سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 787930

  بازدید امروز : 134

  بازدید دیروز : 153

میاب دان بیر سس

 
[ و فرمود : ] هیچ کارى با تقوى اندک نیست و چگونه اندک بود آنچه پذیرفتنى است . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: یکشنبه 93/9/30::: ساعت 8:29 عصر


شیطان به حضور حضرت موسی آمد و گفت : آیا می خواهی به تو هزار و سه پند بیاموزم . 

موسی گفت:آنچه تو می دانی من بیشتر می دانم و نیازی به پند تو ندارم. در همین حال 

جبرئیل وارد شد و گفت :ای موسی خداوند می فرماید هزار پند او فریب است اما سه پند او را 

بشنو.

موسی هم به شیطان گفت : سه پند از هزار و سه پندت را بگو.

شیطان گفت:

 

1: چنانچه در خاطرت انجام دادن کار نیکی را گذراندی برای انجام آن شتاب کن وگرنه تو را پشیمان می کنم .

2: اگر با زنان بیگانه و نامحرم نشستی غافل از من مباش که تو را به گمراهی وادار می کنم.

3: چون خشم و غضب بر تو مستولی شد جای خود را عوض کن وگرنه فتنه به پا می کنم.

 



 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: یکشنبه 93/9/30::: ساعت 8:14 عصر

  وسواس و نکوهش آن در آیات و روایات

وسواس نوعی بیماری روانی است که از نظر خداوند نامقدس و در نظر وسواسی مقدس است. وسواس مرضی است که اشخاص متدین به آن مبتلا می‌شوند و اشکال مختلف دارد: گاهی در نیت نماز واقع می‌شود و گاه در مخارج حروف و گاه در صحت وضو و غسل و گاه در عدد رکعات نماز و گاه در طهارت و نجاست.
وسواس از نظر مکتب اسلام امری مقبوح و ناپسند شمرده می‌شود. در اسلام تأکید شده است نسبت به آن بی‌اعتنایی شود. در فقه بابی تحت عنوان کثیرالشک وجود دارد و طبق ادله فقهی شک وسواسی ارزش ندارد و فرموده شده که کثیرالشک (وسواسی) به شکش اعتنا نکند.
در قرآن کریم می‌فرماید: مِن شَرِّ الوَسوَاسِِ الخَنَّاس. (13)
مفسران در تفسیر وسواس عنوان کرده‌اند:
ِمنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ: الوسواس، اگر بمعنای مصدر یا اسم مصدر باشد، اضافه به الخناس، برای نسبت و نشاندادن منشأ است. و اگر بمعنای وصفی و مبالغه باشد، اضافه بیانیه است، بهر صورت این وزن (مانند زلزال) دلالت بر تکرار دارد و همچنین وزن و معنای الخناس،: آن وسوسه‌گری که پی در پی القاء می‌نماید و همی پیش می‌آید و پس می‌رود و پنهان می‌شود و آشکار می‌گردد. اگر محیط درونی انسان با نور معرفت و ایمان روشن باشد و در پناه ربوبیت رب و تصرف او و وقایه تقوا درآید و قوا و فرشتگان الهام‌بخش به خیر و صلاح راه‌های نفوذ و وسوسه‌های شرانگیز را ببندند، آن وسوسه‌گر خناس به عقب برمیگردد و در کمین می‌ماند تا بچه صورتی و از چه مجرایی و با چگونه سموم وسوسه‌ای پیش آید و در انتظار آنست که انگیزه‌های هواها و شهوات و کبر و حسد و دیگر خویهای پست محیط درونی را تاریک و مشوش گردانند تا سر برآورد و بر قوا و انگیزه‌های خیر بتازد و عقل را تیره سازد و فرمان اراده را بدست گیرد. (14)
الوسواس به فتح الواو اسم مصدر به معنی الوسوسة، و هو الصوت الخفی الذی لا یحس، و بکسر الواو مصدر، و الفرق بین المصدر و اسم المصدر ان الأول ینظر الیه نسبة الفعل الی فاعل، و اسم المصدر لا ینظر الی الفاعل بل الی الفعل فقط و بصرف النظر عن الفاعل، و علی أیة حال فإن المراد بالوسوسة هنا ما یحاک فی النفس من الأفکار السوداء التی تصد عن الحق و سبیله (15)
در علم کلام نیز برای وسواس تعاریفی ذکر شده که در اینجا به گزیده‌ای اشاره می‌شود.
الف: دو دلی و تردید و شکی که در ضمیر انسان پدید می‌آید.
ب: شک و شبهه در عبادات و احکام مذهبی، خصوصا در طهارت و نجاست.
ج: آنچه شیطان در دل انسان افکند و او را به کار بد انگیزد.
در مذمت و نکوهش وسواس و وسواسی روایات مختلفی ذکر شده که عمل وسواسی را از القائات شیطان دانسته‌اند:
محدث کلینی از عبدالله بن نسیان روایت کرده که گفت:
در محضر امام صادق (گفتگو از مردی شد که وسواس در انجام وضو داشت، گفتم: او مردی است عاقل حضرت فرمود: چگونه عاقل است و حال آنکه پیرو شیطان است عرض کردم: چگونه پیرو شیطان است؟
فرمود: از خودش سؤال کن. به تو خواهد گفت: این‌ها از عمل شیطان است. (16)

در روایت دیگر که از زراره و ابی بصیر روایت شده است که گفتند: خدمت حضرت عرض کردیم: مردی که در نماز زیاد شک می‌کند و نمی‌داند که چقدر از نماز را خوانده و چقدر از آن باقی است چه کند؟ فرمود: دوباره نماز را بخواند. عرض کردیم: هرچه بخواند باز شک می‌کند. فرمود: اعتنایی نکند. سپس فرمود: شیطان را به خود راه ندهید تا در شکستن نمازتان طمع نکند. شیطان خبیث است. عادت می‌کند اگر او را دنبال کنید، نماز را زیاد نشکنید و آن را تمام کنید چند بار که چنین کردید شک برنمی‌گردد. (17)

____________________________

13- ناس/4
14- سید محمود طالقانی، پرتویی از قرآن، ج 4، ص 313
15- محمد جواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج 7، ص 627
16- کلینی، کافی، ج 1، ص 12
17- کلینی، کافی، ج 3، ص 33

____________________________

 



مربوط به موضوع : مذهبی

 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: یکشنبه 93/9/30::: ساعت 8:11 عصر

تکبّر و استکبار 

بسم الله الرحمن الرحیم
  « تکبّر و استکبار »
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا ِلآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ(بقره– 34)
 ترجمه:
و (یاد کن) هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: «براى آدم سجده و خضوع کنید!» همگى سجده کردند؛ جز ابلیس که سر باز زد، و تکبر ورزید، (و به خاطر نافرمانى و تکبرش) از کافران شد.
خلاصه تفسیر:
آیات قرآن مجید مملوّ است از بیان مفاسد استکبار و بدبختى‏هاى ناشى از تکبّر و مشکلاتى که در طول تاریخ بشر از این صفت مذموم در جوامع انسانى به وجود آمده است. 
در این آیه سخن از ابلیس و داستان معروف او به میان آمده، در آن هنگام که خداوند به همه فرشتگان دستور داد که به خاطر عظمت آفرینش آدم علیه السلام سجده کنند- و ابلیس در آن زمان به خاطر مقام والایش در صف فرشتگان جاى گرفته بود- همگى سجده کردند جز ابلیس که در برابر این فرمان خدا سرپیچى کرد و استکبار ورزید و از کافران شد، (وَ اذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا الّا ابْلِیْسَ ابَى وَاسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِیْنَ ... ) و به دنبال این سرپیچى صریح و آشکار و حتّى آمیخته به اعتراض نسبت به اصل فرمان، خداوند فرمود از آن مقام و مرتبت فرود آى! تو حق ندارى در آن جایگاه تکبّر کنى! بیرون رو که از افراد پست و حقیر خواهى بود. 

در حقیقت این نخستین گناهى است که در جهان به وقوع پیوست، گناهى که سبب شد فردى همچون ابلیس که سالیان دراز- و به تعبیر امیر مؤمنان على علیه السلام در خطبه قاصعه شش هزار سال- خدا را عبادت کرده بود به خاطر تکبّر یک ساعت تمام اعمال و عبادات او بر باد رفت.
در این داستان عبرت‏انگیز نکات بسیار مهمّى درباره خطرات تکبّر نهفته شده و از آن به خوبى استفاده مى‏شود که این صفت رذیله ممکن است سرانجام به کفر و بى‏ایمانى منتهى گردد، چنانکه در آیات بالا آمده بود ابَى وَاسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِیْنَ.
همچنین این داستان نشان مى‏دهد که ابلیس به خاطر حجاب خطرناک کبر و غرور از واضح‏ترین مسائل بى‏خبر ماند، چرا که هنگامى که زبان به اعتراض در برابر خداوند سبحان گشود عرض کرد: قَالَ لَمْ اکُنْ لِاسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَأٍ مَسنُونٍ؛ «گفت: من هرگز براى بشرى که او را از گل خشکیده‏اى که از گل بد بویى گرفته شده است آفریده‏اى، سجده نخواهم کرد »! 
در حالى که پر واضح است که شرف آدم به خاطر آفرینش از گل بدبو نبود، بلکه به خاطر همان روح الهى بود که قرآن در آیات قبل از آیه فوق به آن اشاره کرده است.
اضافه بر این، بسیارى از افراد هستند که گرفتار لغزش و خطا مى‏شوند، ولى هنگامى که به اشتباه خود پى بردند باز مى‏گردند و توبه و اصلاح مى‏کنند، ولى تکبّر و استکبار، از امورى است که حتّى اجازه بازگشت بعد از بیدارى را نیز به انسان نمى‏دهد، به همین دلیل شیطان هنگامى که متوجّه خطاى خود شد توبه نکرد، زیرا کبر و غرور به او اجازه نداد سر تسلیم و تعظیم در برابر پدیده بزرگ آفرینش (انسان) فرود آورد، بلکه بر لجاجت‏ خود افزود و سوگند یاد کرد که همه انسانها را- جز عباد مخلصین خداوند- گمراه سازد و به این نیز بسنده نکرد، از خدا عمر جاویدان خواست تا این برنامه زشت و انحرافى را تا پایان جهان ادامه دهد!
به این ترتیب کبر و خودخواهى و خود برتر بینى مایه لجاجت، حسد، کفر، ناسپاسى در برابر حق و ویرانگرى و فساد خلق خدا شد.


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: یکشنبه 93/9/30::: ساعت 8:10 عصر
« لجاجت و بهانه جویی »

« لجاجت و بهانه¬جویی » )قالَ رَبّ‏ِ إِنّی دَعَوْتُ قَوْمی لَیْلاً وَ نَهارًا* فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائی إِلاّ فِرارًا* وَ إِنّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبارًا( (نوح آیات 5 الی 7) ترجمه: (نوح) گفت: «پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (بسوى تو) دعوت کردم، * امّا دعوت من چیزى جز فرار از حقّ بر آنان نیفزود! * و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استکبار کردند! خلاصه تفسیر: بهانه‌جویی و لجاجت را می‌توان از مهمترین موانع درک حقیقت دانست ؛ زیرا این امر سبب می‌شود که انسان به حق نرسد بلکه در باطل راسخ‌ترین گردد. منظور از بهانه‌جویی و لجاجت این نیست که انسان برای کشف حقیقت پافشاری کند بلکه منظور این است که بعد از آشکار شدن حق بازهم بر سخن باطل یا عمل نادرست خود پای بفشارد. درآیه مورد بحث سخن از لجاجت قوم نوح علیه السلام در برابر پیامبر بسیار مهربان و دلسوز است که شب و روز براى هدایت آن‏ها تلاش و کوشش مى‏کرد. نوح علیه السلام از آنها به درگاه خدا شکایت برد، و گفت: «پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت کردم اما دعوت من جز فرار از (حق) بر آنها نیفزود، و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى، آنها انگشتان خویش را در گوشها قرار داده، و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار و لجاجت ورزیدند، و شدیداً استکبار کردند». (قالَ رَبّ انِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَیْلًا وَ نَهارَاً فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِى الّا فِراراً وَ انِّى کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَلَهُمْ جَعَلُوا اصابِعَهُمْ فِى آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوا ثِیابَهُمْ وَ اصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً). این چه تعصب و لجاجتى است که انسان براى آن که حرف حق را نشنود، انگشت در گوش خود بگذارد و براى این که چهره حق طلبان را نبیند لباسش را بر خود بپیچد، و همچون کبک سر به زیر برف کند، و از حق بگریزد. حق گریزى و حق ستیزى نیز حسابى دارد و آنها بى‏حساب در این راه مى‏دویدند و عاملى جز لجاجت و تعصّب و استبداد نداشتند. در میان پیامبران الهى هیچ کس به اندازه نوح علیه السلام قوم خود را دعوت نکرد، نهصدو پنجاه سال گفت و گفت و اصرار و تأکید کرد، و لیل و نهار که ممکن است اشاره به حضور در جلسات خصوصى آن‏ها در شبها و درجلسات عمومى آن‏ها در روزها باشد، دعوت روشنگرانه خود را ادامه داد، ولى جز گروه اندکى ایمان نیاوردند و به گفته بعضى به طور متوسط هر دوازده سال تنها یک نفر ایمان آورد. تعبیر به «وَجَعَلُوا اصابِعَهُمْ فِى آذانِهِمْ؛ انگشت‏هایشان را در گوششان گذاشتند» با این که انسان نوک انگشت را براى نشنیدن در گوش مى‏گذارد شاید اشاره به شدّت‏ حق‏گریزى آنها است، گویى مى‏خواستند تمام انگشت را در گوش کنند تا سخن حق را نشنوند. تعبیر به «فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائى الّا فِراراً؛ دعوت من جز فرار بر آنها نیفزود» نشان مى‏دهد که دعوت نوح علیه السلام در آنها نتیجه معکوس داشت، آرى افراد لجوج و عنود و مستکبر هنگامى که صداى حق طلبان را مى‏شنوند، بر لجاجت خود مى‏افزایند، همچون مزبله‏اى که آب باران در آن فرو ریزد که عفونت آن گسترده‏تر مى‏شود.

 



مربوط به موضوع : قرآن

 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: یکشنبه 93/9/30::: ساعت 8:8 عصر

 

غلام شاه پسندی (محافظ امام خامنه ای) نقل می کند:

درباره ی قرآن خواندن ایشان به ما توصیه می کردند و می گفتند:

« بچه ها قرآن را زیاد بخوانید. قرآن نور است. قرآن را خیلی مطالعه کنید. من در جوانی هر سه روز یک دور قرآن می خواندم. یعنی روزی ده جزء. الآن دیگر حوصله اش نیست، پیر شده ام، از نظر سن و سال، وضعیت، شغل، گرفتاری های کاری، این همه مسائل واقعاً نمی توانم قرآن بخوانم. خیلی دور شده ام. نُه روز، ده روز طول می کشد من یک دور قرآن را بخوانم.»

الآن که دور شده اند، روزی سه جزء می خوانند! ما اگر توی ماه مبارک رمضان خدا عنایت کند یک بار قرآن بخوانیم، فکر می کنیم اعجاز کرده ایم! کلی خدا را مؤاخذه می کنیم که آخر ما یک دور قرآن را خواندیم هیچ اتفاقی نیافتاد! قرآن خواندن را ما نیاز داریم، نه خدا..
نشریه ی امتداد- شماره64]

 



مربوط به موضوع : ولایت فقیه و رهبری
نویسنده امیری حسین ونعم الامیر در جمعه نوزدهم اردیبهشت 1393 | آرشیو نظرات
بگو: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .

                                                               سوره زمر , آیه 53

 



مربوط به موضوع : قرآن
برچسب ها : خداوند متعالقرآن
نویسنده یا مهدی (عج) در دوشنبه سی ام دی 1392 | آرشیو نظرات
ای فرزندان آدم جملگی گمراهید مگر آنها که من هدایت کرده باشم، و همگی تنگ دستید مگر آنها که من ثروتمند کرده باشم، و همگی در هلاکت هستید مگر آنانکه من نجات داده باشم.پس از من بخواهید تا شما را هدایت کنم و راه رشد و کمال شما را کفایت کنم.گروهی از بندگانم را فقط فقر و تنگدستی اصلاح می کند که اگر آنها را ثروتمند سازم فاسد و تباه می گردند.و صلاح گروهی از بندگانم در صحت و سلامتی است که اگر بیمارشان سازم فاسد می شوند.

 



مربوط به موضوع : قرآن
نویسنده یا مهدی (عج) در شنبه بیست و هشتم دی 1392 | آرشیو نظرات
هر کس که طالب لقای پروردگارش می باشد باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت پروردگارش هیچ کس را شریک نگرداند.

                                                                    سوره کهف آیه 110


مربوط به موضوع : قرآن
برچسب ها : خداوند متعالقرآن
نویسنده یا مهدی (عج) در شنبه بیست و هشتم دی 1392 | آرشیو نظرات

51967238126912828619.jpg



مربوط به موضوع : قرآن
برچسب ها : قرانghoran
نویسنده یا مهدی (عج) در پنجشنبه بیست و ششم دی 1392 | آرشیو نظرات

اندر فضیلت تلاوت دو سوره

 


امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که مرضی به او برسد سوره حمد را در گریبانش هفت مرتبه بخواند پس اگر مرض از بین رفت چه بهتر، و گرنه هفتاد بار بخواند و من ضمانت می کنم که سلامتی یابد. (تفسیرالبرهان ج 1 ص 107)

 


حمد

در این مقاله به فضیلت های قرائت دو سوره از قرآن کریم اشاره خواهیم کرد:

فضیلت تلاوت سوره مبارکه حمد:

**پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: فضیلت سوره حمد مانند فضیلت حاملان عرش است، هر کس آن را قرائت کند، ثوابی مانند ثواب حاملان عرش به او داده می شود.(مستدرک الوسائل ج 4 ص 330)

**رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: هرکس سوره حمد را قرائت کند خداوند به عدد خواندن تمام کتابهایی که از آسمان نازل شده به او ثواب و پاداش عنایت می فرماید. (الاختصاص ص 39)

**ابن عباس از پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله وسلم» نقل کرده است که: سوره حمد...

لطفا به ادامه مطلب بروید...



مربوط به موضوع : قرآن
نویسنده یا لثارات الحسین در چهارشنبه بیست و هفتم آذر 1392 | آرشیو نظرات

اندر فضیلت تلاوت دو سوره


 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: یکشنبه 93/9/30::: ساعت 8:1 عصر

کمتر جامعه و ملتى را مى‏توان یافت که در ارتباطات مردم، چیزى‏به نام «شوخى‏» وجود نداشته باشد. لازمه زندگى اجتماعى و داشتن‏ارتباط‌هاى سالم و فرح‏بخش، مزاح است. البته گاهى هم مزاح، به‏کدورت و کینه مى‏آن‌جامد و نتیجه معکوس مى‏دهد که اشاره خواهدشد.

بعضی‌ها خصلت‏شوخى و مزاح را چه با گفتار و چه رفتار، به‏عنوان شاخصه خود قرار داده‏اند. برخى هم میانه خوشى با آن ندارند واهل شوخى نیستند.

از آن‌جا که این نوع برخورد، در میان مردم متداول است و نه‏مى‏توان به کلى آن را مردود دانست و نه مى‏توان بى‏حد و مرز طرفدار آن بود، در این بخش به بیان آثار، حد و مرز و شیوه و شرایط آن براساس تعالیم دینى مى‏پردازیم.

r مزاح، خصلتى مؤمنانه 
خستگى جسم و روح، با تفریحات سالم و مزاح و لطیفه‏گویى‏برطرف مى‏شود. پرداختن به نشاط روحى و شادابى روان، در سایه‏لطایف و ظرایف، امرى طبیعى و مقبول و مورد حمایت‏شرع و دین‏است، البته با مراعات‌هایى خاص.

برخلاف تصور یا القای آنان که مى‏کوشند چهره‏اى خشن و عبوس‏از اسلام ارایه دهند، در فرهنگ دینى مساله خوشحالى و شادى وخرسندسازى و «ادخال سرور» و شاد کردن دیگران، جزء خصلت‌هاى‏ مثبت و پسندیده به شمار آمده است. از مزاح و شوخ‏طبعى به عنوان‏یک خصلت مؤمنانه یاد شده است. اولیاى دین و بزرگان مکتب نیز درعمل، این گونه بوده‏اند.

امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: هیچ مؤمنى نیست مگر اینکه در او «دعابه‏»است. راوى از امام پرسید: دعابه چیست؟ حضرت فرمود: یعنى مزاح‏و شوخى.[1]

شوخى‏کردن، اگر در حد و مرز مجاز و معقول باشد، شادى‏آوراست و شادکردن مردم به فرموده حضرت رسول، کارى پسندیده است‏و در روایات، از ادخال سرور در دل اهل ایمان تمجید شده است: «ان‏من احب الاعمال الى الله عز و جل ادخال السرور على المؤمنین‏»؛ [2]

از محبوبترین کارها نزد خداى متعال، وارد ساختن شادمانى بر دل‏مؤمنان است.

یونس شیبانى از امام صادق(علیه‌السلام) نقل کرده که آن حضرت پرسید:چگونه است‏شوخى و مزاح‏کردن شمابا یکدیگر؟ گفتم: اندک است.حضرت با لحنى عتاب‏آمیز فرمود: چرا با هم مزاح و شوخى ندارید؟«فان المداعبة من حسن الخلق‏»، شوخى و مزاح، بخشى و جزیى ازخوشرفتارى و حسن‏خلق است و تو مى‏خواهى از این طریق، سرور وشادى بر دل برادرت وارد کنى، پیامبر هم با افراد شوخى مى‏کرد،مى‏خواست که آن‌ها را شادمان سازد. [3]

r در سیره رهبران الهى 
نمونه‏هایى که از مزاحها و رفتارهاى لطیفه‏آمیز و سخنان‏مطایبه‏انگیز حضرت رسول روایت‏شده است، نشان مى‏دهد که آن‏حضرت، در عین حال که خوشرفتارى و گشاده‏رویى و بذله‏گویى‏داشت، از مرز حق و سخن درست فراتر نمى‏رفت و شوخیهایش باطل‏و لغو و ناروا نبود. در روایت است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:

«انى لامزح و لا اقول الا حقا»؛ [4]

من مزاح مى‏کنم، ولى جز حق نمى‏گویم.

این سخن، هم نشان‏دهنده مزاح در سیره رسول خداست، هم‏رعایت‏حد و مرز آن.

در مورد على بن‏ابى‏طالب(علیه‌السلام) نقل شده که وى شوخ‏طبع بود وهمین شوخ‏طبعى نیز بهانه مخالفان او گشت تا حضرت را از گردونه‏خلافت کنار بزنند و چنین وانمود کنند که یک فرد خوش‏مشرب وشوخ‏طبع، نمى‏تواند رهبرى مسلمین را عهده‏دار شود. اهل مزاح بودن‏و بذله‏گویى آن حضرت، حتى از زبان مخالفان او هم نقل شده است.عمروعاص، معاویه و عمر، سخنانى دارند که گویاى این ویژگى در آن‏حضرت است. خود حضرت با شگفتى یاد مى‏کند که عمروعاص درمنطقه شام، چنین وانمود و تبلیغات مى‏کند که فرزند ابوطالب، مزاح‏گو بذله‏گو و بازیگر است! [5]تا چهره ناخوشایندى از وى در اذهان شامیان‏ترسیم کند.

معاویه گفته است: خدا اباالحسن (على بن‏ابیطالب) را رحمت‏کند، که خندان و گشاده‏رو و اهل فکاهى بود! [6]او مى‏خواست این را به‏عنوان نقطه ضعف حضرت قلمداد کند.

در باره امام صادق(علیه‌السلام) نقل شده که آن حضرت، بسیار خنده‏رو وشوخ‏طبع بود: «و کان کثیر الدعابة و التبسم.» [7]

در برخى روایات هم توصیه شده که در مسافرت با یک جمع،براى سرور و رفع خستگى از مزاح و شوخیهاى سالم استفاده شود واین از آداب سفر بیان شده است.

r حد و مرز شوخى
همچنان که گذشت، شوخى و تفریحات سالم و مزاح‌هاى بدون‏آزار و دور از تحقیر دیگران و پرهیز از استهزا مردم، به زندگى فردى واجتماعى نشاط مى‏بخشد و موضوع مهم «طنز» نیز به نحوى در قلمروشوخى و مزاح قرار مى‏گیرد، به شرط آنکه نگاه جدى به زندگى، آسیب‏نبیند و حیات بشرى به بازیچه و لودگى و هرزگى کشیده نشود.

عاقلان، در هر شوخى و هزل هم، یک سخن جدى مى‏یابند و ازوراى مزاح، به حقایق مى‏رسند، اما غافلان، جدى‏ترین مسایل حیات راهم به بازى مى‏گیرند.

شوخى در گفتار و مطایبه در رفتار، نباید فلسفه حیات را به پوچى‏و خامى مبدل سازد و نگاه آدمى را در قشر نازکى از حقایق هستى‏متوقف سازد. اساسا مرز شوخى و جدى پنداشتن زندگى در همین‏نگرش و زاویه دید نهفته است. زنده‏یاد، علامه محمدتقى جعفرى درتعریف «شوخى‏» مى‏نویسد:

«فروغ جهان‏افروز روح را خاموش ساختن و به قشر نازکى از نفت که روى آب‏مى‏سوزد خیره‏شدن و لذت‏بردن، شوخى نامیده مى‏شود.» [8]

باز هم به تعبیر استاد علامه جعفرى: «با این فرض که همه عقلاى عالم‏به وجود یک عده امور جدى معتقدند، بایستى شوخی‌هاى ما به صورت‏استراحت‌هایى باشد که براى تکاپو در کار و فعالیت لازم مى‏دانیم. آرى، بایست‏شوخى کنیم، اما ضمنا باید بدانیم که این شوخى در حقیقت مانند بیرون آمدن ازکشتى است که در سطح اقیانوس زندگى در حرکت است و گام گذاشتن به صندوق‏مقوایى است که در روى امواج اقیانوس بى‏اختیار جست و خیز مى‏کند. ممکن‏است این کار خنده‏آور، تلخى یکنواخت‏بودن حرکت کشتى و تماشا به دستگاه وساکنین کشتى را به دست فراموشى بسپارد، اما نباید فراموش کرد که درنوردیدن‏پهنه بیکران دریا، احتیاج به همان کشتى مجهز دارد که حتى کوچکترین پیچ ومهره‏اش هم به طور جدى منظور شده است.» [9]

r نکاتی درباره شوخی
انسآن‌ها از نظر تحمل شوخى یکسان نیستند. بعضیها ظرفیت لازم‏براى مزاح ندارند، در نتیجه شوخى به جاى دلشادکردن، کینه وکدورت مى‏آورد و به جاى غم‏زدایى، اندوه‏زا مى‏شود.

از سوى دیگر، افراط در هر چیز، حتى خندیدن و خنداندن وشوخى و لطیفه‏گویى ناپسند است و آثار سوء و عوارض تلخ دارد. اگردر تعالیم دینى از «مزاح‏» نهى شده یا از «کثرت مزاح‏» مذمت‏شده است،براى پیشگیرى از همین عوارض است. مولوى گوید:

گوش سر بربند از هزل و دروغ               تا ببینى شهر جان را با فروغ.

البته که نگاه جدى به حیات و شناخت ناب از فلسفه زیستن وتوجه به عقبه‏ها و گردنه‏هاى پر پیچ و خم و آینده دشوار و اسرارآمیزوجود ما به حدى مشغول کننده است که اگر کسى به همین جهات، لب‏از خنده و زبان از شوخى و عمل از مزاح برگیرد، چندان قابل ملامت ونکوهش نیست.

اینک نگاهى گذرا به برخى احادیثى مى‏افکنیم که اساسا از مزاح،نهى مى‏کند، یا از افراط در شوخى برحذر مى‏دارد، یا به عوارض وپیامدهاى اخلاقى و اجتماعى زیاده‏روى در مزاح یا شوخی‌هاى ‏بى‏حساب و لگام‏گسیخته و بى‏ملاحظه نسبت‏به حیثیت و آبرو وشخصیت دیگران اشاره دارد. با توجه به این‌که دین، مزاح را از اخلاق‏شایسته یک مؤمن مى‏داند، نهى از مزاح در موراد دیگر، جاى تامل‏دارد.

امام باقر(علیه‌السلام) به حمران بن‏اعین فرمود:

«ایاک و المزاح، فانه یذهب هیبة الرجل و ماء وجهه‏»؛ [10]

از شوخى بپرهیز، چرا که شوخى هیبت و آبروى انسان را مى‏برد.

امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: «لا تمزح، فیذهب نورک‏»؛ [11]

شوخى مکن، که فروغت مى‏رود.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «کثرة المزاح تذهب بماء الوجه و کثرة الضحک تمحو الایمان‏»؛ [12]

شوخى بیش از اندازه و بسیار، آبرو را مى‏برد و خنده زیاد، ایمان رامحو مى‏کند.

ز شوخى بپرهیز اى باخرد               که شوخى تو را آبرو مى‏برد.

در آداب و اخلاق مسافرت، در احادیث متعددى، چند چیز جز جوانمردى و فتوت به شمار آمده است، یکى هم مزاح است، اما به‏شرطى که معصیت و گناه نباشد، یا موجب خشم و نارضایى پروردگارنگردد. (المزاح فى غیر المعاصى. کثرة المزاح فى غیر ما یسخط الله عزو جل).[13] 

در سخنى هم امام صادق(علیه‌السلام) فرموده است:

«ان الله یحب المداعب فى الجماعة بلا رفث‏»؛[14] 

خداوند، شوخ و مزاح‏کننده و بذله‏گو در میان جمع را دوست‏مى‏دارد، اگر به گناه کشیده نشود.

امام کاظم(علیه‌السلام) نیز در توصیه به یکى از فرزندانش چنین مى‏فرماید: «... ایاک و المزاح، فانه یذهب بنور ایمانک و یستخف مروتک‏»؛[15] 

از شوخى پرهیز کن، که نور ایمانت را مى‏برد و مروت تو را سبک‏مى‏سازد.

امام زین‏العابدین(علیه‌السلام) در حدیث‏بلندى که به خصلت‌هاى گناهان وآثار و عواقب سوء آن‌ها پرداخته، از جمله گناهانى را که پرده حیا وعصمت را مى‏درد، شرابخوارى، قماربازى و پرداختن به لغویات وشوخیهایى مى‏شمارد که براى خنداندن مردم به کار گرفته مى‏شود.[16]

شاید اشاره به آثار سوء اخلاقى و روحى دلقک‏بازی‌هایى باشد که‏عده‏اى شغل خود را آن‌جام حرکات سبک و خنداندن مردم ساخته‏اند ومردم را از واقعیات حیات و عمق بینش و نگرش به زندگى و مراعات‏آداب و سنن دور مى‏دارند.

آیا جز این است که چهره‏هاى دلقک و انسآن‌هایى که حرفه‏بازیگرى در خنداندن و لودگى و مسخرگى دارند، و شوخی‌هاى جلف وسبک و نسنجیده و دور از وقار مى‏کنند، به طور طبیعى هیبت و وقارانسانى خود را از دست مى‏دهند و در نظرها سبک جلوه مى‏کنند. این‏مضمون، در احادیث‏بسیارى مطرح شده است.

امام على(علیه‌السلام) فرموده است: «من کثر مزاحه استخف به و من کثر ضحکه ذهبت هیبته»؛[17]

کسى که زیاد شوخى کند، به سبب همان، سبک مى‏شود و هر که‏زیاد بخندد، هیبتش مى‏رود.»

اگر در حدیث است که: «الکامل من غلب جده هزله‏»؛[18]  کامل کسى‏است که «جد» او بر «شوخى‏»اش غلبه و فزونى داشته باشد، نفى اصل‏شوخى و مزاح و هزل را نمى‏کند، بلکه شوخیهاى بى‏رویه و مزاحهاى‏خارج از حد را مى گوید که «جدیت‏حیات‏» را تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد.

r شوخی‌هاى بدفرجام 
وقتى شوخى، از مرز اعتدال فراتر رود و به افراط کشیده شود،موجب تحقیر و اهانت مى‏گردد و طرف شوخى برمى‏آشوبد و در دفاع‏از آبروى خود و حفظ موقعیتش به معارضه و برخورد مى‏پردازد.اینجاست که شوخى تبدیل به کدورت و دشمنى مى‏شود.

نمونه‏هاى فراوانى مى‏توان یافت که یک مزاح بیجا و نسنجیده که‏بى‏حرمتى به کسى یا گروهى تلقى شده است، خشم آنان را برانگیخته‏است. در ضرب‏المثلهاى ما تعابیرى همچون «شوخى شوخى آخرش به‏جدى مى‏کشد»[19]  وجود دارد که گویاى عواقب ناهنجار برخى‏شوخیهاست. همین مضمون در مثلهاى عربى نیز آمده است: «المزاح‏مقدمة الشر».

امام حسن عسکرى(علیه‌السلام) فرمود: «لا تمازح، فیجترء علیک‏»؛[20]  شوخى‏مکن، که بر تو گستاخ مى‏شوند. این، اشاره به از بین رفتن مهابت وحرمت مزاح‏کننده دارد که وقتى با شوخى، حریم خود را شکست وابهت و وقار خویش را زیر پا گذاشت، راه براى دیگران باز مى‏شود که‏به حرمت‏شکنى بپردازند.

در حدیث دیگرى که امام صادق(علیه‌السلام) به «مؤمن الطاق‏» دارد به آثارسوء و خلاف‏انگیز مزاح اشاره دارد. حضرت، ضمن وصایاى مفصلى‏به وى، مى‏فرماید:

«ان اردت ان یصفو لک ود اخیک فلا تمازحنه و لا تمارینه و لا تباهینه و لاتشارنه‏؛[21]

اگر مى‏خواهى دوستى برادرت با تو صاف و زلال و بى‏آلایش‏بماند، با او شوخى، جدل، مفاخره و مخاصمه و کشمکش مکن.»

روشن است که این چهار عمل، گاهى نوعى تعرض به حریم‏شخصیت دیگرى محسوب مى‏شود و آن صفاى برادرى و دوستى رامى‏آلاید.

r خلاصه
به هر حال، در شوخى کردن با دیگران، هم باید ظرفیت طرف‏مقابل سنجیده شود، هم از افراط و زیاده‏روى پرهیز گردد، هم از تحقیرو توهین و استهزا دیگران اجتناب شود، هم وقار و هیبت‏خودشخص محفوظ بماند. نشاندن گل لبخند به چهره‏ها به قیمت‏خوردکردن شخصیت‏یک انسان، و ایجاد شادى در عده‏اى به بهاى غمگین‏ساختن یک مسلمان، زیبنده و شایسته نیست. در مساله طنز وبرنامه‏هاى فکاهى و عروسکى صدا و سیما نیز، به لحاظ اینکه گاهى‏اهانت‏به اشخاص حقیقى مى‏شود و تعرض به آبرو و حیثیت آنان به‏شمار مى‏آید، برخى به طور جدى مخالفند و آنان را از نظر فقهى وشرعى بى‏اشکال نمى‏دانند. اعتدال در هر امرى پسندیده است، در مزاح‏و شوخى نیز همچنین، تا معاشرتها پاک و دوستیها بادوام و رابطه‏هاصمیمى و برادرانه باشد.

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] _ بحارالانوار، ج‏73، ص‏60.

[2] _ کافى، ج‏2، ص‏189.

[3] _ بحارالانوار، ج‏16، ص‏298.

[4] _ بحارالانوار: ج 16, ص 298..

[5] _ نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه 84.

[6] _ بحارالانوار، ج‏41، ص‏147.

[7] _ بحارالانوار: ج‏17، ص‏33.

[8] _ تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى، ج‏16، ص‏147.

[9] _ تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى، ج‏16، ص‏147.

[10] _ بحارالانوار، ج‏73، ص‏60.

[11] _ بحارالانوار : ج 73، ص‏58.

[12] _ بحارالانوار ، ج‏69، ص‏259.

[13] _ بحارالانوار ، ج‏73، ص‏266.

[14] _ بحارالانوار : ج 73، ص‏60.

[15] _ بحارالانوار ، ج‏66، ص‏395.

[16] _ بحارالانوار ، ج‏70، ص‏375.

[17] _ بحارالانوار ، ج‏74، ص‏285.

[18] _ غررالحکم.

[19] _ امثال و حکم، دهخدا، ج‏2، ص‏1033.

[20] _ بحارالانوار، ج‏75، ص‏350.

[21] _ همان، ص‏291.

 



مربوط به موضوع : اجتماعی
برچسب ها : شوخى و مزاح

 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: یکشنبه 93/9/30::: ساعت 7:50 عصر

رهبر معظم انقلاب:

به نظر من فعال دانشجوئىِ آرمانخواه که واقعیتها را هم میشناسد، هرگز نباید در هیچ شرائطى احساس انفعال و بنبست کند. یعنى نباید از آرمانخواهى دست برداشت؛ نه در هنگام پیروزىهاى شیرین، نه در هنگام هزیمتهاى تلخ. ما در عرصهى دفاع مقدس پیروزىهاى بزرگى داشتیم، هزیمتهاى تلخى هم داشتیم. امام (رضوان الله علیه) سفارش میکردند و میگفتند: نگوئید شکست، بگوئید عدمالفتح. یک جا پیروزى نصیب انسان میشود، یک جا هم پیروزى نصیب انسان نمیشود؛ چه اهمیتى دارد؟ بعضىها هستند که اگر چنانچه جریان کار بر وفق مرادشان پیش آمد و به نقطهى مورد نظر خودشان رسیدند، از دنبال کردن آرمانها دست میکشند؛ این خطا است. «فاذا فرغت فانصب»؛ قرآن به ما میگوید: وقتى این کار را تمام کردى، این تلاش را تمام کردى، تازه خودت را آماده کن، بایست براى ادامهى کار. بعضى آنجورند - این اشتباه است - بعضى هم بعکس؛ اگر آنچه که پیش مىآید، بر طبق خواست آنها نبود، بر وفق مراد آنها نبود، دچار یأس و انفعال و شکست میشوند؛ این هم غلط است؛ هر دو غلط است. اصلاً بنبستى وجود ندارد در آرمانخواهىِ صحیح و واقعبینانه. وقتى انسان واقعیتها را ملاحظه کند، هیچ چیز به نظرش غیر قابل پیشبینى نمىآید.


مربوط به موضوع : سیاسی

 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: یکشنبه 93/9/30::: ساعت 7:47 عصر

 

در هشتم شوال سال 1344 هجری قمری قبرستان بقیع به عنوان مهم‌ترین قبرستان اسلام به دست وهابیون تخریب شد.

در کمتر کشوری به اندازه سرزمین حجاز، آثار مربوط به قرون نخستین اسلام وجود داشته است؛ چرا که زادگاه اصلی اسلام آن‌جاست و آثار گرانبهایی از پیشوایان اسلام در جای جای این سرزمین دیده می‌شود. ولی متأسفانه، متعصّبان خشک مغز وهّابی، بیشتر این آثار ارزشمند را به بهانه واهی آثار شرک، از میان برده‌اند و کمتر چیزی از این آثار پرارزش باقی مانده است. نمونه بارز آن، قبرستان بقیع است. این قبرستان، مهم‌ترین قبرستان در اسلام است که بخش مهمی از تاریخ اسلام را در خود جای داده و کتاب بزرگ و گویایی از تاریخ مسلمانان به شمار می‌آید.
 
وضعیت بقیع قبل از تخریب
تا پیش از تخریب و ویرانی قبور مطهر بقیع توسط وهابیت متعصب که براساس معتقدات خود، به تخریب بسیاری از آثار تاریخی پرداختند، بر روی قبور پیشوایان و سایر بزرگان اسلام که در مدینه مدفون بودند گنبدها و بناهایی قرار داشت. ائمه بقیع در بقعه بزرگی که به‏ طور هشت ضلعی ساخته شده بود و اندرون و گنبد آن سفیدکاری شده بود مدفون بودند. پس از تسلط وهابیون بر مدینه آن‌ها ضمن تخریب قبور، آثاری که بر روی قبور قرار داشت را نیز از بین بردند. در جریان این واقعه بارگاه امام حسن مجتبی (ع)، امام سجاد (ع)، امام محمدباقر (ع) و امام جعفر صادق(ع) ویران شد. آنان اضافه بر قبور مطهر ائمه معصومین (ع)، دیگر قبور را هم تخریب کردند که عبارتند از: قبر منسوب به فاطمه زهرا (س)، عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه پدر و مادر پیامبر اسلام، قبر مطهر فاطمه بنت‌اسد (ع) مادر امیرالمومنین (ع)، قبر مطهر حضرت ام‌البنین (ع)، قبرعباس عموی پیامبر، ابراهیم پسر پیامبر (ع)، قبر اسماعیل فرزند حضرت صادق (ع)، قبر دختر خواندگان پیامبر (ع)، قبر حلیمه سعدیه مرضعه پیامبر (ع) و قبور شهدای زمان پیامبر (ع).
 
نخستین تخریب قبور ائمه بقیع
نخستین تخریب قبور مطهر ائمه‌ بقیع به دست وهابیون سعودی در سال 1220 هجری یعنی زمان سقوط دولت اول سعودی‌‌ها توسط حکومت عثمانی روی‌ داد، پس از این واقعه‌ تاریخی - اسلامی با سرمایه‌گذاری مسلمانان شیعه و به‌ کار بردن امکانات ویژه‌ای، مراقد تخریب‌ شده به زیباترین شکل بازسازی‌ شد و با ساخت گنبد و مسجد، بقیع به یکی از زیباترین مراقد زیارتی و در واقع مکان زیارتی - سیاحتی مسلمانان تبدیل‌ شد.
 
دومین تخریب بقیع
دومین و در واقع دردناک‌ترین حادثه تاریخی - اسلامی معاصر به هشتم شوال سال 1344 و پس از روی‌ کار آمدن سومین حکومت وهابی عربستان مربوط ‌می‌شود؛ سالی که وهابیون به فتوای سران خود مبنی بر اهانت و تحقیر مقدسات شیعه، مراقد مطهر ائمه و اهل‌بیت ‌پیامبر(ص) را مورد دومین هجوم وحشیانه‌ خود قراردادند و بقیع را به مقبره‌‌ای ویران‌ شده و در واقع مهجور و ناشناخته تبدیل‌ کردند.
 
تخریب قبور در مکه، مدینه، جده و کربلا
وهابیون در سال 1343 هجری قمری در مکه گنبدهای قبر حضرت عبدالمطلب (ع)، ابی‌طالب (ع)، خدیجه (ع) و زادگاه پیامبر (ع) و فاطمه زهرا (ع) و "خیزران" عبادتگاه سری پیامبر (ع) را با خاک یکسان کردند و در جده نیز قبر "حوا" و دیگر قبور را تخریب کردند. در مدینه نیز گنبد منور نبوی را به توپ بستند، ولی از ترس مسلمانان، قبر شریف نبوی را تخریب نکردند آن‌ها همچنین در شوال 1343 با تخریب قبور مطهر ائمه بقیع (ع) اشیاء نفیس و با ارزش آن قبور مطهر را به یغما بردند و قبر حضرت حمزه (ع) و شهدای احد را با خاک یکسان و گنبد و مرقد حضرت عبدالله و آمنه پدر و مادر پیامبر (ع) و دیگر قبور را هم خراب کردند.
 
وهابیون متعصب در همان سال به کربلای معلی حمله کردند و ضریح مطهرحضرت امام حسین(ع) را کندند و جواهرات و اشیاء نفیس حرم مطهر را که اکثرا از هدایای سلاطین و بسیار ارزشمند و گرانبها بود، غارت کردند و قریب به 7000 نفر از علما، فضلا و سادات و مردم را کشتند. سپس به سمت نجف رفتند که موفق به غارت نشدند و شکست خورده برگشتند.
                                                                                           
                                                                                            

 
منابع:
 
ناصر مکارم شیرازی، وهابیت بر سر دوراهی
 
جعفر سبحانی، آیین وهابیت
 
اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره
 
علی اصغر رضوانی، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات


مربوط به موضوع : سیاسی
نویسنده امیری حسین ونعم الامیر در جمعه بیست و پنجم مرداد 1392 | آرش

 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: یکشنبه 93/9/30::: ساعت 7:45 عصر
گذشته و امروز کرباسچی، نوری‌زاده و مجتبی واحدی
به این عکس با دقت نگاه کنید!

 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: یکشنبه 93/9/30::: ساعت 7:38 عصر

بسمه تعالی

مطالب مشروحه ذیل در جواب اشعار سخیف وتفرقه انداز سایت به روز ترین پایگاه دانلود مداحی72به آدرسhttp://www.madahi72.ir/که باعث اختلاف مذهبی بین برادرن شیعه وسنی می شود.اینگونه افراد آگاهانه ویاناآگاهانه درحال بازی درمیدان دشمنان اسلام ومسلمین ودررأس آنها شیطان بزرگ آمریکا،انگلیس و...هستند.

خیلی از متدینین فقط عنوان ولایتمداری رو به یدک میکشند ، اما تابع دستورات آقا نیستند ، هر چی آقا میخوان به این کارها (سب و لعن علنی) ایراد بگیرن اما کو گوش شنوا ؟ آقایون همانجوری که گفتین تابع دل خودشون هستند نه امر و نهی ولی مون...

میخواستم به دوستان و برادران عزیز سنی بگویم برداران، این بیانات بزرگ علمای ما در مورد اهل سنت است و برای وهابیانی که به غلط و از روی دشمنی با اسلام و مسلمین میخواهند به برادران سنی بگویند شیعه با سنی دشمنی دارد بگویم چشمهای کورتان را باز کنید و ببینید:
 
1.یک دسته از مسلمانان شیعه هستند و یک دسته ای از مسلمانان سنی، یک دسته حنفی و یک دسته ای حنبلی و دسته ای اخباری هستند؛ اصلاً طرح این معنا، از اول درست نبود.

در یک جامعه ای که همه می خواهند به اسلام خدمت کنند و برای اسلام باشند، این مسائل نباید طرح شود، ما همه برادر هستیم و با هم هستیم؛ منتها علمای شما یک دسته فتوا به یک چیز دادند و شما تقلید از علمای خود کردید و شدید حنفی؛ یک دسته فتوای شافعی را عمل کردند و یک دسته دیگر فتوای امام صادق (ص) را عمل کردند، اینها شدند شیعه، اینها دلیل اختلاف نیست ما نباید با هم اختلاف و تضادی داشته باشیم، ما همه با هم برادریم. برادران شیعه و سنی باید از هر اختلافی احتراز کنند. امروز اختلاف بین ما، تنها به نفع آنهایی است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفی و یا سایر فرق، آنها می خواهند نه این باشد نه آن، راه را این طور می دانند که بین شما و ما اختلاف بیندازند. ما باید توجه به این معنا بکنیم که همه ما مسلمان هستیم و همه ما اهل قرآن و اهل توحید هستیم، و باید برای قرآن و توحید زحمت بکشیم و خدمت کنیم.

 

 صحیفه امام، ج 13، ص 54

 

2. ما با مسلمین اهل تسنن یکی هستیم؛ واحد هستیم که مسلمان و برادر هستیم. اگر کسی کلامی بگوید که باعث تفرقه بین ما مسلمان ها بشود، بدانید که یا جاهل هستند یا از کسانی هستند که می خواهند بین مسلمانان اختلاف بیندارند.

قضیه شیعه و سنی اصلاً در کار نیست، ما همه با هم برادریم. اقلیتهای مذهبی هم خاطر جمع باشند که ما اطمینان می دهیم به آنها که در این مملکت زندگی عادلانه و مرفهی خواهند داشت و مورد پشتیبانی ما هستند. اسلام از اهل ذمه پشتیبانی می کند. اگر کسانی چیز دیگری می گویند برای تفرقه انداختن است. فقط خرابکارها باید بدانند که این خرابکاری ها خیانت به ملت و مملکت است؛ دست از خرابکاری بردارند و زیر دولت اسلام و کلم? لا اله الا الله باشند. آنها چه می خواهند جز اینکه همه مردم در درجه سه و زارع و کارگر همه مرفه باشند؟ ما همه اینها را تأمین خواهیم کرد.

صحیفه امام، ج 6، ص 133

3. این از عنایات اسلام است که همه برادران اهل سنت و شیعه با هم هستند و اختلافی با یکدیگر ندارند و بحمدالله، کسانی را کهدر دو طرف بودند و تفرقه ایجاد می کردند را هم شناختند و کنار زدند و امروز صادقانه در کنار یکدیگر خدمت می کنند و من امیدوارم که این رویه مستدام باشد.

صحیفه امام، ج 17، ص 105

 

4. این یک نقشه ای بود و شماها باید در آنجا کوشش کنید که این نقشه را خنثی کنید. اینکه بین مسلمین جدایی بیندازند، مسلمین را چند طایفه کنند - خصوصاً بین شیعه و سنی – یک فاصله زیادی ایجاد کنند.

آنها غرضشان این بود که هر دو ضعیف بشوند. بنا شد که این گروه های عظیمی که هستند، یا سنی یا شیعه، در پاکستان و در ایران و دیگر جاها - اقلیت های کمی هم هستند، [اما] مهم اینها هستند – بنا شد که بین اینها آنچنان جدایی بیندازند و فاصله ایجاد کنند که اذهانشان از مسائل دیگر بکلی منحرف بشود؛ همه اذهان بیاید سراغ اینکه خودشان با هم دعوی کنند. این هم یکی از نقشه هایی بوده است که از قدیم الایام اینها، شیاطین، درست کرده اند؛ و از احساسات اسلامی اینها استفاده کرده اند؛ از احساسات مذهبی استفاده کردند. نه اینکه آنها می خواهند مذهب شیعه در پاکستان و در ایران باشد، و نمی خواهند مذهب سنی باشد؛ هیچ کدام را نمی خواهند که باشد.

اینها می خواهند اسلام نباشد. برای اینکه از اسلام خوف دارند! ترس دارند. این مسلمینی که یک میلیارد جمعیت هستند اگر اینها با هم بشوند – آدابشان علی حده، هر کس آداب خودش را انجام بدهد. هر کدام کارهای مذهبیش را انجام بدهد، اما در کنار هم باشد – اگر یک میلیارد مسلم در دنیا به هم مجتمع بشوند، قدرتشان بالاترین قدرت است. از این قدرت دیگر بالاتر نمی شود. اما آنها نمی گذارند این مطلب بشود. آنها دنبال این هستند. حکومت هاشان را وادار می کنند، بذر نفاق می پاشند بین اینها.

 

 صحیفه امام، ج 7، ص 507

5. ما معترفیم که این دو برادر شیعه و سنی به واسطه دست هایی که در کار بوده است، چه از روی تقصیر یا قصور، نتوانسته اند اتحادی را که مسلمین باید در مقابل کفار و مشرکین داشته باشند، ایجاد نمایند.

الآن هم نمی گذارند؛ زیرا در اطراف پاکستان و هند و بنگلادش و دیگر نقاط مناقشه زیاد است و این امر موجب ضعف مسلمین و قوّت سلطه گران گردیده است. مسلمین با هم در مقابل کفار و مشرکین متحد شوند. آنها می خواهند اسلام نباشد تا بتوانند فضایل ما را بگیرند. در زمانی که همه مسلمین گرفتار کفار و مشرکین و منافقین هستند، وقت آن نیست که ما با هم جنگ و نزاع کنیم.

صحیفه امام، ج 16، ص 488-489

 

6. ما با برادران اسلامی اهل سنت خود هیچ اختلافی نداریم؛ و ما به برادران خود اطمینان می دهیم که تمام اقشار کشور – چه اهل سنت و چه شیعه – به حقوق خود خواهند رسید و هیچ فرقی بین طوایف مسلمین در حقوق سیاسی و اجتماعی و غیر آن نیست. من از همه برادران و خواهران خود در تمام کشور تقاضا دارم که به سمپاشی این عناصر فاسد اعتنا نکنند.

 صحیفه امام، ج 6، ص 430

 

7. برادران من، برادران اهل سنت، برادران اهل تشیع، همه توجه داشته باشید که ریشه های فسادی که شماها را در تحت فشار ظلم و زیر چکمه های دژخیمان خودشان خرد کردند را در طول تاریخ و الآن از بین شما بحمدالله رفته اند و می روند، اینها در صدند که با اسم های مختلف شما را به جان هم بیندازند و نتیچه بگیرند

صحیفه امام، ج 14، ص 288-289


----------------

دوست من با این فتوای رهبر اگر به این بی بصیرتی خودت پایان ندی و در مقابل دشمن اسلام ، اختلاف میون مسلمونا رو بیشتر کنی تعجب نکن که بهت بگم جنابعالی هم در کشتار مسلمونای بیگناه ، با دشمن اسلام شریک جرم هستی. !!!!!!!!!! چون رهبر با این فتوا علاوه بر حفظ وحدت با پیروان خود اتمام حجت کرده است.

پس با این وجود ، علاوه بر حفظ وحدت ،اتمام حجت با شیعیان داخلی و خارجی نیز هست ، کسانی که دست از این کار برندارند از دسته های زیر جدا نیستند:
1- تندرو هستند. که نهایت هر تندروی انحراف و دشمنی با خداست.
2-جاهل هستند.
3-در وجود خود ریا دارند.
4-از روی عمد قصد پیشبرد اهداف دشمنان اسلام ، پیامبران ، اولیای دین و ولی فقیه را دارند.

-----------------------

 

فتوای مقام معظم رهبری

 

*

 

متن عربی:

 

«یحرم النیل من رموز إخواننا السنة فضلاً عن اتهام زوجه النبی بما یخل بشرفها بل هذا الأمر ممتنع على نساء الأنبیاء وخصوصاً سیدهم الرسول الأعظم»

 

*

 

*

 

ترجمه فارسی:

 

«اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام زنی به همسر پیامبر اسلامحرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سید الانبیاء پیامبر اعظم می‌شود.»

 

 

1-ما به فرقه‌هاى عالم اسلام نمى‌گوییم از عقاید مخصوص فرقه‌ى خود دست بکشید و عقاید فرقه‌ى دیگر را قبول کنید؛ اما به همه‌ى مسلمین مى‌گوییم در میان ما موارد مشترک، بیشتر و مهم‌تر و اساسی‌تر از موارد اختلاف است. دشمنان ما روى موارد اختلاف تکیه مى‌کنند؛ ما برعکس باید مواضع مشترک را تقویت کنیم و نگذاریم دشمن بهانه به دست آورد و با تفرق ما، نقطه‌ى فشار روى پیکر امت اسلامى را پیدا کند.

2-امروز مهمترین مساله ی دنیای اسلام، وحدت است و با وجود همه توطئه ها، آینده امت اسلامی در پرتو «وحدت، آگاهی و بیداری اسلامی»، درخشان و نوید بخش خواهد بود.(متن و صوت بیانات رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌)

 



مربوط به موضوع : ولایت فقیه و رهبری
نویسنده امیری حسین ونعم الامیر در جمعه بیست و ششم اردیبهشت 1393 | آ

 
<      1   2   3   4   5   >>   >
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


میاب دان بیر سس

ابوالفضل روزی طلب
اینجانب ابوالفضل روزی طلب در 13شهریور سال 1342 در روستای میاب از توابع شهرستان مرند متولد شده ام. از کودکی عاشق شعر و ادبیات و معارف دینی و قرآنی می باشم، امیدوارم به لطف الهی بتوانم خدمتی هر چند ناقابل به هموطنانم انجام داده باشم.
 

حضور و غیاب

 

اشتراک