چاپلوسان و حاکمان ؛ از عصر رسول الله(ص) تا زمان حاضر
علی (علیه السّلام) در راه مسافرت شام با سربازان خود به شهر انبار آمد. در خارج شهر ، مردم به رسم و آیین دوره ی ساسانیان کنار جاده زیر آفتاب به انتظار ایستاده بودند ، موقعیکه رئیس مملکت به صف مستقبلین رسید ، کدخدایان و تجار و بزرگان شهر یکباره به سوی آن حضرت هجوم بردند و در رکابش پیاده شروع کردند به دویدن . علی (علیه السّلام) از مشاهده ی این حرکت وهن آور و ذلّت بار، که منافی با آزادگی و شرافت اسلامی بود، سخت ناراحت شد و پرسید این چه کاری بود که کردید ؟ گفتند : این رسم و روش ما است که به منظوربزرگداشت امراء و فرمانروایان خود انجام می دهیم . علی (علیه السّلام)آن روش تحقیر آمیز را به شدت نکوهش کرد و فرمود امرا و زمامدارانتان از این کار بهره ای نمی برند ولی شما با این عمل موهن ، خویشتن را در دنیا به رنج و مشقت می اندازید و خود را حقیر و خوار می سازید . به علاوه در آخرت نیز عذاب و مشقت خواهید داشت و برای تن دادن به پستی و ذلت کیفر خواهید شد. سپس فرمود : چه زیان آور است مشقتی که آدمی از پی آن عذاب و کیفر بیند و چه پر منفعت است آسودگی و آرامشی که با آن ایمنی از عذاب الهی باشد.
منبع : نهج البلاغه ،کلمه ی36
در گفتارهای تاریخی ، از جمله خاطرات خارجیانی که در ایران گذران زندگی کرده اند نیز آمده است که ایرانیان در برابر بزرگان و صاحبان مقام بیش از اندازه متملق و چاپلوسند و اغلب می کوشند بدین وسیله در تشکیلات وسیع سلطنتی، شغلی و خدمتی به دست آورند.
شاردن سیاح معروف فرانسوی می نویسد: شاه عباس در مجلس ضیافتی که درباریان و بزرگان حضور داشتند به خدمتکاران خود دستور داد سرقلیان ها را به جای تنباکو از سرگین خشک اسب پر ساخته و به دست هر کدام قلیانی بدهند.پس از آنکه درباریان مشغول پک زدن به قلیانها شدند، شاه عباس به آنها گفت: این تنباکو را حاکم همدان برای من فرستاده است و گفته که از بهترین تنباکوهاست و خوب تر از آن در هیچ جا پیدا نمی شود. همگی با لحنی چاپلوسانه جواب دادند: شاهنشاها! این تنباکو فوق العاده خوب است و درجهان بهتر از آن پیدا نمی شود.[2]
چاپلوسی آفتی است که همه افراد جامعه را در بر می گیرد ولی در این میان ، مدیران جامعه و سیاستمداران بیش از همه درخطر آن هستند زیرا چاپلوسان با چرب زبانی و مدیحه سرایی،سبب می شوند که مدیران و زمامداران هیچ گاه واقعیت ها را درست درک نکنند و خود و کارهایشان را فراتر از آنچه هست پندارند.
اینجاست که دیگر پند ناصحان و نقد منتقدان دلسوز نادیده گرفته می شود و جامعه به سوی جامعهاى تباه ،بى هویت و نیز دیکتاتوری کشیده می شود.
رسول خدا(ص) در نکوهش چاپلوسی دستور دادند: به صورت ستایشگران چاپلوس خاک بپاشید.[3]
آموخته شدگان مدرسه رسول خدا(ص) چنین می کردند.
مجاهد از قول ابى معمر نقل کرده است که مردى در مقام ثناگویى یکى از امیران برآمد، پس مقداد مشتى خاک برگرفت و بر چهره او پاشید و گفت: رسول خدا(ص) ما را امر کرده است که به صورت مداحان خاک بپاشیم. [4]
امیر مومنان علی(ع) در نامه به مالک اشتر، وی را از چاپلوسی افراد درباره اش بر حذر داشت:
تا مى توانى با پرهیزکاران و راستگویان بپیوند و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند، و تو را براى اعمال زشتى که انجام نداده اى تشویق نکنند، که ستایش بى اندازه و چاپلوسی خودپسندى مى آورد، و انسان را به طغیان و سرکشى وا مى دارد.[5]
نیز زمانی که امیرمومنان علی(ع) در صفین مشغول سخنرانی بودند، شخصی آن حضرت(ع) را بسیار ستود، امام(ع) فرمود: …خوش ندارم در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم و خواهان شنیدن آن مى باشم . سپاس خدا را که چنین نبودم.
من از شما مى خواهم که مرا با سخنان زیباى خود نستایید تا از عهده وظایفى که نسبت به خدا و شما دارم ،برآیم و حقوقى که مانده است، بپردازم و واجباتى که بر عهده من است و باید انجام گیرد، اداء کنم. پس با من آن گـونه که با پادشاهان سرکش سخن مى گویند، حرف نزنید،… و با ظاهر سازى (چاپلوسى) با من رفتار نکنید…[6]
در دوران معاصر هم ، امام خمینى(ره) در دیدار نمایندگان مجلس شوراى اسلامى زمانی که آقاى فخرالدین حجازى(نماینده اول مردم تهران در نخستین دوره مجلس شوراى اسلامى) ایشان را مورد ستایش قرار داد (و البته نیتش نیز خیر بود) فرمود :«من خوف این را دارم که مطالبى که آقاى حجازى فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان براى من یک غرور و انحطاطى پیش بیاید. من به خداى تبارک و تعالى پناه مىبرم از غرور. من اگر خودم را براى خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتى قائل باشم، این انحطاط فکرى است و انحطاط روحى.»[7]
اما در آثار تملق به ویژه در مسوولان کافی است تنها به یک روایت تاریخی بسنده کنیم: عبداللّه بن عمر که از بیعت با امیر مؤمنان علی علیه السلام امتناع ورزیده بود؛ به محض اینکه عبدالملک مروان به خلافت رسید و حجاج بن یوسف را به استانداری منصوب کرد،- به سبب حدیثی که از رسول خدا(ص) شنیده بود که فرموده بود: «کسى که شب را روز کند و بیعت خلیفه اى بر عهده اش نباشد، مسلمان نیست.»- شبانه نزد حجاج آمد تا بیعت کند، حجاج که از آمدن بی موقع و “چاپلوسانه” عبدالله، تعجب کرده بود،چون به بسترخواب رفته بود، اجازه نداد که عبدالله با او دست بدهد، بلکه پای خود را از زیر لحاف بیرون آورد و گفت: با پایم بیعت کن[8]
به راستی در جامعه امروزین ایران ، آیا هنوز وقت آن نشده است که بر روی چاپلوسان خاک پاشید تا ریشه این بیماری مزمن (چاپلوسی) بخشکد؟چراکه یکی از عوامل مهم عقب ماندگی و مانع رشد و توسعه جوامع ، انتشار ویروس بیماری چاپلوسی در بین افراد و به ویژه مدیران و سیاستمداران جامعه می باشد. چه آن که چاپلوسی ، نردبان ترقی کوتوله ها می شود و چشم بند بزرگترها . بدیهی است نتیجه اشغال پست ها توسط نالایقان ، چیزی جز عقب رفت جامعه نیست ، آن هم در جهانی که مسابقه پیشرفت ، غایتی ندارد.
منابع: باتشکر از مدیر وبلاگ مرند قلم