1. طلب کتف توسط پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

در این روز پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم دوات و کتف طلبیدند تا بنویسند که خلافت بلافصل برای امیرالمؤمنین علیه السلام است، ولی عمر مانع از این کار شد و به ساحت اقدس نبوی صلّی الله علیه و اله و سلم جسارت کرد و گفت: «ان الرجل لیهجر»: «این مرد هذیان میگوید»!

همچنین پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم در این روز بر منبر رفتند و خطبه خواندند و مردم را موعظه نمودند و به پیروی از قرآن و عترت فراخواندند.(1)

1.       مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295. بحارالانوار: ج23 ص473.

 

 

روز بیست و ششم ماه صفر:

1. تجهیز لشکر اسامه

در این روز در سال 11 هـ . پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم به عده ای خاص از صحابه و به خصوص ابوبکر و عمر و عثمان امر فرمودند برای سفر به روم و جنگ با رومیان به امیریِ اسامه بن زید آماده شوند. آنان از این امر کراهت داشتند و نسبت به فرماندهی اسامه بر سپاه اسلام به خاتم الانبیاء صلّی الله علیه و اله و سلم اعتراض کردند. حضرت فرمودند: «خدا لعنت کند کسی را که از لشکر اسامه تخلف کند»، ولی با این همه ابوبکر و عمر و عثمان تخلف کردند و بازگشتند! (1) 
1. بحارالانوار: ج30 ص428 ، ج21 ص410. طبقات ابن سعد: ج2 ص136. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295.

 

بیستم و هشتم ماه صفر:

1. شهادت رسول خدا صلّی الله علیه و اله و سلم

شهادت جانگداز و مظلومانة اشرف مخلوقات خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله صلّی الله علیه و اله و سلم در سال 11 هـ در سن 63 سالگی به وسیلة سَمّ(1) بوده است؛ و طبق روایاتی عایشه و حفصه آن حضرت را مسموم کرده اند! (2) 
در 24 صفر بیماری پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم شدت یافت. (3) پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم هنگام بیماری فرمودند: حبیبم را نزد من حاضر کنید. عایشه و حفصه پدران خود را نزد آن حضرت حاضر نمودند. پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم روی مبارک خویش را بر گردانیدند و فرمودند: «حبیبم را نزد من حاضر کنید». سپس دنبال حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام فرستادند. چون نظر مبارک به آن حضرت افتاد ایشان را نزد خود خواندند و کلماتی به حضرت فرمودند. هنگامی که حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام از نزد آن حضرت خارج شدند، عمر و ابوبکر به ایشان گفتند:«خلیلت به تو چه گفت»؟ فرمود: «هزار باب علم به من حدیث کرد که از هر باب هزار باب دیگر باز می شود». (4)

وصایای پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم در لحظات آخر عمر خود وصیتهایی به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند و جبرئیل و میکائیل و ملائکه مقربین را بر آن وصیت شاهد گرفتند. از جملة آن کلمات که جبرئیل به پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم می فرمود و امیرالمؤمنین علیه السلام می شنیدند این بود: «خُمست را غصب می کنند و پردة احترامت (حرمتت) را می درند و محاسنت به خون سرت رنگین می شود».

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند : «هنگامی که آن کلام را فهمیدم، فریاد زدم و بر روی زمین افتادم». بعد فرمایشاتی به حضرت زهرا سلام الله علیها و حسنین علیهما السلام فرمودند. سپس آن وصیت با چند مهر از طلا که آتش به آن نرسیده بود(و ساختة دست بشر نبود) مهر شد و به امیرالمؤمنین علیه السلام تحویل داده شد. (5)

غسل و نماز بر بدن پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

امیرالمؤمنین علیه السلام پس از غسل دادن آن حضرت به تنهایی بر ایشان نماز خواندند. (6)

مردم به جز اصحاب سقیفه در مسجد جمع شده بودند. امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و فرمودند: «رسول خدا صلّی الله علیه و اله و سلم امام ما است در زمان حیات و پس از وفاتش»، کنایه از اینکه برای نماز بر بدن آن بزرگوار نماز به صورت جماعت نمی خوانیم. در این هنگام مردم دسته دسته داخل می شدند و بدون امام آیة «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنو صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً» (7) را سه بار می گفتند و بیرون می آمدند.

دفن بدن مبارک پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

بعد حضرت مولی الموحدین علیه السلام فرمودند: خداوند در هر مکانی که روح پیامبرش را قبض می کند راضی است که در همان مکان دفن شود، و من آن حضرت را در حجره ای که از دنیا رفته دفن می کنم.

امیرالمؤمنین علیه السلام با کمک دیگران قبری حفر کردند و بدن حضرت را داخل قبر قرار دادند. سپس آن حضرت داخل قبر رفتند و صورت پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم را باز کردند و گون? راست را بر زمین گذاشته درِ لحد را بستند و خاک روی آن ریختند. (8)

خلاصه ای از زندگی پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

آن حضرت دو ماهه - وبنابر نقلی در حمل بودند - که پدر بزرگوارشان جناب عبدالله بن عبدالمطلب علیهما السلام از دنیا رحلت فرمود. 4 یا 7 و یا 8 ساله بودند که مادرشان آمنه بنت وهب در ابواء رحلت فرمود. 8 سال و دو ماه و ده روز از سن شریفشان گذشته بود که جد بزرگوارشان حضرت عبدالمطلب علیه السلام از دنیا رحلت فرمود.

25ساله بودند که با جناب خدیجه کبری سلام الله علیها ازدواج کردند .

30سال از سن مبارک آن حضرت گذشته بود که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام متولد شدند. در40 سالگی خداوند آن حضرت را به نبوت مبعوث فرمود. در 45 سالگی به معراج تشریف بردند و در سال پنجم از بعثت، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها متولد شدند.

50سال از عمرمبارکشان گذشته بود که جناب ابوطالب علیه السلام و خدیجه کبری سلام الله علیها از دنیا رحلت نمودند.
52 سال و یازده ماه و سیزده روز از سن مبارکشان گذشته بود که به مدینه منوره هجرت فرمودند. بعد از هجرت تقریباً ده سال در مدینه شرف حضور داشتند، تا آنکه در 28 صفر سال 11 ه مسموماً از دنیا رحلت فرمودند. (9)

هنگام رحلت پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم ، حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار می گریستند. حضرت ایشان را نزد خود فرا خواندند و مطلبی فرمودند که حزن و اندوه حضرت فاطمه سلام الله علیها فرو نشست. وقتی علت را سؤال کردند آن حضرت فرمودند: «پدرم به من خبر داد که اولین نفر از اهل بیتش که به او ملحق می شود منم و مدت این فراق طولانی نیست». (10)