« لجاجت و بهانه¬جویی » )قالَ رَبِّ إِنّی دَعَوْتُ قَوْمی لَیْلاً وَ نَهارًا* فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائی إِلاّ فِرارًا* وَ إِنّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبارًا( (نوح آیات 5 الی 7) ترجمه: (نوح) گفت: «پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (بسوى تو) دعوت کردم، * امّا دعوت من چیزى جز فرار از حقّ بر آنان نیفزود! * و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استکبار کردند! خلاصه تفسیر: بهانهجویی و لجاجت را میتوان از مهمترین موانع درک حقیقت دانست ؛ زیرا این امر سبب میشود که انسان به حق نرسد بلکه در باطل راسخترین گردد. منظور از بهانهجویی و لجاجت این نیست که انسان برای کشف حقیقت پافشاری کند بلکه منظور این است که بعد از آشکار شدن حق بازهم بر سخن باطل یا عمل نادرست خود پای بفشارد. درآیه مورد بحث سخن از لجاجت قوم نوح علیه السلام در برابر پیامبر بسیار مهربان و دلسوز است که شب و روز براى هدایت آنها تلاش و کوشش مىکرد. نوح علیه السلام از آنها به درگاه خدا شکایت برد، و گفت: «پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت کردم اما دعوت من جز فرار از (حق) بر آنها نیفزود، و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى، آنها انگشتان خویش را در گوشها قرار داده، و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار و لجاجت ورزیدند، و شدیداً استکبار کردند». (قالَ رَبّ انِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَیْلًا وَ نَهارَاً فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِى الّا فِراراً وَ انِّى کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَلَهُمْ جَعَلُوا اصابِعَهُمْ فِى آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوا ثِیابَهُمْ وَ اصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً). این چه تعصب و لجاجتى است که انسان براى آن که حرف حق را نشنود، انگشت در گوش خود بگذارد و براى این که چهره حق طلبان را نبیند لباسش را بر خود بپیچد، و همچون کبک سر به زیر برف کند، و از حق بگریزد. حق گریزى و حق ستیزى نیز حسابى دارد و آنها بىحساب در این راه مىدویدند و عاملى جز لجاجت و تعصّب و استبداد نداشتند. در میان پیامبران الهى هیچ کس به اندازه نوح علیه السلام قوم خود را دعوت نکرد، نهصدو پنجاه سال گفت و گفت و اصرار و تأکید کرد، و لیل و نهار که ممکن است اشاره به حضور در جلسات خصوصى آنها در شبها و درجلسات عمومى آنها در روزها باشد، دعوت روشنگرانه خود را ادامه داد، ولى جز گروه اندکى ایمان نیاوردند و به گفته بعضى به طور متوسط هر دوازده سال تنها یک نفر ایمان آورد. تعبیر به «وَجَعَلُوا اصابِعَهُمْ فِى آذانِهِمْ؛ انگشتهایشان را در گوششان گذاشتند» با این که انسان نوک انگشت را براى نشنیدن در گوش مىگذارد شاید اشاره به شدّت حقگریزى آنها است، گویى مىخواستند تمام انگشت را در گوش کنند تا سخن حق را نشنوند. تعبیر به «فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائى الّا فِراراً؛ دعوت من جز فرار بر آنها نیفزود» نشان مىدهد که دعوت نوح علیه السلام در آنها نتیجه معکوس داشت، آرى افراد لجوج و عنود و مستکبر هنگامى که صداى حق طلبان را مىشنوند، بر لجاجت خود مىافزایند، همچون مزبلهاى که آب باران در آن فرو ریزد که عفونت آن گستردهتر مىشود.
ابوالفضل روزی طلب اینجانب ابوالفضل روزی طلب در 13شهریور سال 1342 در روستای میاب از توابع شهرستان مرند متولد شده ام. از کودکی عاشق شعر و ادبیات و معارف دینی و قرآنی می باشم، امیدوارم به لطف الهی بتوانم خدمتی هر چند ناقابل به هموطنانم انجام داده باشم.