سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 785337

  بازدید امروز : 107

  بازدید دیروز : 368

میاب دان بیر سس

 
[ و از معنى لا حول و لا قوة إلاّ باللّه از او پرسیدند ، فرمود : ] با وجود خدا ما را بر چیزى اختیار نماند و چیزى نداریم جز آنچه او ما را مالک آن گرداند . پس چون ما را مالک چیزى کرد که خود بدان سزاوارتر است تکلیفى بر عهده‏مان گذاشته و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما برداشته . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: ابوالفضل روزی طلب ::: یکشنبه 93/9/30::: ساعت 8:1 عصر

کمتر جامعه و ملتى را مى‏توان یافت که در ارتباطات مردم، چیزى‏به نام «شوخى‏» وجود نداشته باشد. لازمه زندگى اجتماعى و داشتن‏ارتباط‌هاى سالم و فرح‏بخش، مزاح است. البته گاهى هم مزاح، به‏کدورت و کینه مى‏آن‌جامد و نتیجه معکوس مى‏دهد که اشاره خواهدشد.

بعضی‌ها خصلت‏شوخى و مزاح را چه با گفتار و چه رفتار، به‏عنوان شاخصه خود قرار داده‏اند. برخى هم میانه خوشى با آن ندارند واهل شوخى نیستند.

از آن‌جا که این نوع برخورد، در میان مردم متداول است و نه‏مى‏توان به کلى آن را مردود دانست و نه مى‏توان بى‏حد و مرز طرفدار آن بود، در این بخش به بیان آثار، حد و مرز و شیوه و شرایط آن براساس تعالیم دینى مى‏پردازیم.

r مزاح، خصلتى مؤمنانه 
خستگى جسم و روح، با تفریحات سالم و مزاح و لطیفه‏گویى‏برطرف مى‏شود. پرداختن به نشاط روحى و شادابى روان، در سایه‏لطایف و ظرایف، امرى طبیعى و مقبول و مورد حمایت‏شرع و دین‏است، البته با مراعات‌هایى خاص.

برخلاف تصور یا القای آنان که مى‏کوشند چهره‏اى خشن و عبوس‏از اسلام ارایه دهند، در فرهنگ دینى مساله خوشحالى و شادى وخرسندسازى و «ادخال سرور» و شاد کردن دیگران، جزء خصلت‌هاى‏ مثبت و پسندیده به شمار آمده است. از مزاح و شوخ‏طبعى به عنوان‏یک خصلت مؤمنانه یاد شده است. اولیاى دین و بزرگان مکتب نیز درعمل، این گونه بوده‏اند.

امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: هیچ مؤمنى نیست مگر اینکه در او «دعابه‏»است. راوى از امام پرسید: دعابه چیست؟ حضرت فرمود: یعنى مزاح‏و شوخى.[1]

شوخى‏کردن، اگر در حد و مرز مجاز و معقول باشد، شادى‏آوراست و شادکردن مردم به فرموده حضرت رسول، کارى پسندیده است‏و در روایات، از ادخال سرور در دل اهل ایمان تمجید شده است: «ان‏من احب الاعمال الى الله عز و جل ادخال السرور على المؤمنین‏»؛ [2]

از محبوبترین کارها نزد خداى متعال، وارد ساختن شادمانى بر دل‏مؤمنان است.

یونس شیبانى از امام صادق(علیه‌السلام) نقل کرده که آن حضرت پرسید:چگونه است‏شوخى و مزاح‏کردن شمابا یکدیگر؟ گفتم: اندک است.حضرت با لحنى عتاب‏آمیز فرمود: چرا با هم مزاح و شوخى ندارید؟«فان المداعبة من حسن الخلق‏»، شوخى و مزاح، بخشى و جزیى ازخوشرفتارى و حسن‏خلق است و تو مى‏خواهى از این طریق، سرور وشادى بر دل برادرت وارد کنى، پیامبر هم با افراد شوخى مى‏کرد،مى‏خواست که آن‌ها را شادمان سازد. [3]

r در سیره رهبران الهى 
نمونه‏هایى که از مزاحها و رفتارهاى لطیفه‏آمیز و سخنان‏مطایبه‏انگیز حضرت رسول روایت‏شده است، نشان مى‏دهد که آن‏حضرت، در عین حال که خوشرفتارى و گشاده‏رویى و بذله‏گویى‏داشت، از مرز حق و سخن درست فراتر نمى‏رفت و شوخیهایش باطل‏و لغو و ناروا نبود. در روایت است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:

«انى لامزح و لا اقول الا حقا»؛ [4]

من مزاح مى‏کنم، ولى جز حق نمى‏گویم.

این سخن، هم نشان‏دهنده مزاح در سیره رسول خداست، هم‏رعایت‏حد و مرز آن.

در مورد على بن‏ابى‏طالب(علیه‌السلام) نقل شده که وى شوخ‏طبع بود وهمین شوخ‏طبعى نیز بهانه مخالفان او گشت تا حضرت را از گردونه‏خلافت کنار بزنند و چنین وانمود کنند که یک فرد خوش‏مشرب وشوخ‏طبع، نمى‏تواند رهبرى مسلمین را عهده‏دار شود. اهل مزاح بودن‏و بذله‏گویى آن حضرت، حتى از زبان مخالفان او هم نقل شده است.عمروعاص، معاویه و عمر، سخنانى دارند که گویاى این ویژگى در آن‏حضرت است. خود حضرت با شگفتى یاد مى‏کند که عمروعاص درمنطقه شام، چنین وانمود و تبلیغات مى‏کند که فرزند ابوطالب، مزاح‏گو بذله‏گو و بازیگر است! [5]تا چهره ناخوشایندى از وى در اذهان شامیان‏ترسیم کند.

معاویه گفته است: خدا اباالحسن (على بن‏ابیطالب) را رحمت‏کند، که خندان و گشاده‏رو و اهل فکاهى بود! [6]او مى‏خواست این را به‏عنوان نقطه ضعف حضرت قلمداد کند.

در باره امام صادق(علیه‌السلام) نقل شده که آن حضرت، بسیار خنده‏رو وشوخ‏طبع بود: «و کان کثیر الدعابة و التبسم.» [7]

در برخى روایات هم توصیه شده که در مسافرت با یک جمع،براى سرور و رفع خستگى از مزاح و شوخیهاى سالم استفاده شود واین از آداب سفر بیان شده است.

r حد و مرز شوخى
همچنان که گذشت، شوخى و تفریحات سالم و مزاح‌هاى بدون‏آزار و دور از تحقیر دیگران و پرهیز از استهزا مردم، به زندگى فردى واجتماعى نشاط مى‏بخشد و موضوع مهم «طنز» نیز به نحوى در قلمروشوخى و مزاح قرار مى‏گیرد، به شرط آنکه نگاه جدى به زندگى، آسیب‏نبیند و حیات بشرى به بازیچه و لودگى و هرزگى کشیده نشود.

عاقلان، در هر شوخى و هزل هم، یک سخن جدى مى‏یابند و ازوراى مزاح، به حقایق مى‏رسند، اما غافلان، جدى‏ترین مسایل حیات راهم به بازى مى‏گیرند.

شوخى در گفتار و مطایبه در رفتار، نباید فلسفه حیات را به پوچى‏و خامى مبدل سازد و نگاه آدمى را در قشر نازکى از حقایق هستى‏متوقف سازد. اساسا مرز شوخى و جدى پنداشتن زندگى در همین‏نگرش و زاویه دید نهفته است. زنده‏یاد، علامه محمدتقى جعفرى درتعریف «شوخى‏» مى‏نویسد:

«فروغ جهان‏افروز روح را خاموش ساختن و به قشر نازکى از نفت که روى آب‏مى‏سوزد خیره‏شدن و لذت‏بردن، شوخى نامیده مى‏شود.» [8]

باز هم به تعبیر استاد علامه جعفرى: «با این فرض که همه عقلاى عالم‏به وجود یک عده امور جدى معتقدند، بایستى شوخی‌هاى ما به صورت‏استراحت‌هایى باشد که براى تکاپو در کار و فعالیت لازم مى‏دانیم. آرى، بایست‏شوخى کنیم، اما ضمنا باید بدانیم که این شوخى در حقیقت مانند بیرون آمدن ازکشتى است که در سطح اقیانوس زندگى در حرکت است و گام گذاشتن به صندوق‏مقوایى است که در روى امواج اقیانوس بى‏اختیار جست و خیز مى‏کند. ممکن‏است این کار خنده‏آور، تلخى یکنواخت‏بودن حرکت کشتى و تماشا به دستگاه وساکنین کشتى را به دست فراموشى بسپارد، اما نباید فراموش کرد که درنوردیدن‏پهنه بیکران دریا، احتیاج به همان کشتى مجهز دارد که حتى کوچکترین پیچ ومهره‏اش هم به طور جدى منظور شده است.» [9]

r نکاتی درباره شوخی
انسآن‌ها از نظر تحمل شوخى یکسان نیستند. بعضیها ظرفیت لازم‏براى مزاح ندارند، در نتیجه شوخى به جاى دلشادکردن، کینه وکدورت مى‏آورد و به جاى غم‏زدایى، اندوه‏زا مى‏شود.

از سوى دیگر، افراط در هر چیز، حتى خندیدن و خنداندن وشوخى و لطیفه‏گویى ناپسند است و آثار سوء و عوارض تلخ دارد. اگردر تعالیم دینى از «مزاح‏» نهى شده یا از «کثرت مزاح‏» مذمت‏شده است،براى پیشگیرى از همین عوارض است. مولوى گوید:

گوش سر بربند از هزل و دروغ               تا ببینى شهر جان را با فروغ.

البته که نگاه جدى به حیات و شناخت ناب از فلسفه زیستن وتوجه به عقبه‏ها و گردنه‏هاى پر پیچ و خم و آینده دشوار و اسرارآمیزوجود ما به حدى مشغول کننده است که اگر کسى به همین جهات، لب‏از خنده و زبان از شوخى و عمل از مزاح برگیرد، چندان قابل ملامت ونکوهش نیست.

اینک نگاهى گذرا به برخى احادیثى مى‏افکنیم که اساسا از مزاح،نهى مى‏کند، یا از افراط در شوخى برحذر مى‏دارد، یا به عوارض وپیامدهاى اخلاقى و اجتماعى زیاده‏روى در مزاح یا شوخی‌هاى ‏بى‏حساب و لگام‏گسیخته و بى‏ملاحظه نسبت‏به حیثیت و آبرو وشخصیت دیگران اشاره دارد. با توجه به این‌که دین، مزاح را از اخلاق‏شایسته یک مؤمن مى‏داند، نهى از مزاح در موراد دیگر، جاى تامل‏دارد.

امام باقر(علیه‌السلام) به حمران بن‏اعین فرمود:

«ایاک و المزاح، فانه یذهب هیبة الرجل و ماء وجهه‏»؛ [10]

از شوخى بپرهیز، چرا که شوخى هیبت و آبروى انسان را مى‏برد.

امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: «لا تمزح، فیذهب نورک‏»؛ [11]

شوخى مکن، که فروغت مى‏رود.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «کثرة المزاح تذهب بماء الوجه و کثرة الضحک تمحو الایمان‏»؛ [12]

شوخى بیش از اندازه و بسیار، آبرو را مى‏برد و خنده زیاد، ایمان رامحو مى‏کند.

ز شوخى بپرهیز اى باخرد               که شوخى تو را آبرو مى‏برد.

در آداب و اخلاق مسافرت، در احادیث متعددى، چند چیز جز جوانمردى و فتوت به شمار آمده است، یکى هم مزاح است، اما به‏شرطى که معصیت و گناه نباشد، یا موجب خشم و نارضایى پروردگارنگردد. (المزاح فى غیر المعاصى. کثرة المزاح فى غیر ما یسخط الله عزو جل).[13] 

در سخنى هم امام صادق(علیه‌السلام) فرموده است:

«ان الله یحب المداعب فى الجماعة بلا رفث‏»؛[14] 

خداوند، شوخ و مزاح‏کننده و بذله‏گو در میان جمع را دوست‏مى‏دارد، اگر به گناه کشیده نشود.

امام کاظم(علیه‌السلام) نیز در توصیه به یکى از فرزندانش چنین مى‏فرماید: «... ایاک و المزاح، فانه یذهب بنور ایمانک و یستخف مروتک‏»؛[15] 

از شوخى پرهیز کن، که نور ایمانت را مى‏برد و مروت تو را سبک‏مى‏سازد.

امام زین‏العابدین(علیه‌السلام) در حدیث‏بلندى که به خصلت‌هاى گناهان وآثار و عواقب سوء آن‌ها پرداخته، از جمله گناهانى را که پرده حیا وعصمت را مى‏درد، شرابخوارى، قماربازى و پرداختن به لغویات وشوخیهایى مى‏شمارد که براى خنداندن مردم به کار گرفته مى‏شود.[16]

شاید اشاره به آثار سوء اخلاقى و روحى دلقک‏بازی‌هایى باشد که‏عده‏اى شغل خود را آن‌جام حرکات سبک و خنداندن مردم ساخته‏اند ومردم را از واقعیات حیات و عمق بینش و نگرش به زندگى و مراعات‏آداب و سنن دور مى‏دارند.

آیا جز این است که چهره‏هاى دلقک و انسآن‌هایى که حرفه‏بازیگرى در خنداندن و لودگى و مسخرگى دارند، و شوخی‌هاى جلف وسبک و نسنجیده و دور از وقار مى‏کنند، به طور طبیعى هیبت و وقارانسانى خود را از دست مى‏دهند و در نظرها سبک جلوه مى‏کنند. این‏مضمون، در احادیث‏بسیارى مطرح شده است.

امام على(علیه‌السلام) فرموده است: «من کثر مزاحه استخف به و من کثر ضحکه ذهبت هیبته»؛[17]

کسى که زیاد شوخى کند، به سبب همان، سبک مى‏شود و هر که‏زیاد بخندد، هیبتش مى‏رود.»

اگر در حدیث است که: «الکامل من غلب جده هزله‏»؛[18]  کامل کسى‏است که «جد» او بر «شوخى‏»اش غلبه و فزونى داشته باشد، نفى اصل‏شوخى و مزاح و هزل را نمى‏کند، بلکه شوخیهاى بى‏رویه و مزاحهاى‏خارج از حد را مى گوید که «جدیت‏حیات‏» را تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد.

r شوخی‌هاى بدفرجام 
وقتى شوخى، از مرز اعتدال فراتر رود و به افراط کشیده شود،موجب تحقیر و اهانت مى‏گردد و طرف شوخى برمى‏آشوبد و در دفاع‏از آبروى خود و حفظ موقعیتش به معارضه و برخورد مى‏پردازد.اینجاست که شوخى تبدیل به کدورت و دشمنى مى‏شود.

نمونه‏هاى فراوانى مى‏توان یافت که یک مزاح بیجا و نسنجیده که‏بى‏حرمتى به کسى یا گروهى تلقى شده است، خشم آنان را برانگیخته‏است. در ضرب‏المثلهاى ما تعابیرى همچون «شوخى شوخى آخرش به‏جدى مى‏کشد»[19]  وجود دارد که گویاى عواقب ناهنجار برخى‏شوخیهاست. همین مضمون در مثلهاى عربى نیز آمده است: «المزاح‏مقدمة الشر».

امام حسن عسکرى(علیه‌السلام) فرمود: «لا تمازح، فیجترء علیک‏»؛[20]  شوخى‏مکن، که بر تو گستاخ مى‏شوند. این، اشاره به از بین رفتن مهابت وحرمت مزاح‏کننده دارد که وقتى با شوخى، حریم خود را شکست وابهت و وقار خویش را زیر پا گذاشت، راه براى دیگران باز مى‏شود که‏به حرمت‏شکنى بپردازند.

در حدیث دیگرى که امام صادق(علیه‌السلام) به «مؤمن الطاق‏» دارد به آثارسوء و خلاف‏انگیز مزاح اشاره دارد. حضرت، ضمن وصایاى مفصلى‏به وى، مى‏فرماید:

«ان اردت ان یصفو لک ود اخیک فلا تمازحنه و لا تمارینه و لا تباهینه و لاتشارنه‏؛[21]

اگر مى‏خواهى دوستى برادرت با تو صاف و زلال و بى‏آلایش‏بماند، با او شوخى، جدل، مفاخره و مخاصمه و کشمکش مکن.»

روشن است که این چهار عمل، گاهى نوعى تعرض به حریم‏شخصیت دیگرى محسوب مى‏شود و آن صفاى برادرى و دوستى رامى‏آلاید.

r خلاصه
به هر حال، در شوخى کردن با دیگران، هم باید ظرفیت طرف‏مقابل سنجیده شود، هم از افراط و زیاده‏روى پرهیز گردد، هم از تحقیرو توهین و استهزا دیگران اجتناب شود، هم وقار و هیبت‏خودشخص محفوظ بماند. نشاندن گل لبخند به چهره‏ها به قیمت‏خوردکردن شخصیت‏یک انسان، و ایجاد شادى در عده‏اى به بهاى غمگین‏ساختن یک مسلمان، زیبنده و شایسته نیست. در مساله طنز وبرنامه‏هاى فکاهى و عروسکى صدا و سیما نیز، به لحاظ اینکه گاهى‏اهانت‏به اشخاص حقیقى مى‏شود و تعرض به آبرو و حیثیت آنان به‏شمار مى‏آید، برخى به طور جدى مخالفند و آنان را از نظر فقهى وشرعى بى‏اشکال نمى‏دانند. اعتدال در هر امرى پسندیده است، در مزاح‏و شوخى نیز همچنین، تا معاشرتها پاک و دوستیها بادوام و رابطه‏هاصمیمى و برادرانه باشد.

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] _ بحارالانوار، ج‏73، ص‏60.

[2] _ کافى، ج‏2، ص‏189.

[3] _ بحارالانوار، ج‏16، ص‏298.

[4] _ بحارالانوار: ج 16, ص 298..

[5] _ نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه 84.

[6] _ بحارالانوار، ج‏41، ص‏147.

[7] _ بحارالانوار: ج‏17، ص‏33.

[8] _ تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى، ج‏16، ص‏147.

[9] _ تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى، ج‏16، ص‏147.

[10] _ بحارالانوار، ج‏73، ص‏60.

[11] _ بحارالانوار : ج 73، ص‏58.

[12] _ بحارالانوار ، ج‏69، ص‏259.

[13] _ بحارالانوار ، ج‏73، ص‏266.

[14] _ بحارالانوار : ج 73، ص‏60.

[15] _ بحارالانوار ، ج‏66، ص‏395.

[16] _ بحارالانوار ، ج‏70، ص‏375.

[17] _ بحارالانوار ، ج‏74، ص‏285.

[18] _ غررالحکم.

[19] _ امثال و حکم، دهخدا، ج‏2، ص‏1033.

[20] _ بحارالانوار، ج‏75، ص‏350.

[21] _ همان، ص‏291.

 



مربوط به موضوع : اجتماعی
برچسب ها : شوخى و مزاح

 
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


میاب دان بیر سس

ابوالفضل روزی طلب
اینجانب ابوالفضل روزی طلب در 13شهریور سال 1342 در روستای میاب از توابع شهرستان مرند متولد شده ام. از کودکی عاشق شعر و ادبیات و معارف دینی و قرآنی می باشم، امیدوارم به لطف الهی بتوانم خدمتی هر چند ناقابل به هموطنانم انجام داده باشم.
 

حضور و غیاب

 

اشتراک