تعداد کل بازدید : 833557

  بازدید امروز : 19

  بازدید دیروز : 42

میاب دان بیر سس

 
زیبایی دانشمند در عمل به دانشش است . [امام علی علیه السلام]
 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: شنبه 93/9/15::: ساعت 2:19 صبح

بغضت که تمام شد،غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن...

 

دلت را بتکان

 

اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمین

 

بگذار همانجـــا بماند...

 

فقط از لابلای اشتباهاتت

 

یک "تجربه" را بیرون بکش

 

قاب کن و بزن به دیوار دلت.


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: شنبه 93/9/15::: ساعت 2:17 صبح

 همدلی مهارت ضروری و مهم برای یک معلم موفق

 تدریس حرفه ای دلسوزانه است و معلمان می توانند تأثیر بزرگی بر چگونگی یادگیری و احساس کودکان داشته باشند. یک معلم هم می تواند باعث رنج یک کودک شود و هم می تواند باعث لذت یک کودک شود. یک معلم می تواند به کودک کمک کند تا عاشق مدرسه شود؛ معلمی دیگر می تواند کاری بکند که کودک از مدرسه نفرت داشته باشد. همه ی این ها بستگی به رابطه ی ما با کودکان دارد. یکی از عواملی که بر روش ما در کار کردن با کودکان تأثیر دارد توانایی ما در درک آن ها است، درک کردن این که چه احساسی دارند، طرز فکر آن ها و این که چه پیغامی را سعی دارند با ایما و اشاره، با حالت صدای خود، یا حالت های متفاوت صورت با ما منتقل کنند. تمامی معلمان نمی توانند احساسات کودکان را بخوانند و درک کنند، اما آن هایی که قادر به انجام این کار هستند معلمان خوشبختی هستند. آنها معلمان همدلی هستند. یک معلم همدل بودن می تواند هم برای معلمان و هم برای کودکان بسیار سودمند باشد...

       



م


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: شنبه 93/9/15::: ساعت 2:16 صبح
تلنگر کوچکی است باران


وقتی فراموش می‌کنیم آسمان کجاست.


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: شنبه 93/9/15::: ساعت 2:15 صبح

الفبای زندگی....1

الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
پ: پویاپی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارند ه ها
ج: جسارت برای ادامه زیستن
چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه
ح: حق شناسی برای تزکیه نفس
خ: خودداری برای تمرین استقامت
د: دور اندیشی برای تحول تاریخ
‌ذ: ذکر گوپی برای اخلاص عمل
ر: رضایت مندی برای احساس شعف
ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها
ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها
س: سخاوت برای گشایش کار ها
ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج

   الفبای زندگی....2

ص: صداقت برای بقای دوستی
ض: ضمانت برای پایبندی به عهد
ط: طا قت برای تحمل شکست
ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف
ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها
غ: غیرت برای بقای انسانیت
ف: فداکاری برای قلب های درد مند
ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل
ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق
گ: گذشت برای پالایش احساس
ل: لیاقت برای تحقق امید ها
م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک
ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها
و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی
ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها
ی: یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشتر


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: شنبه 93/9/15::: ساعت 2:9 صبح

نمونه هایی از کلمات معمول و رایج در میاب

 

« نمونه هایی از کلمات معمول و رایج در میاب که در سایر آبادیهای آذربایجان کمتر رواج دارد»

ارسین:Arsinسنج - اوستول: ostolصندلی   - باششاخ:Bashaxخوشه هایی که موقع درو بر زمین میریزد.

چاتی:catiطنابی که از ریشه گون میبافند.   –خکی:xakiالاغ خاکستری ’خاکستری. دومروخما ق:domroxmaxمات مات باخیب فیکره گءتمک=خیره خیره نگاه کردن وبه فکر فرورفتن. لاپیتقا:lapetgaنوعی بیل –قانشار:Gansharروبرو-قاخینج:Gaxingسرکوفت-

دوبور:duburبز نر’قوچ - دیزلیک:Dizlikزیرشلواری –دمیریخ/دیرمیخ:demerexشنکش

سهنگ:sahangکوزه سفالی بزرگ را گویند. سولنماخ:sulanmaxولگردی-

کسوو:kusowچوبی که با آن تنور را بهم میزنند. کوفله:kuflaمجرای تنور- کوت:kutنانی که از دیواره تنور بیفتد و در آتش نیمسوز شود<غذای فقراست> -موجری:mugriجعبه -

قارتوپی:gartopiسیب زمینی –فالا:falaتخمی که زیر مرغ میگذارند تا تخم دیگری بگذارد.

«اصطلاحات لباس و پوشاک»

آرخالیق:نوعی کت با مدل قدیمی و شبیه دامن چین دار.

آیاق قابی: نوعی کفش.                    قورشاق: شال کمر.

الجک: دستکش.                            کوینک:پیراهن.

باشماق: کفش.                              چاریخ: چاروق از چرم و لاستیک.

بورک: کلاه.                                یل: جلیقه مخصوص زنان که از روی لباس میپوشند.

دولاق:نوار پای پیچ.                       پنجک:کت.

دیزلیک:زیرشلواری.                      تومان: زیر شلواری/تنبان.

 

«اصطلاحات ظروف سفا لین»

ساخسی:سفال تولید شده از خاک رس.

سیین/سهین: کاسه سفالی لعابدار در اندازه های مختلف.

سهنگ: کوزه در اندازه های متوسط که دروگران در مزارع آب آشامیدنی در آن میریزند.

بارداخ: ظرف دسته دار لیوانی.

چاناخ: پیاله کوچک.

چولمک: نوعی ظرف سفالی که در آن غذا وما ست ریخته با خود به صحرا میبرند.

لولیین: لولهنگ و آفتابه سفالی و مسی.

مترت:matarat کاسه بزرگ لعابدار یا بی لعاب مخصوص ماست.

«اصطلاحات مواد غذایی»

آغارتی:لبنیات و انواع محصولات شیری.

آیران:دوغ حاصل از ما ست.

آیران شوربا:آبگوشت کشک<اشگنه>

اریشته آشی:آش رشته.

اوماج آشی: آشی که از آرد و خمیر گندم و روغن تهیه میشود.

سوتلی آش:آشی که با شیر پخته میشود.

تندیر آشی: آشی که در تنور پخته میشود.

فتطیر:نانی که خمیر آنرا بلافاصله پس از خمیر کردن در تنور می پزند.

کومش:<کماج> نان پرحجم شبیه نان بربری که بصورت گرد و دولایه پخته میشود.

قوتماج:<قوتماش> در کوهستان چوپانان شیر گوسفندان را جوشانیده به آن قند یا شکر و نان خشک اضافه میکنند که لذیذ و قویترین غذا برای چوپانان است.

قوووت:غذایی شامل:آرد و پودر نخود همراه باسیب وگندم و سنجد.

قووورقا:گندم بو داده و برشته شده که همراه با شاه دانه خوردنی است.

قاخ: برگه زردآلو- سیب و...

قووورما: گوشت سرخ شده در روغن و چربی.

قاتوق: یوورت- ماست.

قوروت: کشک.

قیماق: سرشیرگرفته شده از ماست.

تورتا: مواد ته نشین شده روغن حیوانی پس از ذوب کردن کره.

جورتان: ماست آبکش پس از گرفتن سرشیر.

لور: چکیده آب پنیر.                                                                                                                             

شوربا: آبگوشتی که از قرمه تهیه میشود.

بزباش: آبگوشت کم حجم برای مصرف یکنفر.

دورمک: لقمه بصورت لوله.

هدیک/هدیح: گندم و نخود پخته شده در شیر و آش.< آش گندم>

خیتاب: خوراکی است لذیذ از روغن و تخم مرغ و تره صحرایی و شنگه در نانی که بصورت دو لایه پخته میشود.

جیزلیق: جوشانده دنبه گوسفند پس از برداشتن پیه و چربی که باقیمانده اش بسیار خوشمزه و لذیذ است.

سوزمه: ماست چکیده.

بال: عسل.

آنا بال: عسل سرخ رنگ و عسل بیش از یکساله که بازدهی زنبور بیشتر بوده است.

بچه بال: محصول کندوی عسل که برای اولین بار محصول میدهد و عسلی به رنگ زرد وسفید است.

شان بال: عسل موم دار.

سوزمه بال: عسل خالص بدون موم.


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: شنبه 93/9/15::: ساعت 2:7 صبح

<< اصطلاحات وسایل حمل ونقل آب و اشیاء>>

تولوق: نوعی خیک از چرم و پوست گوسفند و لاستیک- مشک

سطیل:سطل

ودیره: نوعی سطل دهان گشاد

نهره:خیک

داغارجیق: کیسه چرمی و انبان پوستی

هیبه: توبره بافته شده از پشم رنگین

خورجون: (خورجین)بافته شده از نخ پشمی.

 

+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم اسفند 1390ساعت 11:45  توسط احد علمی  |  نظر بدهید

حشرات شناخته شده در میاب

<<حشرات شناخته شده در میاب>>

 

 

آری: زنبور با گونه های مختلف

بال آریسی: زنبور عسل

ائشک آریسی: انواع مختلف زنبور نرک

اولومجک: نوعی حشره ای نرمتن

بوور: رتیل( چند نوع مشاهده شده است)

پخ دیویرلادان: سرگین غلطان’ نوعی سوسک’ پسپسان.

پوببوش:کفشدوزک(3 نوع مشاهده شده است)

بیت:شپش( ریشه کن شده است)

تور آتان: عنکبوت

قاریشقا: مورچه در انواع مختلف

قولاغاگیرن:حشره ای شبیه آبدوزدک

قیرخ ایاق: هزارپا

عقرب:عقرب

سنجاقک:سنجاقک

ساس: ساس-بیره.

زلی: زالو

مغ مغا: انواع پشه

کپنک: پروانه(چند نوع مشاهده شده است.)

ککیکگه: ملخ( انواعی دارد.)

کنه: کنه

موزالان:(میزه لک)نوعی زنبوردرشت جثه

میلچک: مگس( چند نوع مشاهده شده است)

<<خزندگان مشاهده شده در میاب>>

 

ایلان: ما ر(انواع دارد.)

ایلان آغ وئرن: بزمچه

اوغلان سوون: مارمولک(سه نوع مشاهده شده است)

کلتن کله: سوسمار

خوخولجان: کرم خاکی


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: شنبه 93/9/15::: ساعت 2:4 صبح

<<اصطلاحات سوختنی تنور و اجاق >>

آغاج: درخت

اودون: هیزم

اودون: کنده و شاخه درختان که جهت سوخت استفاده میشود.

پهین: پهن اسب و گاو و گوسفند( سرگین)

کرمه:سرگین حیوانات پس از سفت شدن

کوتوک: کنده درخت

کومور:ذغال

گون: در انواع مختلف

چورچوپ:خس و خاشاک

سئشمه’ قیغ:سرگین بز و گوسفند

یاناجاق: اقسام سوختنی ها

یاببا- تزح : سرگین حیوانات را خیس کرده و بصورت قرص مدور در روی دیوار گلی و یا زمین صاف میچسبانند و پس از خشک شدن در تنور و اجاق میسوزانند آنها را در محلی بنام (قالاخ) جمع میکنند که امروزه دیگر مورد استفاده قرار نمیگیرد.

                       << اصطلاحات لوازم حمل و نقل و باربندی>>

باغ:بند و ریسمان-نخ بسته بندی-طناب نازک

خارال″خرل: ظرف کیسه ای بسیار بزرگ و گشاد بافته شده از کنف و پشم بز

طلیس: گونی بافته شده از الیاف کنف

طنف: طناب بافته شده از ریسمان و نخ پنبه ای که در باربری بکار میرود.

شریط: ریسمان مخصوص و طناب لباسهای شسته شده جهت پهن کردن روی آن.

قیطان-قایطان: نخ تابیده و بافته شده در اشکال مختلف

چاتی: ریسمان – بند- طناب

اورکن: نوعی طناب بسیار محکم و پهن و درشت بافته شده از پشم بز

چووال:( جوال) –کیسه ای کوچکتر از چووال گه برای حمل ونقل روی اسب یا الاغ بکار میرود.

               << اصطلاحات اسباب وآلات برنده>>

دیرمیق:شنکش و چنگال دسته بلند با شانه آهنی

دهره: آلت برنده برای قطع درختان و شاخه آنها و همچنین برای قطعه قطعه کردن گوشت مورد استفاده قرار میگیرد.           توخماق: پتک در انواع آهنی و چوبی

دیلم: اهرم فلزی

موشار: اره بزرگی که برای قطع درختان بکار میرود.( اره الواری)

مسمار: میخ بزرگ                    ناجاق: تبر کوچک

منگله: داس                             توخانج: چوبی تخته باریک و دسته گرد برای کوبیدن شستنیهایی از قبیل لباس کلفت و پشم استفاده میشود.

بالتا: تبر جهت بریدن شاخه درختان     پیچاق: کارد- چاقو- گزلیک      قمه:قمه

بئل: بیل               کلنتیر: نوعی داس با تیغه ای بلند و کشیده با دسته چوبی که برای درو علوفه مورد استفاده قرار میگیرد.                قیلینج:شمشیر            خنجل:خنجر

کوره:پارو                       قیرخلیق: قیچی مخصوص پشم چینی

تییه: کارد بی دسته – تیغه       کرکی:نوعی کلنگ 

قازما: کلنگ                      

هاچا: دو شاخه چوبی

شنه:وسیله ای دارای سه و یا چهار شاخه فلزی یا چوبی با دسته بلند که برای جابجایی علوفه و کاه و... استفاده میشود.

کرکی: نوعی کلنگ 

                << اصطلاحات قالیبافی و صنایع دستی>>

یوماق:گلوله نخ و پشم الوان

شیش: سیخ نوک کج

پیچاق: کارد

یون:پشم گوسفند

گوزم: پشم بهاره بسیار لطیف( پشم بره)

قزیل:پشم بز

پیتراق: غوزه خار چسبیده به پشم گوسفندان

تیفتک: کرک بسیار لطیف بز.


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: شنبه 93/9/15::: ساعت 2:2 صبح

صطلاحات اقلیمی و آب و هوایی

<<اصطلاحات اقلیمی و آب و هوایی>>

آق یئل:(بادسفید) بادی است که از سمت غرب آذربایجان میوزد و خاصیت آن باعث زود رسیدن محصول میشود.

مه یئل:باد مه از شرق وشمال آذربایجان می آید که بادی است مفید ومرطوب.

دومان یئل: همان چن است که بصورت توده های متراکم ابرهای سفید در بالای کوهستان پیدا میشود و علامت بارندگی برف در زمستان و باران سرد در پاییز و بهار است.

بورروغان:گردباد و طوفان که به آن تنوره هم میگویند.

سازاخ:نسیم سردی که از کوهستان به جلگه می وزد.

آیاز:آسمان بدون ابر و شفا ف و شبهای پر ستاره در زمستان را گویند. با پیداشدن این هوا در زمستان سرما بیداد میکند و بدنبال آن برف شروع به باریدن میکند.

اولکر:ستاره ثریا یا خوشه پروین که در میان مردم به اولکر مشهور است.

دولی:تگرگ و دانه های یخ که از آسمان میبارد.

شهله ماخ: رطوبت و نم نم باریدن را گویند بی آنکه بارندگی شدید باشد در چند دقیقه همه جا را خیس میکند مانندشبنمی سیل آساست که روی زمین مینشیند.

قیروو:شبنم یخ بسته در روی زمین- شاخه های درختان و مزارع.

خشه نم:وقتی در پاییز و بهار باران ببارد وزمین خیس شود به اندازه ای که خیش گاوآهن در رطوبت فرورود گویند باران خشه نم باریده است.

قوراخلیق:خشکسالی راگویند.

چن: مه غلیظ- چنلی: مه آلود-ابر مه آلود.

چووغون:طوفان کوچک- کولاک- بوران.

چیسگین:ریز یاغیشلی: ریزش باران ریز در مه غلیظ.

قره یئل:(باد سیاه) که از شمال شرقی می وزد و وزش این باد حالت سوزندگی دارد و با وزشش محصول را میخشکاند.

 

<< اصطلاحات جغرافیایی>>

گونی:آفتابگیر-در زبان ترکی گونی به معنای آفتابگیر و جبهه رو به خورشید کوهستان را گویند که در معرض تابش نور آفتاب باشد.

گوزی:محلی که آفتابگیر نباشد.

یوقوش:(یوخوش):گردنه- سربالایی- فراز به معنای گردنه کوچک و سربالایی کوهستانی است.

کوفشن:(کفشن):مزرعه کوچک پاره زمینهای پیرامون روستا که زیر کشت باشد.

کهل:(کوفول): طویله – آغل –محل نگهداری دامها و چهارپایان را گویند که در داخل تپه ها و کوهها توسط مردم کنده شده یا بطور طبیعی بشکل غار بوجود آمده باشد.

<< اصطلاحات مرتع و زمین کشاورزی>>

چول:صحرا-بیابان-زمین بایر که زیرکشت نرفته باشد.

زمی:مزرعه زیر کشت غلات و علوفه.

هامار:منطقه هموار و زمین صاف و مسطح قابل کشت.

آرخاج:مکانی در پناه کوه و تپه که گوسفندان را برای استراحت می خوابانند.

دمه:(قوزولوق) محل نگهداری بره های تازه به دنیا آمده.

گدیح- گدیه:گدوک-گردنه.

قایا- قیه:صخره و تخته سنگ بزرگ.

چانقیل:قوم – سنگریزه – شن.


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: شنبه 93/9/15::: ساعت 2:1 صبح

صطلاحات واحدهای وزن

<<اصطلاحات واحدهای وزن(آغیرلیق اولچولری) >>

مثقال: مقدار آن دو برابر وزن سکه های یک ریالی ناصرالدین شاهی یا برابر با پنج گرم است. وزن کمتر از مثقال یک نخود است هر24نخود یک مثقال است.

پونزا(پونزه): پنجه یک شانزدهم یک من هزار مثقال یعنی 5/62مثقال یا 5/12گرم.

چرک(چارک): یک چهارم یک من هزار مثقال یعنی 500 مثقال یا دو کیلو و نیم یا2500 گرم.

باتمان(من): یک من برابر هزار مثقال یا پنج کیلو گرم.(در میاب ده کیلو یک من است)

پوط:لغت روسی است که در زبان تکی و در مناطق روستایی آذربایجان رایج شده است. این مقدار وزن برابر است با 380/16کیلوگرم. وزن پوط بیشتر در میان خریداران پشم یا روغن و گندم متداول بوده است.

گیروانکا: مانند پوط لغت روسی است مقدارآن برابر است با88مثقال یا200 گرم.

یوک(بار): حداکثر وزنی است که یک چهارپای باربر(اسب-الاغ یا قاطر) بتواند آن را بدون خسته شدن به میزان یک منزل کوهستانی حمل کند.مقدار تقریبی آن برابر است با 75 کیلوگرم یا 15 من تبریز.

خلور( خروار): در دادو ستدهای بزرگ میان عمده فروشان و سوداگران رسم این است که اجناس سنگین مانند پشم و گندم وسیب زمینی-آرد وغیره را با وزن خروار خرید و فروش میکنند. هر خرواربرابر است با یکصد من 5 کیلوگرم تبریز.

<<اصطلاحات زراعت و لوازم گاو آهن و خرمن کوب>>

بویوندوروق:یوغ گردن گاو

یه هر:زین اسب

پالان: زین الاغ

باششاق:سنبل و خوشه و مجموعه سنبلهای گندم.

جارجار: وسیله خرمن کوبی

ول: تخته صاف و سنگینی که روی ساقه غلات توسط گاو یا اسب جهت خرد کردن آنها بحرکت در میآید .

هش:خیش-گاوآهن.

کوتان: خیش-گاوآهن.

چاتی-ایپ: طناب

جهره:ردیف چهارپایان جهت خرمن کوبی

شا شا لقا:شش حلقه- زنجیری کوتاه با شش حلقه درشت که خیش را به یوغ وصل میکند.

سامی: چوب کوتاهی که دوتای آنها از سوراخهای یوغ و از طرفین گردن گاو گذشته و با طنابی از زیر گردن گاو بهم وصل شده ویوغ را به گردن گاو میبندند.

<<نام واصطلاحات درختان>>

خزل: برگهایی که در پاییز میریزند و بعنوان علوفه گردآور میکنند-(برگ خشک درختان)

آلما: سیب(درخت)

آلی: درخت آلو

آرمود: درخت گلابی

آلچا: انواع درخت گوجه سبز

اریک: زرد آلو

ایگده: سنجد

ایت بورنی: نسترن( مه مه سیر)

بادام: درخت با دام

پیش پیشی:درخت بید مشک

جویز: جوز- گرد کان- گردو

حیوا: درخت به

سوود: بید

زریش: درخت زرشک

قره آغاج: درخت نارون

قلمه: درخت تبریزی(سپیدار)

گیلاس: درخت گیلاس

گیله نار: درخت آلبالو

ون آغاجی: درخت ون

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و چهارم فروردین 1391ساعت 12:36  توسط احد علمی  |  نظر بدهید

نام و اصطلاحات دامی

<< نام و اصطلاحات دامی>>                             << انواع و اقسام گاو>>

املیک: بره شیرخوار                                                        جونگه:گوساله نر-گاو نر دوساله

ارکک شیشک: گوسفند نر یکساله.                                       چاغال: به گاوی که نوک دمش سفید باشد

کورپه: نوزاد گوسفند                                                        میگویند.

قوزی: بره                                                                     اوکوز: گاو کار

قوچ: گوسفند نر سه ساله                                                    اینک: گاو شیر ده

اوگج: گوسفند نر چهار ساله                                                بیزوو: بچه گاو-گوساله

بورمانج: گوسفند عقیم شده جهت پرواربندی                            دانا: بچه گاو یکساله

بورماج: گوسفند عقیم                                                        کله: گاو نر

قویون: گوسفند ماده ( میش)                                                دوگه: گاو مادر دو ساله

ازمان: گوسفند نر پرواری چند ین ساله.                                 << انواع و اقسام اسب>>

توخلو(توخلی): بره علفخوار.                                               آت: اسب

کوره: گوسفندی که گوشهایی کوتاه دارد.                                مادیان: اسب ماده

قمر                                                                              آیقیر:(ایلخی یا قوشولان ائرکک آت)اسب

بره(قویون ساغیلان یئر): جایگاهی که شیر گوسفندان را میدوشند. نری که با گله ماده اسبها قاطی شده باشد.

<< اقسام و انواع بز>>                                                        دای: بچه اسب از نوع نر

ارقلی( آرقلی): بز شاخدار.                                                     دایچا: بچه اسب- کره اسب

گئچی: بز

چپیش:بره بز- بچه بز                                                             << انواع الاغ-اوزون قولاخ>>

اولاخ: بچه بز                                                                       ائشک: الاغ- خر

دوبور: بز نر                                                                        سوپا: کره الاغ یکساله.

تکه: بز نر یکساله                                                                 قودوخ: کره الاغ

کولا: بز بی شاخ- به سگ دم کوتاه نیز میگویند.                            کوروخ: کره الاغ

اووورساق: حیوان شیردهی که بیش از یکسال شیر دهد.                  خکی ائشک: الاغ تنبل و از کارافتاده-

<<انواع سگ>>                                                                 خاکستری رنگ

ایت: سگ

قانجیخ: سگ ماده

کولا: سگ دم بریده

انیک: بچه شیرخوار بزرگتر از توله.

<<انواع پرندگان شناخته شده در میاب>>

آلا بولبول: بلبل در انواع مختلف                                     آغاج دلن: دارکوب

آلاقارقا: کلاغ سیاه و سفید                                            چالاغان:نوعی کرکس

آری قوشی: پرنده زنبور خوار                                       آلا پاخلا: از انواع کفترچاهی

باغری قره(ببو):                                                        یا کریم:یا کریم

بلدرچین: بد بده                                                           سونا کهلیک: کبک دری

بایقوش: جغد                                                              چول اوردکی:اردک کوهی

سار:پرنده ای است حشره خوار.                                     حاجی لک لک: حاجی لک لک.

دورنا:درنا

کد قوشی: گنجشک

ککلیک: کبک(سه نوع آن مشاهده شده است)

گورچین: کفترچاهی

گئجه قوشی: مرغ شب( شباویز)

قجیر:کرکس

قیرقی: قرقی( باشه)

قجله: زاغی(غلیواج)

قومری: قمری

قره قوش: گنجشک سیاه( کوچکتر از کلاغ سیاه)

قاران قوش: شاهین ( چالاغان)

چوبان آلادان: نوعی گنجشک

چلچله: پرستو

 

+ نوشته شده در  دوشنبه چهاردهم فروردین 1391ساعت 14:6  توسط احد علمی  |  نظر بدهید

اصطلاحات قالیبافی و صنایع دستی

<<اصطلاحات قالیبافی و صنایع دستی>>

یوماق:گلوله نخ و پشم الوان

یون:پشم گوسفند

شیش: سیخ نوک کج

پیچاق:کارد

گوزم: پشم بهاره بسیار لطیف(پشم بره)

قزیل: پشم بز

پیتراق:غوزه خار چسبیده به پشم گوسفندان

تیفتک: کرک بسیار لطیف بز

<<اصطلاح کلمات روسی که وارد زبان روستایی شده است>>

لاپیتگا:نوعی بیل

هاتیشگا:پنجره

هاتیشگا: لی لی کردن

قوروشقا:نوعی لیوان

دوروشقا: گاری- درشکه.

<<اصطلاحات زراعت و معیارهای مختلف وزن وحجم>>

جوت:(جفت)قدرت کارایی یک گاو را که برای امور زراعتی مورد استفاده قرار میگیرد به دو واحدبرابر تقسیم میکنندکه هر قسمت را یک جفت یا جوت میگویند.

اوکوز:(گاو)یک راس گاو نر قدرتمند که به کار کشت آید.یاریم اوکوز+بیر اوکوز+ایکی اوکوز=نیم گاو+یک گاو+ دوگاو.

باتمان: مقدار زمینی است که قدرت بار آوردن و کاشت یک من تبریز(5کیلو)بذر وتخم را داشته باشد.

دابباخ:(تب فکی) انگل بیماری در سم و پای دامها و زبان و دهان آنها که تولید زخم میکند.

<< اصطلاات بیماریهای سنتی و محلی>>

یارا: زخم                                       قوتورلوق: بیماری جرب وگال

قره یارا:سیاه زخم                           قیزیشما:تب سرماخوردگی

چوزه: جوش                                  قارین بورما:دل پیچه-شکم درد

چیبان: دمل- کورک                         قان قوشماق:استفراغ خون از معده وروده

ساریلیق:یرقان-زردی.                     قان گئت ماخ: خونریزی

سانجی: دل درد- درد                        تریخ: اسهال

ستلجم: سینه پهلو- ذات الریه               اوچوق : تبخا ل

سویوق دیمه:سرماخوردگی                ایت دیر سگی: گل مژه

قیزدیرما: تب مالاریا                        قاشینما: خارش.

قولوش: کمر درد- قولنج

قیزیلجا: سرخک

چیچک:آبله

تیترتمه: تب و لرز

اورک دویونمه: تپش قلب

 

+ نوشته شده در  یکشنبه سیزدهم فروردین 1391ساعت 22:32  توسط احد علمی  |  نظر بدهید

اصطلاحات واحدهای طول

<<اصطلاحات واحدهای طول>>(دولما اولچی لری)

آغاج:(فرسنگ) فرسخ: مقدار راهی که یک آدم معمولی در بیابان و کوه و یا جاده به حالت پیاده بدون خستگی و در حالت معمولی بتواند در مدت یکساعت طی کند. هر آغاج یا فرسنگ برابر با 6 کیلومتر است.

منزل:( خانه- استراحتگاه) مقدار راهی است که یک آدم پیاده یا یک راس چهارپای باربر بدون خستگی خود و چهارپایانش بتواند در یک روز طی کند را یک منزل گویند.این مقدار راه معمولا 3 تا 5 فرسنگ یا16 تا30 کیلومتر است که در مدت 5 ساعت باید طی شود.

دورت بارماق:( چهار انگشت) پهنای چهار انگشت بهم چسبیده است از انگشت سبابه تا انگشت کوچک.

قاریش:(قریش) وجب: طول آن از نوک انگشت کوچک تا نوک انگشت شصت درحالیکه همه انگشتان کاملا باز باشد.

آرشین:( گز-ذرع):اگر یک دست انسان کاملا بصورت کشیده در امتداد شانه قرار گیرد و سر انسان کاملا رو به شانه اش باشد از نوک بینی تا نوک انگشت میانی دست کشیده را یک آرشین یا گز حساب میکنند.

اووج:(کف دست): مقدار گندم یا آردی که در یک کف دست در حالیکه همه انگشتان بهم چسبیده باشد و دو دست حالت یک ظرف و کاسه را به خود میگیرد.

بیرآل:(یک دست): واحد اندازه گیری آب چشمه یا جویبار و نهر که در مجرای معمولی آب و قنات جریان دارد بیرآل میگویند.

<< اصطلاحات جغرافیایی>>

گونی:آفتابگیر- در زبان ترکی گونی به معنای آفتابگیر و جبهه رو به خورشید کوهستان را گویند که در معرض تابش نور آفتاب باشد.

گوزی: محلی که آفتابگیر نباشد.

یوققوش:(یوخوش):گردنه-سربالایی- فرازبه معنای گردنه کوچک و سربالایی کوهستانی است.

یئنیش:سرپایینی مخالف یوخوش.

قوروق:(حفاظت شده) به منطقه حفاظت شده وممنوعه میگویند.

کوفشن:(کفشن):مزرعه کوچک پاره زمینهای پیرامون روستا که زیر کشت باشد.

کهل:(کوفول): طویله-آغل-محل نگهداری دامها و چهارپایان را گویند که در داخل تپه ها و کوهها توسط مردم کنده شده یا بطور طبیعی بشکل غار بوجود آمده باشد.

<<اصطلاحات وسایل حمل و نقل و آب واشیا>>

تولوق:نوعی خیک از چرم و پوست گوسفند و لاستیک-مشک.

سطیل: سطل.

ودیره:نوعی سطل دهان گشاد.

نهره: خیک.

داغارجیق: کیسه چرمی و انبان پوستی.

هیبه: توبره بافته شده از پشم رنگین.

خورجون:(خورجین): بافته شده از نخ پشمی.

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم اسفند 1390ساعت 20:43  توسط احد علمی  |  نظر بدهید


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: شنبه 93/9/15::: ساعت 1:59 صبح

<<گوی مونجوقی>>     = گویده نه وار = در آسمان چه هست؟

این بازی از بازیهای رایج بین نوجوانان بود ‚ به این صورت که تعدادی از نوجوانان باید هموزن و همسن خود را انتخاب نموده و به بازی ادامه میدادند. طرز بازی به این صورت است که دو نفر بصورت پشت به پشت قرار گرفته و دستان خود را در دستان همبازی خود قلاب کرده یکی رو به طرف زمین قرار می گرفت و دیگری رو به آسمان اولی از دومی می پرسد نامت چیست؟ دومی میگوید کارخانه‚ اولی می گوید: مرا بلند کن تا پشت بام آنکسی که بلند کرده است می پرسد در آسمان چیست؟ جواب می شنود ( گوی مونجوقی) یا تیله ی آسمان ( منظور ازتیله ماه است) و او نیز از کسی که به زمین نگاه میکند می پرسد: در زمین چه هست؟  و او در جواب می گوید: (یئر مونجوقی) این پرسش و پاسخ تند و تند تکرار می شود تا یکی خسته شود و بازی را ببازد.

 

                                   << جیزیق آتماق یا آشیق اویونی>>

این بازی در قدیم بسیار رایج بود. در این بازی تقریبا همه گروه های سنی شرکت می کردند. آشیق عبارت است از قطعه استخوان کشگک زانوی گوسفند/ بز یا بره بود که توسط جوانان و حتی بزرگان برای بازی جمع آوری می شد و بعضی ها حتی آنها را رنگ آمیزی نموده و برای بازی آماده می نمودند و طرز بازی آن بدین صورت بود: در وسط زمینی به شکل دایره خطی کشیده می شد و آن دایره در کادر مستطیل شکلی قرار می گرفت. این بازی بین 2 الی4 نفر در زمین همواری اجرا می شد. هر بازیکنی بطور مساوی مثلا 3یا4 یا5 آشیق در وسط دایره به صورت افقی می چیدند . شروع کننده بازی که توسط قرعه تعیین می شد با  سقه که عبارت از آشیق بزرگتری نسبت به آشیقهای چیده شده بود و گاها داخل آنرا نیز سرب اندود می کردند تا زور بیشتری داشته باشد به آشیقهای چیده شده نشانه روی کرده و از فاصله پشت خط مستطیل به آنها ضربه ای میزد. اگر چنانچه سقه به آنها اصابت می کرد و یکی از آنها را از خط مستطیل بیرون می انداخت آن آشیق از آن شروع کننده بازی بودو همچنین آشیق های پراکنده شده اگر به فاصله یک وجب از خط دایره داخل کادر خارج می شد ند ضارب با سقه توسط 3 انگشت دستش و با فشار دادن آن باید می توانست از خط کادر مستطیل بیرون کند تا برنده شود به این عمل(چرتماق) می گفتند.بازیکن باید تک تک این آشیق ها را بزند و از خط خارج کند تا برنده شود و اگر نفر اول نتواند آنها را از خط تعیین شده خارج کند نفرات بعدی به ترتیب نوبت این بازی را ادامه می دهند تا تمام آشیق ها از زمین بازی خارج شوند.در آنصورت بازی تمام می شدو دوباره بازی دیگری از سر گرفته می شد.لازم به توضیح است که سقه از آشیق پای راست تعیین می شود مگر اینکه شخص بازیکن چپ دست باشد از سقه چپ استفاده می کنند.

 

                                  <<آشیق سووور ماق>>

نوع دیگری از بازی با آشیق معمولا بین 2 یا 4 نفر انجام می گرفت. مثلا بازیکن از هر نفر یک یا دو آشیق به طور مساوی می گرفت و آنها را از بلندی به زمین رها می کند و به این بازی آشیق سووور ماق می گفتند. بازی کننده قبل از رها شدن آشیق ها به زمین مالکیت خود را نسبت به آشیق رها شده اعلام میکند. مثلا می گوید اگر قسمت جیک بود مال من یا قسمت تا وا و یا اوچی یا بوک چون آشیق از چهار بعد تشکیل شده است و هر بازیکنی باید یک طرف آن را برای مالکیت خود اعلام می کرد و همان را از زمین بر می داشت . بدین صورت بازی تا تمام شدن آشیق های بازیکنان ادامه می یافت.

 

+ نوشته شده در  شنبه شانزدهم دی 1391ساعت 13:35  توسط احد علمی  |  نظر بدهید

بازی های رایج در میاب

>>بازیهای رایج و منسوخ شده در میاب>>

              پیل دسته یا الک دولک

برای بازی کردن ابتدا در زمین اجاقک کوچکی ایجاد میکردند و چوب کوتاه را که الک نام داشت < پیل>را روی آن میگذاشتند و با چوب بلندتر که< دولک> نام داشت به زیر آن زده و با پرتاب کردن به هوا و ضربه زدن آنرا به سوی حریفان پرتاب میکردند و حریفان که منتظر پرتاب الک بودند در هوا باچوب به الک ضربه میزدند. اگر ضربه به الک می خورد آن یار از حریف سوخته بود و از بازی کنار می رفت و اگر حریفان نمی توانستند ضربه بزنند شروع کننده بازی‚ دولک را در روی اجاق بصورت افقی به زمین گذاشته و یکی از حریفان الک را به سوی دولک که بصورت افقی در روی اجاق قرار داشت پرتاب می کرد. اگر الک به دولک می خورد با ز آن یار از حریفان سوخته و از گروه کنار گذاشته میشد و در غیر اینصورت حریف شروع کننده بازی الک را در زمین کاشته و توسط دولک به آن ضربه ای می زد و الک را به فاصله دور پرتاب می کرد و این ضربه سه بار تکرار می شد و در بار سوم الک به هر جا می افتاد گروه حریف شروع کننده بازی از گروه مقابل تا محل اجاق کولی می گرفتند و این بازی تا آخرین نفر گروه ادامه پیدا می کرد تا تمام نفرات سوخته و از زمین خارج می شدند و بازی به دست حریف می افتاد.   

                                                       << شش قوم>>

این بازی در زمینی به اندازه زمین فوتبا ل برگزار می شد. در دو طرف زمین هر گروه خطی کشیده می شود و در فاصله 10 متری هر خط دایره ای رسم می شد که محل اسرا یا بازیکنان خارج از دور بازی بود.در پشت هرخط حداثر شش نفر مستقر می شدند که ازآنها سرگروه بود. در این بازی نیز شروع بازی توسط قرعه تعیین می گردید که کام گروه شروع کننده بازی باشد. شروع کننده بازی به طرف سرگروه تیم حریف که پشت خط ایستاده است رفته و به دست باز او ضربه ای می زند و به طرف دیگر فرار می کند و کسی که ضربه را دریافت کرده است باید شخص ضارب را دنبال کند تا بتواند قبل از خط پایان به او برسد یا ضربه ای به او بزند. در آن صورت آن بازیکن از بازی اخراج میگردید و اگرنمی توانست ضارب را بگیرد یا ضربه ای بزند درحالیکه ضارب به پایان خط رسیده بود از زمین بازی خارج می شد. بدینصورت تمام نفرات تیم به بازی خود ادامه می دادند تا تمام افراد یک گروه توسط گروه دیگر از دور بازی حذف می شدند دراینصورت بازی تمام شده بود و تیمی که تمام افرادش اسیر شده بودند بازنده بازی می شدند توضیح اینکه در حین بازی اگر کسی از تیمی حمله نموده و خودرا بدون برخورد و گرفتار شدن توسط افراد تیم حریف به محل استقرار اسرا می رساند می توانست تمام اسرا را آزاد کرده و وارد بازی می نمود.

  

 


 
<   <<   96   97   98   99   100   >>   >
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


میاب دان بیر سس

ابوالفضل روزی طلب
اینجانب ابوالفضل روزی طلب در 13شهریور سال 1342 در روستای میاب از توابع شهرستان مرند متولد شده ام. از کودکی عاشق شعر و ادبیات و معارف دینی و قرآنی می باشم، امیدوارم به لطف الهی بتوانم خدمتی هر چند ناقابل به هموطنانم انجام داده باشم.
 

حضور و غیاب

 

اشتراک