تعداد کل بازدید : 832761

  بازدید امروز : 1

  بازدید دیروز : 156

میاب دان بیر سس

 
هنگامی که دانشمندی می میرد، چنان شکافی در اسلام پدید می آید که جزجانشینش آن را پر نسازد . [امام علی علیه السلام]
 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: جمعه 93/9/21::: ساعت 2:2 عصر

 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: پنج شنبه 93/9/20::: ساعت 9:46 صبح
قانلی داغ وقیلینج داغیمییووین قانلی داغی

 

مییوون قیلینج داغی


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: پنج شنبه 93/9/20::: ساعت 9:44 صبح
اسماعیل عادلی 2012/10/24 نظر بدهید

آدینا تاپیندیم (1)گؤزل یوردومون

 

اعلام،اسامی مکانها و مناطق زیستی ، نشانه هایی از حضور تاریخی یک ملت

میباشند و بدون بررسی محتوایی و معنایی آنها، ‍‍پی بردن به دیرینه زیستی

و فرهنگی مردم آن منطقه ناممکن می نماید. برهمین اساس در این نوشته سخن

از زادگاه دوست  داشتی مان،میاب،می رود که بحث بر سرمعنی لغوی آن اظهارات

گوناگون به همراه داشته است.

برخی میاب را لغتی با منشاء فارسی میدانند و آنرا "میان دو آب" معنی می

کنند و استقرار روستا در میان دو دره را مبنای استدلالشان قرار می

دهند،که در این صورت واژه "میان دو دره" بامسماتر است. همچنین سیر تغییر

و تبدیل این کتمه به میاب نیز نامشخص – والبته ناممکن – است.

گروهی نیز"میاب " را آب میگون معنی کرده اند،حال آن که واژه "می" در

مکالمه شفاهی مردم مناطق فارس نشین نیز حضور ندارد و رد پای آن تنها در

دیوانهای شعری قابل مشاهده است. حال چگونه میابیها این واژه را برای

نامگذاری انتخاب کرده اند؟ سؤالی است که خلق کنندگان این معنا و مفهوم

باید بدان جواب دهند!!!

اصولاً،واکاوی ریشه های معنایی مناطق و تجمعات زیستی مستلزم بررسی همه

جانبه در حوزه های زبانشناسی،دیرینه شناسی وتاریخ است . بایداظهار نظر

هابا استنادات تاریخی همراه گردد و یافته های باستان شناسی مؤید آنها

باشند. فی الواقع نظرات فوق ازهر گونه ادله زبانشناختی واستدلال تاریخی

تهی اند واز ارائه یک قرینه باستانی نیز عاجزند.

اگر "میاب" را واژه ای با منشاء تورکی بدانیم،آنگاه میتوانیم یک معنی

محتمل ازآن به دست آوریم؛

"می" در زبان تورکی قدیم،بمعنای  مجموعه قوانین ودستورات الهی نازل شده

بر مردم می باشد.(فرهنگ نامهای اساطیری آذربایجان-نوشته صمد سرداری

نیا)همچنین،" اوو (ov) ،ائو،اوبا " خانه ،پناهگاه و مکان امن معنی می

دهد.(دیوان لغات الترک محمود کاشغری)از ترکیب ایندو، واژه  "میاب "(میوو)

حاصل میشود؛

خانه ای که دستورات الهی برآن نازل شده یادرآن اعمال عبادی انجام می

شود.(معبد، صومعه)

      قرینه باستان شناسی: در دامنه کوه قیلینج، مکانی وجود دارد که مردم

محلی آنجا را کلیسا می نامند. اکنون این محل تقریبا ویران شده است.ولی

نکته اینجاست که ، هرگز کلیساها و مساجد خارج از حیطه شهرها و روستاها

ساخته نمی شوند، در واقع این مکان یک معبد مقدس در دل کوه بوده است نه یک

کلیسا.!!! (توضیح  اینکه، معابد معموتا در دل کوه ساخته می شدند مانند

معبد دلفی در یونان، آتشکده های متعدد در آذر بایجان و ....)

     مهدی میابلی

1)تاپینماق:پرستش کردن،ستایش کردن


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: پنج شنبه 93/9/20::: ساعت 9:40 صبح
 

 مییوولی صمد

 یونس اوغلو صمد صباحی آذربایجانین سینما- تیاتریندا شوبهه‌سیز باتمایان بیر آی و سؤنمه‌ین بیر گونش کیمی یاشاییب، یاشایاجاق. تاسف‌له او دیری‌لیینده نه قدر تانینمیش و آدلی – سانلی ایدی، حیاتین‌ دیشنده‌ن سونرا سانکی آدی‌دا اونودولموشدو.

ایندی رحمتلی صمد صباحی – نین صحنه‌یه چیخارتدیغی، کارگردانلیق ائتدیی واوینادیغی فیلم و تیاترلاریندا بیر سیاهی ساین اوخوجولارا سؤنولور.

1) آشیق غریب 2) مشهدی عباد 3) اصلی کرم 4)  لیلی و مجنون 5) عشق و انتقام6) آرشین مال‌آلان7) اودگلینی8) اللی یاشیندا جوان9) قاچاق کرم10) نمایش‌نامه 190511) جان‌جورصمد

بو اوچ اثرده صباحی‌نین کارگردانلیغی‌ایله صحنه‌یه چیخیرلار

12) مرد خسیس13) ناموس  14)  بوسه ذیقیمت 15) هجوم دوام می‌کند16)  گمگشته17) آتش و خاکستر18)  چشمه عشاق19)  آبی و رابی20)  آخرین نبرد21)  فردای باشکوه22)  گنج و رنج 23)  سرکش24) آلیش دختر کولی


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: پنج شنبه 93/9/20::: ساعت 9:39 صبح
 

 

مییوو لی گنجعلی

گنجعلی صباحی آزربایجان حیکایه ادبیاتی‌نین گؤرکملی سیمالارینداندیر. گونش ایل 1285ـ‌ده  مییاو کندینده دونیایا گلمیش و سکسن اوچ ایل بارلی و چتینلیکله یاناشی عؤمور سوردوکدن سونرا گونش ایلی 1368ـ‌ین شهریور آیی‌نین 15ـ‌ده(15/6/68)دونیاسینی دَییشمیشدیر.آتاسی یونوس کیشیمینلر آذربایجانلی کیمی یوخسوللوغدان، آجلیقدان و ایجتیماعی فلاکتدن جان قورتارماق اوچون، آرازین او تایینا کؤچمک مجبورییتینده قالمیشدیر.گنجعلی‌ده یئددی یاشیندا بو طالعین اورتاقی اولور. بئله کی، آتاسینا قوووشماق اوچون، عائیله‌سی‌ایله بیرلیکده آرازین او تایینا کؤچور و "گده‌بی"ناحیه‌سینده ساکین اولورلار

اثرلری:

حیات فاجعه لریندن حیکایه لر

قارتال

شعریمیز زامانلا آددیملایر

اؤتن گونلریم

 


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: پنج شنبه 93/9/20::: ساعت 9:23 صبح

چاپلوسان و حاکمان ؛ از عصر رسول الله(ص) تا زمان حاضر




چاپلوسان و حاکمان ؛ از عصر رسول الله(ص) تا زمان حاضر

چاپلوسی

چاپلوسان و حاکمان ؛ از عصر رسول الله(ص) تا زمان حاضر

 

علی (علیه السّلام) در راه مسافرت شام با سربازان خود به شهر انبار آمد. در خارج شهر ، مردم به رسم و آیین دوره ی ساسانیان کنار جاده زیر آفتاب به انتظار ایستاده بودند ، موقعیکه رئیس مملکت به صف مستقبلین رسید ، کدخدایان و تجار و بزرگان شهر یکباره به سوی آن حضرت هجوم بردند و در رکابش پیاده شروع کردند به دویدن . علی (علیه السّلام) از مشاهده ی این حرکت وهن آور و ذلّت بار، که منافی با آزادگی و شرافت اسلامی بود، سخت ناراحت شد و پرسید این چه کاری بود که کردید ؟ گفتند : این رسم و روش ما است که به منظوربزرگداشت امراء و فرمانروایان خود انجام می دهیم . علی (علیه السّلام)آن روش تحقیر آمیز را به شدت نکوهش کرد و فرمود امرا و زمامدارانتان از این کار بهره ای نمی برند ولی شما با این عمل موهن ، خویشتن را در دنیا به رنج و مشقت می اندازید و خود را حقیر و خوار می سازید . به علاوه در آخرت نیز عذاب و مشقت خواهید داشت و برای تن دادن به پستی و ذلت کیفر خواهید شد. سپس فرمود : چه زیان آور است مشقتی که آدمی از پی آن عذاب و کیفر بیند و چه پر منفعت است آسودگی و آرامشی که با آن ایمنی از عذاب الهی باشد.

منبع : نهج البلاغه ،کلمه ی36

مردى در مقام ثناگویى یکى از امیران برآمد، پس مقداد مشتى خاک برگرفت و بر چهره او پاشید و گفت: رسول خدا(ص) ما را امر کرده است که به صورت مداحان خاک بپاشیم.
امیر مومنان علی(ع) در تبیین مرزهای “تقدیر” و “تملق” می فرمایند :مدح و تقدیر بیش از اندازه تملق و چاپلوسی است که هم طرف مقابل را گرفتار عجب و خودبینى مى کند و هم شخصیت گوینده را در هم مى شکند.[1]

در گفتارهای تاریخی ، از جمله خاطرات خارجیانی که در ایران گذران زندگی کرده اند نیز آمده است  که ایرانیان در برابر بزرگان و صاحبان مقام بیش از اندازه متملق و چاپلوسند و اغلب می کوشند بدین وسیله در تشکیلات وسیع سلطنتی، شغلی و خدمتی به دست آورند.تملق

شاردن سیاح معروف فرانسوی می نویسد: شاه عباس در مجلس ضیافتی که درباریان و بزرگان حضور داشتند به خدمتکاران خود دستور داد سرقلیان ها را به جای تنباکو از سرگین خشک اسب پر ساخته و به دست هر کدام قلیانی بدهند.پس از آنکه درباریان مشغول پک زدن به قلیانها شدند، شاه عباس به آنها گفت: این تنباکو را حاکم همدان برای من فرستاده است و گفته که از بهترین تنباکوهاست و خوب تر از آن در هیچ جا پیدا نمی شود. همگی با لحنی چاپلوسانه جواب دادند: شاهنشاها! این تنباکو فوق العاده خوب است و درجهان بهتر از آن پیدا نمی شود.[2]

چاپلوسی آفتی است که همه افراد جامعه را در بر می گیرد ولی در این میان ، مدیران جامعه و سیاستمداران بیش از همه درخطر آن هستند زیرا چاپلوسان با چرب زبانی و مدیحه سرایی،سبب می شوند که مدیران و زمامداران هیچ گاه واقعیت ها را درست درک نکنند و خود و کارهایشان را فراتر  از آنچه هست پندارند.
اینجاست که دیگر پند ناصحان و نقد منتقدان دلسوز نادیده گرفته می شود و جامعه به سوی جامعه‏اى تباه ،بى هویت و نیز دیکتاتوری کشیده می شود.

رسول خدا(ص) در نکوهش چاپلوسی دستور دادند: به صورت ستایشگران چاپلوس خاک بپاشید.[3]

آموخته شدگان مدرسه رسول خدا(ص) چنین می کردند.
مجاهد از قول ابى معمر نقل کرده است که مردى در مقام ثناگویى یکى از امیران برآمد، پس مقداد مشتى خاک برگرفت و بر چهره او پاشید و گفت: رسول خدا(ص) ما را امر کرده است که به صورت مداحان خاک بپاشیم. [4]

امیر مومنان علی(ع) در نامه به مالک اشتر، وی را از چاپلوسی افراد درباره اش بر حذر داشت:
تا مى توانى با پرهیزکاران و راستگویان بپیوند و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند، و تو را براى اعمال زشتى که انجام نداده اى تشویق نکنند، که ستایش بى اندازه و چاپلوسی خودپسندى مى آورد، و انسان را به طغیان و سرکشى وا مى دارد.[5]

نیز زمانی که امیرمومنان علی(ع) در صفین مشغول سخنرانی بودند، شخصی  آن حضرت(ع) را بسیار ستود،  امام(ع) فرمود: …خوش ندارم در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم و خواهان شنیدن آن مى باشم . سپاس خدا را که چنین نبودم.
من از شما مى خواهم که مرا با سخنان زیباى خود نستایید تا از عهده وظایفى که نسبت به خدا و شما دارم ،برآیم و حقوقى که مانده است، بپردازم و واجباتى که بر عهده من است و باید انجام گیرد، اداء کنم. پس با من آن گـونه که با پادشاهان سرکش سخن مى گویند، حرف نزنید،… و با ظاهر سازى (چاپلوسى) با من رفتار نکنید…[6]

در دوران معاصر هم ، امام خمینى(ره) در دیدار نمایندگان مجلس شوراى اسلامى زمانی که آقاى فخرالدین حجازى(نماینده اول مردم تهران در نخستین دوره مجلس شوراى اسلامى) ایشان را مورد ستایش قرار داد (و البته نیتش نیز خیر بود) فرمود :«من خوف این را دارم که مطالبى که آقاى حجازى فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان براى من یک غرور و انحطاطى پیش بیاید. من به خداى تبارک و تعالى پناه مى‏برم از غرور. من اگر خودم را براى خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتى قائل باشم، این انحطاط فکرى است و انحطاط روحى.»[7]

اما در آثار تملق به ویژه در مسوولان کافی است تنها به یک روایت تاریخی بسنده کنیم: عبداللّه بن عمر که از بیعت با امیر مؤمنان علی علیه السلام امتناع ‏ورزیده بود؛ به محض اینکه عبدالملک مروان به خلافت رسید و حجاج بن یوسف را به ‏استانداری منصوب کرد،- به سبب حدیثی که از رسول خدا(ص) شنیده بود که فرموده بود: «کسى که شب را روز کند و بیعت خلیفه اى بر عهده اش نباشد، مسلمان نیست.»- شبانه نزد حجاج آمد تا بیعت کند، حجاج که از آمدن بی‏ موقع و “چاپلوسانه” عبدالله، تعجب کرده بود،چون به بسترخواب رفته بود، اجازه نداد که عبدالله با او دست بدهد، بلکه پای خود را از زیر لحاف ‏بیرون آورد و گفت: با پایم بیعت کن[8]

به راستی در جامعه امروزین ایران ، آیا هنوز وقت آن نشده است که بر روی چاپلوسان  خاک پاشید تا ریشه این بیماری مزمن (چاپلوسی) بخشکد؟چراکه یکی از عوامل مهم عقب ماندگی و مانع رشد و توسعه جوامع ، انتشار ویروس بیماری چاپلوسی در بین افراد و به ویژه مدیران و سیاستمداران جامعه می باشد. چه آن که چاپلوسی ، نردبان ترقی کوتوله ها می شود و چشم بند بزرگترها . بدیهی است نتیجه اشغال پست ها توسط نالایقان ، چیزی جز عقب رفت جامعه نیست ، آن هم در جهانی که مسابقه پیشرفت ، غایتی ندارد.

منابع:                                             باتشکر از مدیر وبلاگ مرند قلم


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: پنج شنبه 93/9/20::: ساعت 1:42 صبح

 

چند روز تا ایام عزاداری اریعین حسینی         بدینوسیله فرا رسیدن ایام اوج حزن واندوه یعنی اربعین حسینی را به همه مسلمانان جهان بویژه شیعیان و محبان آن حضرت از صمیم قلب وبا تمام وجود تعزیعت وتسلیت عرض می نمایم.


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: پنج شنبه 93/9/20::: ساعت 1:35 صبح
 

* مختصری از زندگی خود و چگونگی ورود به حوزه را بفرمایید.

من در سال 1314 شمسی در روستایی بین مرند و جلفا به نام قره‌بلاغ «چشمه سیاه» متولد شدم، پدرم کشاورز بود، هرگاه یک روحانی می‌دیدم در قلبم جرقه می‌زد حالات او را بدانم که چگونه روحانی شده تا من هم راه او را بروم، از اوایل کودکی به روضه‌خوانی و منبر علاقه داشتم، سرانجام در سن 16-15 سالگی طلبه شدم، درآمد پدرم از کشاورزی در حدی نبود، من هم از آن استفاده کنم و این باعث شد تا با سختی و زحمت‌های فراوان درس خواندم.

                                                                                                                                                          با تشکر از وبلاگ قره بلاغ مرند


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: پنج شنبه 93/9/20::: ساعت 1:24 صبح

آیا مرندی ها با گاومیش به کمک حسین (ع) رفته اند؟

این روزها محرم است وناله های یاحسین شیعیان بر آسمان بلند است وانشاالله عزاداری های ما بدون آلودگی به تظاهر و ریا و عوامفریبی و بدعت و مردم آزاری با اصوات غیرضروری وراه بندان و....بوده وتمامی حرکات ما درادام? راه -افکار و اندیشه وفلسف? قیام و رضایت حسین ابن علی (ع) بوده باشد.راهی که تمامی آزادمردان جهان دربرابر عظمت قیامش سرتسلیم فرود می آورند راهی که مهاتما گاندی رهبر بزرگ هندوستان می گوید :"من برای آزادی هندوستان کاری نکردم مگر عمل به فرموده های حسین ابن علی...."

اینجانب دربعضی از تجمعات مذهبی وعزاداری که حضور می یابم . توسط بعضی از نفرات حاضر مورد سئوال قرار میگیرم وآن اینکه:" آیا راست است که مرندی ها برای کمک به حضرت امام حسین (ع) با گاو وگاومیش راهی کربلا شده اند تا دیر برسند!!؟؟ "



در این مورد باید بگویم که من تاحال هیچ نوشته ای را ( چه مستندو چه غیر مستند ) دراین مورد ندیده ونخوانده ام ، همچو موردی تنها در ادبیات شفاهی مرندی ها وجود دارد. با این همه لازم است تاریخدانان شهرمان دراین مورد بخصوص ومربوط به شهرمان تحقیق وتفحص بیشتری را انجام بدهند.تامطلب روشن بشود. اما مطلبی که اینجنب می تواند ارائه دهد این است :



برای روشن شدن تاریخ شهرمان مؤلفانی چند زحمت کشیده اند و هر کدام تلاش نموده اند از زاوی? دید خود به تاریخ مرند نگاه بکنند ولی موردی که دراین میان ازدیده های آنهاغایب بوده واصلا مورد توجه ونظر قرار نگرفته است تاریخ اوائل اسلام و نحو? به اسلام گرویدن مرند ومرندی ها به دین مبین اسلام است درحالیکه باید بدانیم واین دانسته را بهر نحو ممکن شایع ورایج بکنیم تا همه ایرانیان بدانند که مرند باستانی دراین موردهم دارای تاریخی کم نظیر وپرافتخار می باشد که دیگرشهرها فاقد آن می باشد چراکه زمانی که دیگرشهرها ازجمله اردبیل و تبریز، مراغه ، خوی و....بنام سنت و بدست سنی مذهب ها فتح می شد مرند بنام شیع? علی وبدست یکی ازیاران حضرت علی علیه السلام فتح شده است ودر نتیجه مرند از اولین روز گرویدن به اسلام شیعه بوده وهیچگاه سنی مذهب نبوده است ودرنتیجه روی تهدید و زور زورداران صفوی تغییر مذهب هم نداده است وقتی اعراب درحدود سال بیست هجری پس از فتح اردبیل راهی مرکز آذربایجان شدند بعداز گذر از تبریز در روستای صوفیان دو دسته می شوند یک لشکر بفرفاندهی ( شبث ابن ربعی ) برای فتح خوی و دیلمقان (سلماس) و اورمیه و مهاباد و ...راهی غرب ایران می شوندودرنتیجه این شهرها پس از فتح بیشترسنی مذهب می شوند ولشکر دیگر بطرف مرند وشمالغرب ایران راهی می شوند.این لشکر پس از فتح مرند به گرگر مرند و اردوباد و... می رود . فرمانده این لشکر ودرحقیقت فاتح مرند کسی نیست مگر ( مسلم ابن اوسجه ) ازیاران ودوستداران شیرخدا علی مرتضا. اوبه هر شهری وارد می شود بذر محبت علی را می افشاند. درنتیجه مرند ازاولین روزها طرفدار علی (ع) بوده است.



و همین مسلم ابن اوسجه یکی از شهدای پرافتخار روز عاشورا ویکی ازپیشمرگان حسین ابن علی (ع) است و درنتیجه چه افتخاری بالاتر برای مرند ومرندی ها از اینکه شهرشان بدست همچو سرداری که خود یکی از 72شهید کربلا است فتح شده است؟

وقتی مسلم ابن اوسجه در عاشورا ودرکنار حبیب ابن مظاهر شهید می شود زنی ازلشکرسعدوقاس و ابن زیاد ملعون شیون بر می دارد : " وای برشما -کشتید کسی را که آذربایجان را به اسلام فتح کرده بود. و ای مسلم ابن اوسجه...."



اعراب ازمرند بنام شهر مفتوحة العنو یعنی شهر به رایگان فتح شده نام می بردند چراکه ازمرند شش وبقولی ده نفر برای دفاع به گردن? یام رفته وکشته می شوندودرحقیقت مرند بدون مقاومت تسلیم می شود.



اما اینکه مرندی ها در واقع? عاشورا باگاو ویا گاومیش به یاری حسین ابن علی (ع) رفته باشند دوراز واقعیت هست ، اول اینکه دراین رابطه ماهیچ سند مکتوبی نداریم ویا من ندیده ام. دوم اینکه اگرهم بخواهیم باتحقیق مقایسه ای به نتیجه برسیم باید بگویم که مرندی ها نمی توانستند به هیچ دلیل به یاری امام حسین (ع) بروند چرا که مرند دردست فرماندهان خلیف? وقت یعنی یزید ابن معاویه (لعنت الله اجمعین ) بوده است ودرنتیجه نه امام حسین منطقا قدرت اداری اینرا داشت که ازمرند یاری بطلبد ونه مرندی ها می توانستند بر علیه خلیفه یزید قیام کرده وبرای کمک به دشمن او (امام حسین (ع)) بروند.لذا می بایست درنظر بگیریم که اگراز مرند کمک خواسته شده ، این درخواست از طرف یزید وازحاکم خود درمرند می تواند باشد وچون مرندی ها درباطن دوستدار علی وآل علی بودند ونمی خواستند درقتل فرزند حضرت علی شریک بشوند مجبور بودند به کمک یزید بروند اما تصمیم می گیرند با کندترین وسیل? نقلی? زمان یعنی با گاو و گاومیش بروند !! تا پس از اتمام غائل? کربلا به کربلا برسند تاهم دستور یزید را اجرا کرده و از خشم او درامان بمانند وهم دیر برسند تا دستشان بخون آل علی و سیدالشهدا آغشته نشود!

منبع : وبلاگ مرندیم

 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: پنج شنبه 93/9/20::: ساعت 1:22 صبح

اماکن تاریخی و دیدنی

از اماکن تاریخی و باستانی این شهر می‌توان به قلعه مانداگارانا، مسجد جامع مرند، تپه سیوان و بازار کوزه‌چیلر اشاره کرد. در تپه سیوان، یک ته‌ستون ترکان اورارتو و سفالینه‌های ترکان پارتی یافته شده‌است

مسجد‌ جامع

مطابق کتیبه محراب مسجد‌ این بنای د‌ید‌نی د‌ر سال 731 هجری د‌ر زمان سلطنت ابوسعید‌ بهاد‌رخان ایلخانی، د‌ر زمانی که تبریز پایتخت ایلخانیان بود‌ از محل خیرات مرد‌م مرند‌ و جزیه‌ای که د‌ر آن زمان از افراد‌ مسلمان می‌گرفتند‌ توسط حسین بن محمود‌ ابن‌تاج خواجه بازسازی شد‌. د‌ر حال حاضر کف مسجد‌ سه پله (80 سانتی‌متر) از سطح کوچه مجاور د‌ر پایین‌‌تر است و د‌الانی به طول د‌وازد‌ه متر با سرطاق گنبد‌ی، ورود‌ی را به شبستانها مربوط می‌سازد‌.

محراب به عرض 75/2 و ارتفاع 6 متر د‌ر قسمت جنوبی مسجد‌ واقع شد‌ه و مزین به آیات قرآنی به خط کوفی و گچبری‌های زیبا تزیین گشته است.

کاروانسرای مرند

کاروانسرای مرند‌این کاروانسرا یکی از جاذبه‌های گرد‌شگری مرند‌ است که د‌ر 13 کیلومتری مرند‌ و د‌ر سر راه جلفا و د‌ر د‌شت الـــکی (هلاکو) واقع شد‌ه است. این نقطه تاریخی و د‌ید‌نی نیز د‌ر سال 730 (هـ .ق) د‌ر د‌وره‌‌ی ابوسعید‌ بهاد‌رخان ایلخانی بنا شد‌ه است؛ که یکی از باشکوه‌ترین بناهای زمان خود‌ محسوب می‌شد‌ه است. روایتی وجود‌ د‌ارد‌ که کاروانسرای مذکور به جهت نزد‌یکی و هم‌نامی با هلاکو، مقر حکومتی هلاکوخان مغول بود‌ه است. ساختمان این بنا را به هلاکو نسبت می‌د‌هند‌.

مسجد‌ بازار

مسجد‌ بازار که د‌ر مد‌خل شهر مرند‌ واقع شد‌ه است. این مسجد‌ د‌ر حد‌ود‌ 300 مترمربع مساحت د‌ارد‌ و بر روی چهار ستون سنگی استوانه‌ای قرار گرفته است که د‌ر نوع خود‌ بی‌نظیر است. از ویژگی‌ها و جاذبه‌های این مسجد‌ بنا بر اعتقاد‌ات مرد‌م محل د‌فن ماد‌ر حضرت نوح است.

از مناطق بسیار زیبا و تفریحی مرند نیز می‌توان به گردنه پیام، روستاهای ملایوسف و کندلج در 5 کیلومتری شمال مرند و چشمه? باش کهریز و قنات بزرگ و بسیار معروف بَی گوزی (=چشمه داماد) در شمال روستای دیزج‌ علیا که از دل کوه میشو بیرون می‌آید اشاره کرد.

آب و هوا

از آن‌جایی که مرند در منطقه‌ای کوهستانی واقع شده‌است، از آب و هوایی هر چند سرد و خشک، ولی نسبتاً مساعد برای کشاورزی بهره‌مند گشته‌است. از اوایل پائیز، تمام مناطق کوهستانی اطراف این شهر را برف سنگینی فرا می‌گیرد که تا اواخر بهار در قلل کوه‌ها باقی می‌ماند.

کارخانجات

در سال‌های اخیر با توجه به پیشرفت‌هایی که شهر مرند داشته‌است، کارخانجات مختلفی در اطراف این شهر احداث شده‌اند

ایرانیان بر این اعتقادند که اذربایجان از این جهت بدین نام خوانده شده که جایگاه بزرگ ترین و معروف ترین آتشکده از آتشی نگهبانی می شده که از نظر زردشتیان نشان از فروغ یزدان داشته و موبد موبدان یا رهبر همه زردشتیان در آن می زیسته است . گبرها که بازماندگان زردشتیان می باشند و به آتش حرمت بسیار می نهند براین باورند که آتشگاه در محلی بوده که تا شماخی دو روز راه فاصله داشته است . و می گویند هنوز این آتش مقدس که از زیر زمین بیرون می آیأ به شکل شعله ای فروزان است . امتیاز دیگری نیز برای آتش مقدس خود قائلند که بیشتر به شوخی و طنز پردازی شبیه است . آنان می گویند اگر در زمین آتشکده سوراخی ایجاد کنند ، دیگی پرآب رویش بگذارند و چیزی در دیگ بریزند بر اثر حرارت آتش مقدس آب دیگ به جوش می آید و آنچه در آنست پخته میشود

اما وحه تسمیه آذربایجان به شرحی که پیش از این گفته شد درست است زیرا آز مضاف الیه ار یا اور می باشد که در غالب زبانهای باستانی خاور زمین به معنی آتش ، و پایکان به معنی جایگاه و سرزمین می باشد ، و من از اظهار نظر کسانی که این سرزمین را آسور پایکان نامیده می شود . به عقیده من این تعبیر و تفسیر دارای همان معنی است زیرا آسور نیز از آز و اور که به معنی آتش است مشق شده است .

حضرت موسی آن جا که از نمرود پادشاه بت پرستی که آتش پرستی که آتش پرستی را رواج داد و سرزمینی را که سام از پدرش به میراث یافته بود تصرف کرد سخن به میان می آورد ، می گوید : پسران سام که یکی از آنان آسور بود پس از این که نمرود میراث پدرشان را از ایشان گرفت از آن جا بیرون شدند . بنا براین می توان گفت که آسور را به علت کناره گیریش از روش و آیین آتش پرستان یا به سبب بیرون شدن از سرزمین کلده که در آن زمان آتش پرستی در آن جا رواج داشت به این اسم نامیده است . چنان که فصل یازدهم سفر تکوین نیز بیانگر این واقعیت می باشد . مصنفان قدیم بر این قولند که کلده کشور اوریا سرزمین آتش نامیده می شده ، و بطلمیوس از شهری از آن نام می برد که اوراکو یعنی جایگاه آتش خوانده می شده است . چه "گا" با الف ممدود ، _ گا _ کلمه ای فارسی و به معنی جایگاه و مکان است .

این نکته یاد کردنی است که اسامی قدیمی در طی قرون ، بر اثر آسانگیری و غفلت و نادانی یا بی خبری نسخه برادران یا اختلاف لهجه ها و تلفظات مؤلفان و مصنفان و مترجمان چنان تحریف شده و تغییر یافته که هنگام تطبیق اسامی قدیم با نامهای جدید مشابه یکدیگر نیستند و نباید آنها را یکسان و هم معنی به شمار آورد . از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که آنان که بر این اعتقادند آذربایجان قسمتی از شمال سوریه است و نام آن از اسم آردوابیگارا پایتخت سوریه گرفته شده سخت در اشتباه می باشند .

ایرانیان این ایالت پهناور را به سه قسمت تقسیم می کنند به این شرح : شیروان و شماخی و آذربایجان . استرابن در کتاب یازدهم خود این سرزمین را فقط به دو قسمت کوچک و بزرگ تقسیم کرده است . بطلمیوس و دیگر جغرافی دانان بزرگ و مشهر به طور کلی درباره این سرزمین تقسیماتی قائل نشده اند .

روز چهاردهم در مسیری که تپه و پشته بسیار داشت پنج فرسنگ پیش رفتیم . راهی که در این روز پیمودیم دنباله راه روزهای پیش در جهت شمال غرب بود . در طرف چپ از دشت وسیعی گذشتیم که میدان جنگ ایرانیان و عثمانیان بوده است . مردم محل به ما توده های عظیمی سنگ نشان دادند و گفتند در همین محل سلطلن سلیم پادشاه عثمانی پسر شاه سلیمان کبیر با شاه اسماعیل پادشاه صفوی جنگیده است .

راه پیمائی آن روز ما در آلاکو پایان یافت . ایرانیان می گویند این شهر را که بر اثر جنگهای ایران و عثمانی ویران شده هلاکو پادشاه تاتارها که قسمت بزرگی از قاره آسیا را زیر فرمان خود درآورد بنا کرد .

روز پانزدهم گرچه راه هموارتر و صاف تر از راه روز پیش بود ، بیشتر پیش نرفتیم ، و در مرند فرود آمدیم . مرند شهری زیبا و خوش منظر و خوبست و قریب دو هزار و پانصد خانه دارد ، و در داخل و بیرون آن باغهای بزرگ و دلگشا بسیار است . این شهر در آخر جلگه ای که به کوهی کوچک منتهی می شود واقع است . شهری است حاصلخیز و زیبا و رودخانه ای به نام زلولو از میان آن می گذرد ، و مردم آب این رودخانه را به جویهای کوچکی تقسیم کرده اند ، و از آنها برای آبیاری باغها و بوستانها و کشتزارهای خود استفاده می کنند . مرند از نخجوان آبادتر ، خوش منظرتر و پرجمعیت تر است و میوه هایش از نظر فراوانی و لطافت و مزه از میوه همه شهرهای سرزمین ماد بهتر است .

قرمزدانه یکی از فراورده های مرند است که به مقدار کم از صحرای اطراف شهر به دست می آید . قرمزدانه را فقط در هشت روز برج اسد جمع آوری می کنند . پیش از این مدت محصول به سبب عدم بلوغ کرم مولد آن نارس می باشد . کرمها در موعد معین برگهایی را که روی آن رشد و نمو کرده اند می شکافند و از میان می روند . ایرانیان به قرمزدانه کرمیس می گویند . این کلمه از کرم گرفته شده و چون این ماده از کرم در وجود می آید آن را بدین نام می خوانند .

بنا بر اندازه گیری و محاسبه ایرانیان مرند در سی و هفت درجه و پنجاه دقیقه عرض شمالی و هشتاد و یک درجه و پانزده دقیقه طول شرقی واقع است ، و برخی بر این عقیده اند که مرند همان شهری است که بطلمیوس آن را مانداگارانا نامیده است . چون مرند و نخجوان آن عظمت و شکوه نداشتند که از آنان نقشه برداری کنند دستور این کار را ندادم . این نکته نیز گفتنی است بنا به روایاتی که از ارامنه روزگاران قدیم نقل شده نوح پیغمبر در مرند به خاک سپرده شده و اصولا" نام این شهر از کلمه ای که در زبان ارمنی به معنی مدفن است اشتقاق یافته است . همچنین می گویند زمانی که هوا کاملا" صاف و زدوده از ابر و گرد و غبار باشد کوهی که کشتی نوح بر سر آن آرام گرفت دیده می شود ، و نیز می گویند به هنگامی که فضا کاملا" صاف و آسمان بی ابر باشد کوه آرارات از تبریز به چشم می نماید . منبع: وبلاک مانداگارانا

زنوزق مرند تاریخی‌ترین روستای پلکانی ایران

روستاهای ماسوله، ابیانه و پالنگان از زیباترین روستاهای ایران هستند. روستاهایی که نام و آوازه آنها به تمام جهان رسیده است. اما زنوزق باوجود این که تمام ویژگیهای این روستاها را یکجا در اختیار دارد هنوز ناشناخته و گمنام است. روستایی پلکانی مانند ماسوله، سنتی، مهربان و غرق در رنگ مانند ابیانه و محصور در بین کوههای بلند مانند پالنگان.

زنوزق تاریخی‌ترین روستای پلکانی ایران است که در مجاورت شهر زنوز قرار دارد. روستایی با 4 هزار جمعیت.با این که روستای زنوزق به گواه کارشناسان دولتی و خصوصی از بالاترین پتانسیل بالقوه در مباحث گردشگری برخوردار است اما گمنامی این روستا به واسطه عدم معرفی مناسب از سوی کارشناسان دولتی باعث شده است فعالیتهای متمرکز برای ارتقا وضعیت این روستا در مباحث گردشگری بسیار کم رنگ و کم اثر باشد.به طوری که این روستا علاوه بر میزبانی گردشگری نامتمرکز حتی به جز موارد نادر مورد بازدید جدی مسئولان دولتی قرار نگرفته است.

زنوزق در کنار شهر زنوز در 30 کیلومتری شمال غربی مرند واقع است

خیابان اصلی زنوز را به سمت شرق که طی کنید دورنمای یکی از زیباترین روستاهای ایران با حفظ تمام سنتها و آیین های خود متجلی می‌شود. روستایی پلکانی که در تمام حیاط و پشت بامهای آن طبق‌های برگه زردآلو دیده می‌شود.

روستایی که به درختان عظیم سپیدار ختم شده و به وسیله همین پوشش سبز و بلند از دیگر جاذبه‌های منحصر به فرد منطقه جدا شده است.صنعت نخست مردم این روستا مانند روستاهای زمهریر و درق تولیدات محصولات سردرختی مانند سیب، زردآلو و گردو است. رمه‌های گوسفند نیز در گوشه کنار دشتهای اطراف روستا دیده می‌شوند که برای مردم این روستا به منزله ثروتی عظیم محسوب می‌شوند.

از اولین کوچه سربالایی روستا به داخل می رویم. کوچه‌ها و خانه‌های این روستا به طرز عجیبی هویت تاریخی خود را حفظ کرده‌اند. شاید اگرهر گردشگری تنها چند قدم در این کوچه‌ها بردارد و چهره سوخته زنان و کودکان را کنار دیوارهای کاهگلی ببیتد زمان و تاریخ را فراموش کند.

آبی، سبز، نارنجی و گاه قرمز عمده‌ترین رنگی است که در لباس زنان این روستا به چشم می‌خورد. زنانی سختکوش و خندان. کمتر چهره‌ای در این روستا را بدون خنده می‌توان دید. با این که از لحاظ اقتصادی مردمان مرفهی نیستند اما طبیعت و زلالی آن، چنان صفایی به مردمان روستا داده است که در قرن 21 کمی غیرعادی به نظر می‌رسد.

زنوزق بی‌شک یکی از منحصربه‌فردترین روستاهای تاریخی و طبیعی ایران است . در این روستا خانه‌هایی دیده می‌شوند که مربوط به دوره های صفوی است. گورستان این روستا نیز حکایتهای زیادی دارد. سنگ نوشته‌هایی در این گورستان وجود دارد که با استناد به خورشیدهای حک شده‌اش می‌توان آن‌ها را به دوره‌های میترائیسم نسبت داد.

زنوزق روستایی است که مجموعه عوامل طبیعی و تاریخی آن، می‌تواند آن را به یکی از ممتازترین روستاها در مباحث فرهنگی و گردشگری تبدیل کند. امری که تا به حال محقق نشده است اما آنچه مشهود است سازمانها و ارگانهای مختلف که در صدر آنها گروه مشاورین «پرآسمون» دیده می‌شود تلاشهای گسترده‌ای را برای معرفی و رساندن این روستا به جایگاه واقعی خویش آغاز کرده‌اند.

مجموعه عواملی که در زنوزق گردهم آمده‌اند در هیچ روستایی حتی ماسوله وجود ندارد.».

بازدید کنندگان وگردشگران که از روستا دیدن کرده اند از مهمان نوازی وگشاده روی اهالی اظهار رضایت دارند.با توجه مناسبتهای انسانی و روابط اجتماعی این روستا بدون نیاز به انجام فعالیتهای فرهنگی نیز توان پذیرایی گردشگران داخلی و خارجی را دارد .


 
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


میاب دان بیر سس

ابوالفضل روزی طلب
اینجانب ابوالفضل روزی طلب در 13شهریور سال 1342 در روستای میاب از توابع شهرستان مرند متولد شده ام. از کودکی عاشق شعر و ادبیات و معارف دینی و قرآنی می باشم، امیدوارم به لطف الهی بتوانم خدمتی هر چند ناقابل به هموطنانم انجام داده باشم.
 

حضور و غیاب

 

اشتراک