین تعیین شده و برای امامان دیگر و حتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، مراسم روز اربعین نداریم؟
برای توضیح جواب این سوال، به این مطالب توجه کنید:
1. فداکاریهای امام حسین (علیهالسلام)، دین را زنده کرد و نقش او در زنده نگه داشتن دین اسلام، ویژه و حائز اهمیت است. این فداکاریها را باید زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دین اسلام است. گرامیداشت روز عاشورا و اربعین، در حقیقت زنده نگه داشتن دین اسلام و مبارزه با دشمنان دین است.
2. مصیبت حضرت امام حسین (علیهالسلام)، برای هیچ امام و پیامبری پیش نیامده است. مصیبت امام حسین(علیهالسلام)، از همه مصیبتها بزرگتر و سختتر بود. اگر عامل دیگری هم در کار نبود، همین عامل کافی است که نشان بدهد چرا برای امام حسین(علیهالسلام) بیش از امامان دیگر و حتی بیش از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) عزاداری میکنیم و مراسم متعددی برپا میکنیم.
3. در ماه محرم سال 61ق. امام حسین (علیهالسلام)، فرزندان، خویشان و یاران آن حضرت را کشتند و اسیران کربلا را به کوفه و شام بردند و همین اسیران داغدیده، روز اربعین شهادت امام حسین (علیهالسلام) و یارانش، به کربلا رسیدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجدید شد و آن روز، روز سختی برای خاندان پیامبر بود.
4. دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسین (علیهالسلام)، قصد نابود کردن دین اسلام را داشتند. دشمنان امام حسین(علیهالسلام) تلاش کردند تا حادثه کربلا، به کلی فراموش شود و حتی کسانی را که برای زیارت امام حسین(علیهالسلام) میآمدند، شکنجه میکردند و میکشتند. در زمان متوکل عباسی، همه قبرهای کربلا را شخم زدند؛ مزرعه کردند و مردم را از آمدن برای زیارت قبر امام حسین (علیهالسلام)، منع کردند. شیعیان هم برای مقابله با اینها، از هر مناسبتی استفاده میکردند که یکی از این مناسبتها، حادثه روز اربعین است.
5. یکی از نشانههای مومن، زیارت امام حسین (علیهالسلام) در روز اربعین است. از حضرت امام حسن عسکری(علیهالسلام) روایت شده است که علامتهای مومن پنج چیز است؛ پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه روز، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، پیشانی بر خاک نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن1 و یکی از وظایف شیعیان را اهتمام به زیارت اربعین بر شمرده اند.
1. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ذیل اعمال اربعین.
عدد «اربعین» در متون دینی
یکی از تعبیرهای رایج عددی، تعبیر اربعین است که در بسیاری از موارد به کار رفته است. یک نمونه آن که سن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در زمان بعثت، چهل بوده است. گفته شده است که عدد چهل در سن انسانها، نشانه بلوغ و رشد فکری است. گفتنی است، برخی از انبیا در سنین کودکی به نبوت رسیدهاند.
در قرآن آمده است «میقات» موسی با پروردگارش در چهل روز حاصل شده است. در نقل است که، حضرت آدم چهل شبانه روز بر روی کوه صفا در حال سجده بود.1 درباره بنی اسرائیل هم آمده که برای استجابت دعای خود چهل شبانه روز ناله و ضجه میکردند.2
اعتبار حفظ چهل حدیث که در روایات فراوان دیگر آمده، سبب تألیف صدها اثر با عنوان اربعین در انتخاب چهل حدیث و شرح و بسط آنها شده است. در این نقلها آمده است که اگر کسی از امت من، چهل حدیث حفظ کند که در امر دینیش از آنها بهره برد، خداوند در روز قیامت او را فقیه و عالم محشور خواهد کرد. در نقل دیگری آمده است که امیرمومنان(علیهالسلام) فرمودند: اگر چهل مرد با من بیعت میکردند، در برابر دشمنانم میایستادم.3
مرحوم کفعمی نوشته است: زمین از یک قطب، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر از ابدال و هفتاد نفر نجیب، هیچگاه خالی نمیشود.4
درباره نطفه هم تصور بر این بوده که بعد از چهل روز علقه میشود. همین عدد در تحولات بعدی علقه به مضغه تا تولد در نقلهای کهن به کار رفته است، گویی که عدد چهل مبدأ یک تحول دانسته شده است.
در روایات ائمه علیهم السلام، مضامین مختلفی ناظر بر این مطلب آمده است همانند:
«کسی که شرابخواری کند، نمازش تا چهل روز قبول نمیشود»، «که کسی که چهل روز گوشت نخورد، خلقش تند میشود»، «کسی که چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قلبش را نورانی میکند». و نیز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «کسی که لقمه حرامی بخورد، تا چهل روز دعایش مستجاب نمیشود».5
اینها نمونهای از نقلهایی بود که عدد اربعین در آنها به کار رفته است.
پی نوشت ها:
1- مستدرک وسائل، ج 9، ص 329.
2- مستدرک، ج5، ص239.
3- الاحتجاج، ص84 .
اربعین شاعر مرحوم خادم عطار تبریزی اوخشوب سوسوز قارداشینی ارتدی فغانی زینبون ***** ********************* اربعین شاعر :مرحوم تائب تبریزی
کرب و بلایه چون یتوب غم کاروانی زینبون
عرش برینه اوج ایدوب اه و فغانی زینبون
*****
قبراوسته اچدی باشینی جاری ایدوب گوز یاشینی
*****
یا من ذبیحا من قفا یا من قتیل الاشقیا
گلدی باجون دور یا اخا اول هوزبانی زینبون
*****
ایله نظر عذاریمه بو دیده ای خون باریمه
گوزدن اخار رخساریمه اشگ روانی زینبون
*****
شامه کیمی شمر دغا چوخ ایلیوب جور و جفا
تشریح ایده دلده اخا یوخدور توانی زینبون
*****
اولدوخ اسیر قوم کین نه یاور ونه بیر معین
شمر اولدی قارداش شامجن چون ساربانی زینبون
قویموب بیزی اول کوفیان تا ایلیاخ اه و فغان
ایمدی گررک اولسون عیان سر نهانی زینبون
*****
یوخدور وفا ایامیده اول قوم خون اشامیده
قالدی روقین شامیده ارام جانی زینبون
*****
دفن ایلدیم با صد محن اوز کوینیون قیلدیم کفن
قاداش پوزولدی ظلمیلن بل گلستانی زینبون
*****
اولدی خرابه منزیله نه سایبان نه حایلی
عرض ایتمگه یوخدور دلی بو ماجرانی زینبون
*****
یارب به حق لافتی بو جمعه سن ایله عطا
زوار اولا اول قبره تا بو<<نوحه خوانی >>زینبون
عجب زینبه اولدی سعادت انام اوغلی
گلوب ایلدی قبرون زیارت انام اوغلی
*****
دیردیم اولا مهلت اجلدن بو فکاره
نصیبیم اولا بیرده سالام یول بو دیاره
گتوب بیردوشنم من بو ششگوشه مزاره
او منظور اله گلدی بو ساعت انام اوغلی
*****
بو اودلی دلی قارداش عجب کامه یتوردوم
بو ششگوشه مزاه گلوب توشه گتوردوم
بو پیراهنون الده بو قبراسته گتوردوم
ایدم تا سنه رد امانت انام اوغلی
*****
بو کوینک منه سندن قالوب بیرجه نشانه
اولار ایتماقا ناله بیر عمر الده بهانه
باسوب باغریما گلم نوایه یانا یانه
منه نالدن اولماز فراقت انام اوغلی
*****
چوپروانه وجودی وفا شمعنه چالام
بو کوینکدن اولونجه گوزل عطروی الام
الوب عطروی سانسیز یاران یادیمه سالام
گلر درده دل پر جراحت انام اوغلی
*****
اگر اولسا نصیبیم انام مدفنی قارداش
اخار ایسلادیر اشگ تریم دامنی قارداش
انام قبرینه سالام بو پیراهنی قارداش
او مظلومیه قیلام شکای انام اوغلی
اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ؛
سلام بر ولى خدا و دوست او
اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَ نَجیبِهِ ؛
سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او
اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ
سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیدهاش
اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ
سلام بر حسین مظلوم و شهید
اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ
سلام بر آن بزرگوارى که به گرفتاریها اسیر بود و کشته اشکِ روان گردید
اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفاَّئِزُ
خدایا من به راستى گواهى دهم که آن حضرت ولىّ (و نماینده) تو و فرزند ولىّ تو بود و برگزیدهات و فرزند برگزیدهات بود که کامیاب شد
بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ
به بزرگداشت تو، گرامیش کردى به وسیله شهادت و مخصوصش داشتى به سعادت و برگزیدى او را به پاکزادى
وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذآئِداً مِنْ الْذادَةِ
و قرارش دادى یکى از آقایان (بزرگ) و از رهروان پیشرو و یکى از کسانى که از حق دفاع کردند
وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِکَ مِنَ الاَْوْصِیاَّءِ
و میراثهاى پیمبران را به او دادى و از اوصیائى که حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادى
فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ
او نیز در دعوت مردم جاى عذر و بهانهاى (براى کسى) نگذارد و بیدریغ خیرخواهى کرد و جان خود را در راه تو داد
لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى؛
تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و نادانى و سرگردانى (در وادى) گمراهى و چنان شد که همدست شدند بر علیه آن حضرت کسانى که دنیا فریبشان داد.
وَ شَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ
و فروختند بهره (کامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچیزى و بداد آخرتش را در مقابل بهائى اندک و بى مقدار و بزرگى کردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون کردند،
وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ
و تو و پیامبرت را به خشم آوردند
وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الاَْوْزارِ
و پیروى کردند از میان بندگانت آنانى را که اهل دو دستگى و نفاق بودند و کسانى را که بارهاى سنگین گناه به دوش مىکشیدند
الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِکَ فى طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ
و بدین جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (که چنان دید) با شکیبائى و پاداش جوئى با آنها جهاد کرد تا خونش در راه پیروى تو ریخت و حریم مقدسش شکسته شد
اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً
خدایا آنان را لعنت کن به لعنتى وبال دار و عذابشان کن به عذابى دردناک
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاَْوْصِیاَّءِ
سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء
اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیْتَ
گواهى دهم که به راستى تو امانتدار خدا و فرزند امانتدار اویى سعادتمند زیستى و ستوده از دنیا رفتى
حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ
و گمگشته و ستمدیده و شهید درگذشتى و نیز گواهى دهم که خدا به راستى وفا کند بدان وعدهاى که به تو داده،
وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ
و به هلاکت رساند هر که را که دست از یاریت برداشت و عذاب کند کسى که تو را کشت و گواهی دهم که تو به خوبى وفا کردى به عهد خدا،
وَ جاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ،
و جهاد کردى در راه او تا مرگت فرا رسید خدا لعنت کند کسى که تو را کشت
وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ
و خدا لعنت کند کسى که به تو ستم کرد و خدا لعنت کند مردمى که شنیدند جریان کشتن و ستم تو را و بدان راضى بودند،
اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.
خدایا من تو را گواه مىگیرم که من دوست دارم هر که او را دوست دارد و دشمنم با هر که او را دشمن دارد پدرم و مادرم به فدایت اى فرزند رسول خدا.
اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ،
گواهى دهم که تو به راستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحمهایى پاکیزه
لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها،
که آلودهات نکرد اوضاع زمان جاهلیت به آلودگیهایش و در برت نکرد از لباسهاى چرکینش
وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ،
و گواهى دهم که به راستى تو از پایههاى دین و ستونهاى محکم مسلمانان و پناهگاه مردمان با ایمان هستی
وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ،
و گواهى دهم که تو به راستى پیشواى نیکوکار با تقوا و پسندیده و پاکیزه و راهنماى راه یافتهاى
وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوى وَ اَعْلامُ الْهُدى
و گواهى دهم که همانا امامان از فرزندانت روح و حقیقت تقوا و نشانههاى هدایت
وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَ اَشْهَدُ اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ
و رشتههاى محکم (حق و فضیلت) و حجتهایى بر مردم دنیا هستند و گواهى دهم که من به شما ایمان دارم
وَ بِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَ خَواتیمِ عَمَلى وَ قَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ،
و به بازگشتتان یقین دارم با قوانین دینم و عواقب کردارم و دلم تسلیم دل شما است
وَ اَمْرى لاَِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ،
و کارم پیرو کار شما است و یاریم برایتان آماده است تا آن که خدا در ظهورتان اجازه دهد
فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ على اَرْواحِکُمْ،
پس با شمایم نه با دشمنان شما، درودهاى خدا بر شما و بر روانهاى شما
وَ اَجْسادِکُمْ وَ شاهِدِکُمْ وَ غاَّئِبِکُمْ وَ ظاهِرِکُمْ وَ باطِنِکُمْ.
و پیکرهایتان و حاضرتان و غائبتان و آشکارتان و نهانتان.
آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.
آمین اى پروردگار جهانیان.
شیعیان در بزرگداشت شهدای کربلا، هر روز از دهه اول ماه محرم را مختص به یکی از بزرگان این نهضت جاویدان می دانند.
روز دوم محرم : ورود کاروان به کربلا ( ورودیه )
روز سوم محرم : حضرت رقیه علیها السلام
روز چهارم محرم : حضرت حر و اصحاب علیهم السلام - طفلان زینب علیهما السلام
روز پنجم محرم : اصحاب و عبدالله ابن الحسن علیهم السلام
روز ششم محرم : حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام
روز هفتم محرم : روضه عطش و علی اصغر علیه السلام
روز هشتم محرم : حضرت علی اکبر علیه السلام
روز نهم محرم : روز تاسوعا - حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
روز دهم محرم : روز عاشورا - حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام - حضرت زینب علیها السلام و شام غریبان
روز یازدهم محرم : حرکت کاروان از کربلا
روز دوازدهم محرم : ورود کاروان به کوفه
جلوههایی از مقام و منزلت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علی ها را میتوان در سیره و کلام بزرگان مشاهده کرد؛ اما یکی از ویژگیهای این مجلله عـظیمالشـان که مبین جایگاه والای ایشان است شباهت به جدهاش حضرت زهرا سلام الله علیه در معیارهای ارزشی است.
همان گونه که پیامبر (ص) در شان حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: "فداها ابوها": (پدرش به فدایش باد)، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نیز در شان حضرت معصومه علیها سلام فرمود: "فداها ابوها"
"روزی عده ای از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسشهایی داشتند که می خواستند از محضر امام کاظم(ع) بپرسند. امام(ع) درسفر بودند، پرسشهای خود را نوشته به دودمان امامت تقدیم نمودند، چون عزم سفر کردند برای پاسخ پرسشهای خود به منزل امام(ع) شرفیاب شدند، امام کاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنها امکان توقف نداشتند، از این رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسشها را نوشتند و به آنها تسلیم نمودند، آنها با مسرت فراوان ازمدینه منوره خارج شدند، در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مصادف شدند و داستان خود را برای آن حضرت شرح دادند. هنگامی که امام(ع) پرسشهای آنان و پاسخهای حضرت معصومه(س) راملاحظه کردند، سه بار فرمودند: "فداها ابوها"
همچنین حضرت معصومه علیها سلام همنام حضرت فاطمه زهراست و چون جده بزرگوار خویش داراى مقام شفاعت است و به واسطه این بانوى گرامى بسیارى ازشیعیان داخل بهشت مىگردند. در اینباره امام صادق(ع) مىفرماید: آگاه باشید، براى بهشت هشت دراست؛ سه تا از آنها به سوى قمباز مىشود. در آنجا بانویى قبض روح مىشود. او از جمله فرزندانم، و نامش فاطمه دختر موسى است. به شفاعت او همه شیعیان داخل بهشت مىگردند.
اما یکی از گفتنیهای در خور تامل در شان و مقام حضرت معصومه(س)، تجلی و برابری بارگاه ایشان با حضرت زهرا(س) است؛ حکایتی که سبب شد عالم فرزانه و عارف زاهد حضرت آیت الله مرعشی نجفی را به مدت شصتسال نخستین زائر حضرت معصومه(س) کند و در این مدت یکى از پرشکوهترین نمازهاى جماعت شهر قم به امامت این مرجع بزرگ تقلید برگزار شود.
آقای شیخ عبدالله موسیانی (از شاگردان آیه الله مرعشی) نقل می کنند که: حضرت آیه الله مرعشی نجفی به طلاب می فرمودند:علت آمدن من به قم این بود که پدرم (که از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت علی (ع) بیتوته نمود که آن حضرت را ببیند، شبی در حالت مکاشفه حضرت را دیده بود که به ایشان می فرمایند: سید محمود چه می خواهی؟ عرض می کند: می خواهم بدانم قبر حضرت فاطمه زهرا(ع) کجا است؟ تا آن را زیارت کنم. حضرت فرمود : من که نمی توانم (بر خلاف وصیت آن حضرت) قبر او را معلوم کنم. عرض کرد: پس من هنگام زیارت چه کنم؟ حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه زهرا(ع) را به فاطمه معصومه (س) عنایت فرموده است، پس هر کس بخواهد حضرت زهرا(ع) را درک کند به زیارت فاطمه معصومه(س) برود. آیه الله مرعشی می فرمودند: پدرم مرا سفارش می کرد که من قادر به زیارت ایشان نیستم اما تو یه زیارت آن حضرت برو. لذا من به خاطر همین سفارش، برای زیارت فاطمه معصومه(س) و ثامن الائمه(ع) آمدم و به اصرار موسس حوزه علمیه قم (آیه الله حائری) در قم ماندگار شدم. آیه الله مرعشی در آن زمان می فرمودند: شصت سال است که من اول زائر حضرتم.
در برخى از یادداشتهاى معظم له آمده است :هنگامى که در قم سکونت کردم (1343 ق )، صبحها در حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام اقامه نماز جماعت نمىشد و من تنها کسى بودم که این سنّت را در آنجا رواج دادم و از شصت سال پیش به این طرف صبح زود و پیش از باز شدن درهاى حرم مطهر و زودتر از دیگران مىرفتم و منتظر مىایستادم . این انتظار گاهى یک ساعت قبل از طلوع فجر بود تا خدّام درها را باز کنند زمستان و تابستان نداشت. در زمستانها، هنگامى که برف همه جا را مىپوشاند، بیلچهاى کوچک به دست مىگرفتم و راه خود را به طرف صحن باز مى کردم تا خود را به حرم مطهر برسانم . در آغاز خود به تنهایى نماز مى خواندم . تا پس از مدتى یک نفر به من اقتدا کرد و پس از آن کم کم افراد دیگر اقتدا کردند و به این ترتیب نماز جماعت را در حرم مطهر آغاز کردم و تا امروز که شصت سال از آن تاریخ مى گذرد، ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها و شبها نیز اضافه شد و از آن پس روزى سه بار در مسجد بالاسر حضرت معصومه علیهاالسّلام و صحن شریف نماز مىخوانم .
دور پیشوازه قارداش غم کاروانى گلدى
زینب باجون گتیردى آل عبانى گلدى غم کاروانى گلدى سنسیز فنا جهاندا آواره قالمیشام من هئچ بیر چتین غم اولماز دنیاده آیریلیقدان سنسیز باجون حسینیم جور و جفایه دوشدى صرف ایلمیشدیم آخر عزّتلن عمرومى من واضح دئسم دوتار اود آفاق غملریمدن اشرار کینهپرور فرصت تاپیب جفایه زینب یورولمیوبدى خصمین عداوتیندن
اؤز قانیوه باتیبسان مقصودیوه چاتیبسان
ششماهوى آلوبسان آغوشیوه یاتیبسان
یاخشى بو بىنوانى گؤزدن اخى آتیبسان
غم غصّهدن امانه آزرده جانى گلدى
غملر تهاجمینده گلتک سارالمیشام من
باخ گؤر نجه جفادن قارداش قوجالمیشام من
غربتده چکدى زینب مینلر بلانى گلدى
زینب باجون گلوبدى فریاده آیریلیقدان
مین شکر اولا قوتاردى دلداده آیریلیقدان
هجران باشا یتیشدى وصلت زمانى گلدى
قول باغلى قید ظلم قوم دغایه دوشدى
شاهددى قانلى باشون باشیم بلایه دوشدى
معناده قانه دوندى اشگ روانى گلدى
صبریم تالاندى قلبیم اودلاندى غصّهلردن
عبّاس و اکبر ئولدى اولدوم اسیر دشمن
اشرار آچدى باب جور و جفانى، گلدى
درد اهلىسن بیلرسن بو دیدهى تَریمدن
غمچى غمین اوخورسان بو نیلى پیکریمدن
وار زینبین قولوندا غمچى نشانى گلدى
ائتدى بهانه هر دم غمچى گدیب هوایه
نه اولدى یار و یاور اطهار بىنوایه
نه سسلینده داده صاحب لوانى، گلدى
نه زجر دون و شمرین ظلم و شقاوتیندن
جانه گلوب بو قومین زینب شماتتیندن
گؤزیاشى گؤزلریمدن سیلاب سانى گلدی
داغلار
باهار فصلی یاز آیلاری گلنده
سوسنلی،سونبوللی،لالالی داغلار
یوخسولو،اربابی،شاهی،گئدانی
توتماز بیر – بیریندن آرالی داغلار.
خسته اوچون تپه سیند قار اولور
هرجور چیچک آچیر لاله زار اولور
چشمه سیندن آ؛ب حیات جار اولور
داغیدیر محنتی ملالی داغلار.
یازین بیر آییدی چوخ یاخشی چاغین
کسیلمز چشمه ندن گؤزه ل ییغناغین
آختارما موتالین،یاغین،قایماغین
زنبور چیچگیندن بال آلی داغلار.
یایین اوّلینده دؤنورسن خانا
سون آیی بنزه رسن یئتگین بوستانا
پاییزین زمهری قویور وئرانا
داغیدیر اوستوندن جلالی داغلار.
گاه دان چیگسین تؤکر،گاه دومان ائیله ر
گاه گلیب گئده نی پشیمان ائیله ر
گاه دان غیظه گلیب ناحاق قان ائیله ر
دینشه مزحارامی ،حالالی داغلار.
آغ خلعت بورونر زرنشان گئیمه ز
هئچ کسی دیندیریب کئفینه دگمه ز
سردارا سؤز دئمه ز،شاها باش اگمه ز
قدرتدن سنگرلی،قالالی داغلار.
کؤچر ائل لر،دوشر سندن آرالی
فرقتیندن گول -نرگی سارالی
علعسگر مجنون تک یاردان یارالی
گزه رسنده دردلی،نالالی داغلار.
ائیله میشم
آلا گؤزلوم سندن آیری دوشه لی
هیجران غمیله کئف ائیله میشم
گونوم آه-وایینان کئچیب دونیادا
درد آلیب،غم ساتیب نفع ائیله میشم.
سن دن آیری شاداولمورام،گولموره م
جانیم دان بئز میشم اؤله بیلمیره م
نه مدّت دیر قوللوغونا گلمیره م
باغیشلا تقصیریم،سهو ائیله میشم.
حسرت قویما گؤزو- گؤزه آماندی
یاندی باغریم دوندو کؤزه آماندی
کئچن سؤزو چکمه اوزه آماندی
هذیان دانیشمیشام،لاف ائیله میشم.
انصاف دی می گ<له همدم خاراولا!؟
تولک طرلان اویناغیندا ساراؤلا!
علعسگر ایسته رکی،بیر بازار اولا
سئچمیشم گؤهری صاف ائیله میشم.
کامیل اووچو اؤلمه یینجه اوسانماز
کامیل اووچو اولمه یینجه اوسانماز
الدن قویماز بئله سرخوش مارالی
عشق اودونا یانان آشکارا یانماز
پنهان-پنهان منیم کیمی سارالی.
اؤلدورسه لر قورخوم یوخدو قانیم دان
یولوندا گئچمیشم شیرین جانیمدان
ترک اولدوم وطن دن،خانیمانیمدان
انصاف دئییل گزمه من دن آرالی.
آشیق علعسگرم سؤیله نیر آدیم
بو دور اوره گیم مطلب مرادیم
سنین ارین اؤلسون منیم آروادیم
ایکیمیزده قالان یاسلس،یارالی.
ساری کؤینک
جیلوه له نیب نه دورموسان قارشیمدا
آنام سنه قوربان آی ساری کؤینک
ملک سن چیخمیسان جنت باغیندان
هئچ کیم اولماز سنه تای ساری کؤینک.
دویماق اولمور شیوه سیندن ،نازیندان
فره ککلیک کیمی خوش آوازیندان
یئل ووردو اوربندین آچدی ازوندن
ائله بیلدیم چیخدی آی ساری کؤینک.
گؤزه لسن تعریفین دوشوب ماحالا
زر کمر یاراشیر قامت – دالا
لب غونچه دیش اینجی یاناغین لالا
چکیلیب قاش لارین یای ساری کؤینک.
گردنه یاراشیر گؤزه ل حامایل
گؤره نین عاغلینی ائیله ییب زایل
حسرتین چکن لر اولوبدو سائیل
ییغمیر قاپی لاردان پای ساری کؤینک.
طوطی دیللی سرو بویلو سالاطین
یوخدو مرحمتی بو سلطنتین
گؤنده ر گلسین علعسگرین خلعتین
ائیله مه امگین زای ساری کؤینک.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
پیوندهای روزانه
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک